eitaa logo
لبخندخدا
176 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
18 فایل
جبهه مقاومت سایبری حوزه بسیج دانش آموزی حضرت فاطمه(س) - شهرستان شهرضا ارتباط با ادمین کانال: H_taheri313@ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 آینده روشن در دستان شماست ....
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 اگࢪمیخواهےببینےازچشم‌خداافتاده‌اے یانہ، یڪ‌راھ‌بیشترندارد...! هروقت‌دیدےگنا‌ھ‌میڪنےوبعد غصہ‌میخورے،بدان‌ڪہ‌ازچشم‌خدانیفتاده‌اے.🙂 امااگرگناھ‌میڪنےومیگویے ❌ بترس‌ڪہ‌‌دورت‌خط‌ڪشیدھ‌شده‌باشـد!! 👈🏻امیرالمؤمنین‌"علیہ‌السلام"فرمود: بدترین‌گناھ،گناهےاست‌ڪہ‌صاحبش‌آن‌را ڪوچڪ‌شمارد!🚫 @labkhandekhoda2
💥 روزِحساب‌ڪتاب‌ڪھ‌برسھ بعضےازگناهات‌ࢪوڪه‌بهت‌نشون‌میدن مے‌بینی‌بࢪاشون‌استغفاࢪنڪࢪدی اصلایادت‌نبودھ! امّازیرهࢪگُناهت‌یه‌استغفارنوشته‌شدھ اونجاست‌ڪه‌تازھ‌مےفهمی یڪی‌به‌جات‌توبه‌ڪردھ.. یڪےڪه‌حواسش‌بهت‌بودھ.؟ یه‌پدردلسوزیڪی‌مثلِ‌مَهــدی😭♥️ [یَا أَبَانَاأستَغفِرلناذنوبنا😞] @labkhandekhoda2
🔔 🚨 ذره‌ای و کمتر از ذره‌ای، از خدای خودمون غافل نباشیم. 👈 که حضرت خداوند، یک لحظه⏰ از ما و اعمال ما غافل نیست: 📖سوره انعام، آیه ۱۳۲ وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. 💢 پروردگارت از کارهایی که می‌کنید، هرگز غافل نیست!
||•💔࿐‌ هر گناهی یک اثر خاصی داره مثلا بعضی از گناهان نعمت ها رو ازت میگیرن حال خوب رو ازت میگیرن.... اشک بر سیدا الشهدا رو ازت میگیرن آدمای خوب رو ازت میگیرن _رفیقای خوب. . . _جاهایی خوب....🥀 ـ------------------- ❰🌪❱•• --------------------------------- @labkhandekhoda2
اگر امام زمانی هستۍ . . . ¹ تمام زندگیت ² سخنانت ³ لباس پوشیدنت ⁴ کارت ⁵ نحوھ برخوردت باید بویِ امام‌زمان(عج) را بده ! ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ @labkhandekhoda2
رفیق‌جان ! توبـھ‌کن ! نترس ! خب؟ چون‌تُ‌قطعامیتونـے(꧇ حتـے‌یِ‌لحظہ‌هم‌نبایدبـہ‌ذهنمون‌ خطورکنـہ‌که ‌خداتوبـه‌ی‌مارونمۍ‌پذیرھ ! •
•[📸🎥]• اگࢪفقط‌به‌این‌فکࢪکنیم‌که‌ دوربین‌خداهمیشه‌ࢪوشنه وࢪویِ‌ماهم‌زوم‌شده، شایدیه‌جوࢪدیگه‌زندگۍکنیم( :🤞🏻 ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ @labkhandekhoda2
⸀🌸🍃˼ •شما یه گناه بزار کنار، •وایسا تو رویِ خدا بگو •برای رضای تو انجام دادم. •ببین قلبت پر از نور میشه یا نه :) 🌿'' • @labkhandekhoda2
🚫 خیلی‌جاهامی‌بینیم‌که‌نوشته کپی‌ باذکر ۱۰۰ صلوات‌مجازاست 😳 کپی‌ بیو‌حرام😐 ان‌فالو‌حق‌الناس🤯 . بابادست‌بر‌دارین‌تو ر‌و قرآن!! مگه شما‌ها ‌مرجع‌تقلیدین‌ که‌ حکم‌میدین‌ چی‌حرومه چی‌حلال؟ :/ مذهبی‌هامونم‌دارن‌به‌فنا‌میرن :| میدونید‌ما‌ دوازده‌ملیون‌ سایت ‌مستهجن داریم🔪😕 که‌کپی‌ازشون‌کاملا‌ازاده! بعد‌اونوقت‌ جوون‌ما‌ مثلا ‌اومده‌ برا‌ی امام‌ زمانش‌ کار کنه... اسمشم گذاشته سرباز ‌گمنام‌امام‌زمان🙄 بعد‌نوشته‌ کپی‌حرام (حالاخودشم‌ شاید پستو‌ از یه‌ کانال‌ دیگه کپی‌کرده)😐 در‌ مقابل ‌اون‌ دوازده‌ سایت‌ مستهجن‌ یه‌ کانال‌ خوب‌ و‌آموزنده‌ هم‌که‌ داریم ‌کپی‌ازش‌حرومه😔 دیدم‌ک‌میگما🔍 :) •••━━━━━━━━━
