✍#داستان_آموزنده
شخصی میگوید نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است.» پس مردی از انصار درحالی که آب وضو از محاسنش می چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رخت خواب ذکر خدا را می گفت و بعد می خوابید و برای نماز صبح بیدار می شد.
بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمیزند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمیبینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمیورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمیآید.
🌹
ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟
➥ @zohur_media | اینڪ آخرالزمان
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خستم از این قلب آلوده💔
#داستان_آموزنده
✍گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به
مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود
و پند گوید.... پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل
برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :
✍مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا
شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که
خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده
نیستید ‼️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خستم از این قلب آلوده💔
#داستان_آموزنده
✍گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به
مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود
و پند گوید.... پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل
برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :
✍مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا
شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که
خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده
نیستید ‼️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹#داستان_آموزنده
(خزیمه ابرش) پادشاه عرب، بدون مشورتِ پادشاه روم که از دوستان صمیمیش بود کاری انجام نمیداد.
او پیکی را به نزد دوست خود فرستاد و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست.
او در نامهاش نوشت: من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟
.
پادشاه روم جواب فرستاد که: ثروت، معشوق بیوفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است که، آنان را از مکارم اخلاق و خویهای پسندیده برخوردار کنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
1.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خستم از این قلب آلوده💔
#داستان_آموزنده
✍گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به
مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛
پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود
و پند گوید.... پذیرفت ... نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل
برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :
✍مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا
شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که
خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به
ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده
نیستید ‼️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_آموزنده
✍(خزیمه ابرش) پادشاه عرب، بدون مشورتِ پادشاه روم که از دوستان صمیمیش بود کاری انجام نمیداد. او پیکی را به نزد دوست خود فرستاد و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست. او در نامهاش نوشت: من برای هر یک از دختران و پسران خویش مالی زیاد و ثروتی فراوان قرار دادم که بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این کار چیست؟
پادشاه روم جواب فرستاد که: ثروت، معشوق بیوفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است که، آنان را از مکارم اخلاق و خویهای پسندیده برخوردار کنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_آموزنده
روزی مردی در بیابان در حال گذر بود که ندایی را از عالم غیب شنید: « ای مردهرچه همین الان آرزو کنی، به تو داده میشود.»
مرد قدری تأمل کرد، به آسمان نگاه کرد و گفت: میخواهم کوهی روبرویم قرار گرفته، به طلا تبدیل شود. در کمتر از لحظه ای کوه به طلا تبدیل شد. ندا آمد: « آرزوی دیگرت چیست؟ مرد گفت: کور شود هرکه آرزو و دعای کوچک داشته باشد بلافاصله مرد کور شد!
نکته : وقتی منبع برآورده کردن آرزوهایت خداست، حتی خواستن کوهی از طلا نیز کوچک است. خدا بزرگ است، از خدای بزرگ چیزهای بزرگ بخواهید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#داستان_آموزنده
🔆عامل هلاكت زودرس
🍃روزى امير مؤمنان على (عليه السلام) خطبه مى خواند و در ضمن آن فرمود: اعوذ بالله من الذنوب التى تعجل الفناء پناه مى برم به خداوند از گناهانى كه موجب زودرسى هلاكت خواهند شد.
🍃عبدالله كواء (منافق سرشناس عهد اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه بعدها رئيس گروه گمراه خوارج شد) بلند شد و گفت : اى امير مؤمنان آيا گناهانى كه موجب مكافات زودرس است وجود دارد؟
🍃امام على (عليه السلام) فرمود: آرى ، واى بر تو، و آن گناه قطع رحم (بريدن پيوند از خويشاوندان ) است ، بسا خاندانى هستند با اين كه از حق دورند ولى بر اثر همكارى و خدمت به يكديگر به گرد هم آيند و همين كار موجب مى شود كه خداوند به آنها روزى مى رساند و چه بسا افراد پرهيزكارى كه تفرقه و درگيرى افراد خاندانشان و قطع رحم بينشان موجب مى شود كه خداوند آنها را از روزى و رحمتش محروم سازد
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•«رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»•
🍀کانال فرهنگی تبلیغی منذرین🍀
https://eitaa.com/monzerin_165
https://rubika.ir/monzerin_165
#داستان_آموزنده
🔆امام به فكر شيعيان است
در اعلام الورى طبرسى مى نويسد كه عبدالله بن سنان گفت : براى هرون الرشيد لباسهاى فاخر و گران قيمتى آورده بودند هارون آنها را بعلى بن يقطين وزير خود بخشيد و از جمله آن لباسها دراعه بود از خز و طلا بافت كه بلباس پادشاهان شباهت داشت على بن يقطين آن لباسها را باضافه اموال زياد ديگرى براى موسى بن جعفر عليه السلام فرستاد. حضرت دارعه را توسط شخص ديگرى غير كسيكه آورده بود براى خودش فرستادند على بن يقطين از پس فرستادن دراعه بشك افتاد و علت آنرا نميدانست حضرت در نامه اى نوشتند دراعه را نگهدار و از منزل خارج مكن يك وقت مورد احتياج تو واقع ميشود على بن يقطين آنرا نگهداشت .
پس از چند روز بر يكى از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل كرد همان غلام پيش هرون الرشيد سخن چينى نمود كه على بن يقطين قائل بامامت موسى بن جعفر عليه السلام است و خمس اموال خود را در هر سال براى او مى فرستد و همان دراعه ايكه اميرالمؤ منين باو بخشيدند براى موسى بن جعفر عليه السلام در فلان روز فرستاده . هرون بسيار خشمگين شد. گفت بايد اين كار را كشف كنم هماندم فرستاد از پى على بن يقطين ، هنگاميكه حاضر شد گفت چه كردى آن دراعه ايكه بتو دادم ؟
گفت در خانه است و آنرا در پارچه اى پيچده ام و هر صبح و شام باز مى كنم و نگاه مى نمايم و از لحاظ تبرك آنرا مى بوسم . هرون گفت هم اكنون آنرا بياور.
على بن يقطين يكى از خدام خود را فرستاد و گفت در فلان اتاق داخل فلان صندوق دراعه اى در پارچه پيچيده است فورا بياور غلام رفت و آورد. هرون ديد دراعه در ميان پارچه اى گذاشته شده و عطر آلود است خشم او فرونشست و گفت آنرا بمنزل خود برگردان ديگر سخن كسى را درباره تو قبول نميكنم و جايزه زيادى باو بخشيد. غلامى را كه سخن چينى كرده بود دستور داد هزار تازيانه بزنند هنوز بيش از پانصد تازيانه نزده بودند كه مرد.
📚كشكول بحرانى ، ج 2، ص 132
#داستان_آموزنده
🔆به روزگار فحش ندهید
مرحوم صدوق ، راوندى و ديگر بزرگان آورده اند:
يكى از دوستان حضرت ابوالحسن ، امام هادى عليه السلام به نام صقر بن ابودلف - ابن اُورمه - حكايت كند:
در دوران حكومت متوكّل عبّاسى راهى سامراء شدم و چون وارد شهر سامراء گشتم ، حضور يكى از وزراى متوكّل به نام سعيد حاجب رفتم تا بلكه بتوانم با مولايم امام هادى عليه السلام كه در زندانِ وى ملاقاتى داشته باشم .
سعيد حاجب گفت : آيا دوست دارى خدايت را مشاهده كنى ؟
گفتم : سبحان اللّه ! اين چه حرفى است ؟!
خداوند متعال را هيچكس نمى تواند مشاهده كند.
سعيد اظهار داشت : منظورم آن كسى است كه شما گمان مى كنيد او امام و پيشواى شما است ، متوكّل او را تحويل من داده است تا او را به قتل برسانم و اين كار را فردا انجام خواهم داد.
و پس از گذشت لحظاتى مرا داخل زندان بُرد، همين كه وارد زندان شدم ، حضرت را ديدم كه بر قطعه حصيرى نشسته و مشغول عبادت و مناجات مى باشد، پس با حالت گريه سلام كردم و كنارى نشستم و به جمال نورانى آن حضرت نگاه مى كردم .
امام عليه السلام پس از جواب سلام ، به من فرمود: اى صقر! براى چه اينجا آمده اى ؟
و چرا ناراحت و گريان هستى ؟!
در پاسخ گفتم : چون شما را در اين مكان و با اين حالت مى بينم ؛ و نمى دانم كه آن ها چه تصميمى درباره شما دارند؟!
حضرت فرمود: اى صقر! ناراحت مباش ، آن ها هرگز به قصد خود نمى رسند، چون كه بيش از دو روز ديگر زنده نخواهند ماند و كشته خواهند شد
بعد از آن ، از امام هادى عليه السلام پيرامون معناى حديثى كه از پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شده است كه فرمود: با روزگار، دشمنى و عداوت روا مداريد كه با شما دشمنى كند، سؤ ال كردم كه مقصود چيست ؟
امام عليه السلام در جواب فرمود: بلى ، منظور از روزگار، ما اهل بيت عصمت و طهارت هستيم كه بجهت ما آسمان و زمين پابرجا مانده است .