🌹دختر خانمی روی تابوت یکی از شهدای غواص نوشته بود: پدرم را قانع کن بپوشم...😔😔 @labkhandekhoda2
⚠️ میگویند سه نوع بر گردن ماست... . 🔴حق الله 🔴حق النفس 🔴حق الناس . 💥و اما وای بر سومی... . 🚫در نماز و روزه و واجبات لَنگ زدیم گفتیم خدا از حق خودش میگذرد ... . ❌چه توجیه زیبایی !!❌ . ♨️بر خودمان ستم ڪردیم و گناه ڪردیم و حق نفس را ندانستیم ... . فقط ناله سر دادیم . 🗯"ظلمتُ نَفسی..." . 📛میدانی چه شنیده ام ؟! 📛طاقتش را داری ؟ . ❗️شنیده ام که اگر ڪسی باعث شود ظهور به تأخیر بیفتد "حق الناس" است... . 💢آن شخص باعث شده ڪه این همه مسلمان امام خود را نبینند... . ⚠️چه بسا اگر امام خود را می دیدند به تعالی می رسیدند... . 🌷به قول شهید چمران . ☑️ خدایا مرا بخاطر گناهانی ڪه در روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان میڪنم ببخش... . 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri
و 🔷 🗓چند ماه بود برای مسابقه ی دو قهرمانی نوجوانان استان تمرین میکردم. 🏃 بعد از امتحانات خرداد تمام وقتم را در ورزشگاه می گذراندم. از خواب و تفریحاتم زده بودم . حتی با خانواده به مسافرت نرفتم.🏖 همه ی رویاهای من در قهرمانی این مسابقه خلاصه شده بود.🏅 جایزه ی نفر اول این مسابقه، سه میلیون تومان پول نقد💰 و راه یابی به مسابقات کشوری بود و من تنها هدفم شرکت در مسابقات کشوری و بعد دعوت شدن به تیم ملی بود. ❇️ می دانستم کار سختی پیش رو دارم چون رقیب سرسخت و با انگیزه ای داشتم. 💪 🙍♂سعید خیلی درس خوان بود. در مدرسه همه او را دوست داشتند؛ تنها کسی که از سعید خوشش نمی آمد من بودم!😕 پسر آرام و بی دردسری بود؛ اما من از این اخلاقش خوشم نمی آمد. همیشه می گفتم :سعید خیلی خودشیرینه...😠 همیشه لباس هایش اتو کشیده و مرتب بود و بوی عطر می داد. 📚 کتاب و دفترهایش از بس تمیز بود، انگار اصلا استفاده نشده بود! معلوم بود از آن مرفه های بی درد است! نمیدانم... شاید یک جور حس به او داشتم...😒 روز قبل از مسابقه، بعد از کلاس، آقای منصوری معلم ورزش، من و سعید را صدا زد و گفت صبر کنید تا بعد از نماز باهم با ماشین برویم 🚘 تا بین راه توصیه های لازم را گوشزد کنم.📌 🕌 بعد از این که نماز خواندیم ؛ من و آقای منصوری از نمازخانه بیرون آمدیم تا برویم ؛ که سعید گفت شما بروید من چند دقیقه دیگر می آیم. ما هم به طرف ماشین رفتیم و سوار شدیم. آقای منصوری از من پرسید: آقا مهران نظرت راجع به سعید چیه؟ بنظرت کدومتون اول میشید؟ 🤔 با اعتماد به گفتم: 💯صدردرصد من اولم!