خداوند روزهای هفته را به نام ما اهل بیت قرار داده است ، به طوریکه روز شنبه بنام پیامبر اعظم و روز یکشنبه بنام امیر المومنین علی و فاطمه زهرا و روز دو شنبه بنام امام حسن و امام حسین
و روز سهشنبه به عنوان سجّاد و محمّد باقر و جعفر صادق ، و چهارشنبه به عنوان موسى بن جعفر و علىّ بن موسى الرّضا و محمّد جواد و من
و پنج شنبه به عنوان فرزندم حسن و روز جمعه به عنوان فرزند پسرم مهدى موعود صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين تعيين گشته است .
و حكومت حقّ به دست با كفايت او ايجاد مى گردد و اوست كه عدل و داد را بر زمين پهناور، گسترش مى دهد.
و سپس فرمود: آرى ، اين معناى حديث بود، زود خداحافظى كن و برو كه مى ترسم خطرى متوجّه تو گردد.
راوى گويد: به خدا قسم ! بيش از دو روز نگذشت كه هر دوى آن دو نفر - يعنى متوكّل و سعيد حاجب - كشته شدند و من خداوند متعال را شكر كردم .
📚إ كمال الدّين : ص 383، ح 9، خصال شيخ صدوق : ج 1، ص 395، ح 102، خرايج و جرايح : ج 1، ص 412، ح 17، بحارالا نوار: ج 50، ص 195، ح 7، با مختصر تفاوت .
#داستان_آموزنده
🔆بهترين هدايامرحوم ملا آقا در بندى
در كتاب ((سعادت ناصريه ))نقل كرده كه عمر پاشا حاكم بغداد در حدود حكمرانى خود تعدى و ظلم مى كرد در آن زمان يعقوب افندى حاكم ((هنديه ))بود، او كه در باطن از اماميه بود از آخوندى بنام آقا در بندى خواهش كرد كه حاكم بغداد را موغظه و نصيحت كند كه از ستم و اذيت زوار دست بردارد.
آخوند دربندی ميگويد من دير رسيدم وقتى حاكم خودش نبود دفتر دار افندى را نايب خود قرار داده بود، من به ملاقات او رفتم ، به او گفتم : خواستم تحف و هدايائى كه از همه هدايا بهتر و اشرف باشد نزد شما بياورم . گفت آن هدايا چيست ؟
گفتم از فضائل آل محمد خصوصا سيد الموحدين امير المؤ منين عليه السلام . آن وقت گفتم اشرف كتب اخبار در نزد شما كدام است ؟ گفت جامعه صحيفه امام بخارى پس من از احوال بخارى و كيفيت اطلاع او از بعضى از علوم در سن ده سالگى و مسافرت او به مكه و مدينه و حجاز يمن و بلاد و شامان براى اخذ حديث و اينكه هفتصد هزار حديث حفظ بود و كيفيت تدريس او در بغداد گفتم ، و چند حديث از كتاب صحيح او در فضيلت على عليه السلام بيان كردم .
دفتر دار با ادب تمام نشست و خود را بفكر فرو برد. پس گفتم قدرى از فضائل امام حسين عليه السلام را نيز بشنو، گفت : بيان كن گفتم : اولا اين حديث كه رسول خدا فرمود: ((ضربه على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين ))يعنى ضربت على در روز خندق كه به عمر و ابن عبدود زد فضيلت و ثوابش افضل از عبادت جن و انس است آيا از علماء اهل سنت كسى منكر اين حديث هست ؟
گفت : نه . گفتم : پس عبادت جميع انبياء داخل در عبادت ثقلين است و اين يك ضربت از عبادت جميع انبياء جز خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله ،: افضل است .
چه به اين درجه بودن اين ضربت بواسطه اطاعت امر پيغمبر و شريعت اوست . پس گفتن :ايا پيغمبر هرگز اغراق و دروغ ميگويد؟ گفت : نه ،بجهت آنكه :((و ما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى )))
گفتم :ايا ثواب يك حج پيغمبر صلى الله عليه و اله :بالاتر است ياثواب ضربت على عليه السلام درخندق ؟ دفتردار سكوت كرد.
گفتم :جاى سكوت نيست بلكه حج پيغمبر صلى الله عليه و آله افضل است ،بدليل آنكه قبلا ذكر شد. آنوقت گفتم در صحيح بخارى نوشته يك روز حسين در نوبت عايشه به نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و آهسته آهسته راه مى رفت پيغمبر او را در آغوش كشيد و بسيار بوسيد و بوئيد،عايشه گفت : يا رسول الله چقدر اين پسرت را دوست دارى ؟
🔸فرمود:مگر تو نميدانى كه اين پاره جگر من است ؟ پس آن حضرت بسيار گريست عايشه از علت گريه سوال كرد فرمود جاى شمشيرها و نيزه هاست كه مي بوسم عايشه عرض كرد مگر او را ميكشند؟ فرمود:بلى با لب تشنه
پس فرمود:خوشا به حال آن كسى كه بعد از شهادت او را زيارت كند كه خداوند اجر يك حج مرا بان كس مي دهد عايشه باتعجب سوال كرد:بقدر ثواب يك حج تو؟
🔸فرمود:بلكه ثواب دو حج من . پرسيد:دو حج تو؟ فرمود بالاترش را فرمود تا آنكه فرمود بلكه به قدر ثواب نود حج و عمره من خداوند اجر و ثواب به زائر حسين من ميدهد.