😏 شک نکنید آقا... من یک روز عضو تیم ملی میشم.✅ لبخندی زد و گفت: اوه اوه! 😯 عجب اعتمادی به خودت داری پسر... آقای قهرمان بنظرت دوستمون یکم دیرنکرد؟ برو دنبالش ببین کجاست. از ماشین پیاده شدم و به سمت نمازخانه رفتم. یک لحظه حس کردم صدای گریه شنیدم.👂 کمی که جلوتر رفتم فهمیدم صدای سعید است که آرام گریه می کند! 😢 کنجکاو شدم و با دقت گوش دادم؛ می گفت:خدایا خودت بهتر میدونی که این مسابقه چقدر برام مهمه... 😔 میدونی که اگه برنده نشم چی میشه... 😞 میدونی که من برای چی تو این مسابقه شرکت کردم... 🙏خدایا میدونم مهران هم خیلی زحمت کشیده، حقشه که اول بشه ولی من به جایزه ی این مسابقه نیاز دارم. این همه پول قرض کردیم فقط سه میلیون دیگه کم داریم . خدایا اگه این پول به دستم نرسه سپیده کور میشه!!!😭 انگار یک سطل آب داغ روی سرم ریختند... خدای بزرگ... چطور ممکن است سعید درس خوان و خوش تیپ مدرسه این قدر بی پول باشد❗️ در همین فکر بودم که سعید گفت: مهران تو اینجایی؟! ببخشید منتظرت گذاشتم. 👥بیابریم آقای معلم منتظره. در بین راه که آقای منصوری صحبت میکرد و به ما روحیه می داد، سعید هم می گفت و می خندید؛ انگار نه انگار که آنقدر غم در دلش بود.😌 😔 خدایا من را ببخش که درباره ی این پسر این قدر بد فکر می کردم... آن شب تمام درگیر سعید بود. 🌪 چطور می توانستم بی تفاوت باشم؟ من اصلا به پول جایزه فکر نمیکردم. وای چشم های سپیده...👁 یادم آمد جشن دهه فجر، سعید خواهرش سپیده را به مدرسه آورده بود؛ یک دختر بچه ی شیرین و دوست داشتنی...👧 نمی دانم تا کی ذهنم بود و با خودم کلنجار می رفتم که خوابم برد. 😴 ✅سرانجام روز مسابقه فرا رسید؛ روزی که ماه ها در انتظار آمدنش بودم ولی اصلا دلم نمی خواست از رختخواب بیرون بروم! اما به اصرار پدر به محل مسابقه رفتیم. از دور سعید را دیدم که کنار خواهر کوچش ایستاده بود.🙋♂ 💗 ته آرزو می کردم سعید در مسابقه برنده شود ولی خودم هم خیلی زحمت کشیده بودم... خیلی! مسابقه شروع شد؛ اما... بدون من!! از ورزشگاه بیرون رفتم و از طریق رادیوی استانی نتیجه ی مسابقه را دنبال می کردم.📻 بالاخره سعید زودتر از همه به خط پایان رسید.🎌 ✨ عجیبی داشتم... انگارمدت ها به دنبال این احساس می گشتم. 😊خوشحال بودم...شاید اگر عضو تیم ملی هم میشدم این چنین برایم بخش نبود. 🌀هفته بعد سعید با یک جعبه شیرینی به مدرسه آمد و خبر بهبودی چشمان سپیده را داد. تا مدت ها سرزنش پدرم را می شنیدم که می گفت زحماتت را به باد دادی ولی هیچ کس نفهمید نتیجه ی زحمات من چشمان سپیده بود و حتی خوشحالی سعید...💖 من دیگر هیچ وقت مسابقه ندادم اما سعید که حالا دوست صمیمی من شده ؛ عضو تیم ملی است و این از همه چیز برایم باارزش تر است.🏆 ✅ گر بر سر نفس خود امیری مردی... 🌱نو+جوان تنها مسیری 💫 @NojavanTanhamasiri