عايشه سكوت نمود. پس آن دفتر دارد گفت :مولاى من ،افندى من ،اينجا من اشكالى دارم و آن اينكه پيغمبر اغراق و كذب نمى گويد پس اين جوابهاى گوناگون در برابر سوال عايشه چيست ؟
🔸چرا اول يك حج را فرمود و بعد بتدريج حرفش را عوض كرد و بالاتر گفت تا به نود حج رسيد ؟ من گفتم اين اشكال جوابش اين است كه مراتب زائرين از حيث معرفت به امام و قرب و بعد مسافت زائرين و كثرت و قلت زحمت در نتيجه ثواب زيارت فرق مى كند دفتردار بسيار مسرور شد و گفت خداوند به تو جزاى خير بدهد و گريه شديدى كرد و خود را بپاى من انداخته و مكررا بوسيد
سپس گفتم :و الله مواخذه خواهيد شد پس رنگش متغير شد و گفت چرا ؟ به زوار امام حسين عليه السلام اذيت مى كنند و مزاحم مى شوند و اموالشان را مى گيرند و مى برند كسى بدادشان نمى رسد دفتردار تحت تاثیر قرار گرفت و گفت :حكم مى كنم كه از اين پس ديگر اذيت نكنند.
📚قصص العلماء ص 111 با مختصر تلخيص .
#داستان_آموزنده
🔆كدام بهترند، دشمنان يا دوستان؟
پس از جريان صلح امام حسن مجتبى عليه السلام با معاويه ، آن حضرت مورد ضربت شمشير قرار گرفت .
يكى از دوستان حضرت به نام زيد بن وهبِ جَهنى حكايت كند: در شهر مداين به محضر امام عليه السلام شرفياب شدم و ايشان را در حالى ديدم كه از شدّت درد و زخم آن شمشير بى تابى و ناله مى كرد، گفتم : يا ابن رسول اللّه ! مردم متحيّر و سرگردان شده اند؛ تكليف ما چيست؟
امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: به خدا سوگند! در نظر من، معاويه از اين جمعيّت بى ايمان براى من بهتر است ،
اين اشخاص ادّعاى شيعه و دوستى مرا دارند، وليكن چون كركسان در انتظار مرگ من نشسته اند، اينان حيثيّت و آبروى مرا نابود كرده ، اموال ما را به يغما بردند.
سوگند به خداوند! چنانچه از معاويه، پيمان ايمنى بگيرم ، ديگر گزندى از او به من و خانواده ام نخواهد رسيد؛ و چه بسا همين كار سبب شود كه مسلمانان و ديگر دوستانم از شرّ او در امان بمانند؛ و در غير اين صورت همين اشخاص مرا با دستِ بسته ، تحويل معاويه خواهند داد.
امام فرمودند، براى همگان و حتّى براى آيندگان سودمند مى باشد؛ و اين بهتر از آن است كه كوفيان مرا اسير كرده و با دستِ بسته تحويل او دهند؛ و آن وقت با منّت مرا آزاد نمايد، كه در اين صورت ، خاندان بنى هاشم براى هميشه تضعيف و خوار شده و مورد سرزنش و اهانت همگان قرار خواهند گرفت .
زيد جهنى اظهار داشت : يا ابن رسول اللّه ! آيا در چنين حالت و موقعيّتى دوستان و شيعيان خود را همچون گله گوسفند بدون چوپان و حامى رها مى نمائى ؟!
امام عليه السلام فرمود: اى زيد! من مسائلى را مى دانم كه شماها به آن آگاهى نداريد، همانا پدرم اميرالمؤ منين عليه السلام روزى مرا شادمان و خندان ديد، پس اظهار داشت : فرزندم ! زمانى فرا خوهد رسيد كه پدرت را كشته ببينى ؛ و همگان از تو روى برگردانند.
و بنى اميّه حكومت را در دست گيرند و بيت المال را از مستحقّين قطع و بين دوستان خود تقسيم نمايند.
و در آن زمان مؤ منين ذليل و خوار گردند؛ و فاسقان و فاجران قدرت و نيرو گيرند؛ حقّ پايمال شود و باطل رواج يابد؛ خوبان و نيكان مورد لعن و سرزنش قرار گرفته و شكنجه شوند.
پس روزگار اين چنين سپرى شود، تا شخصى از اهل بيت رسالت در آخر زمان ظاهر گردد و عدل و داد را گسترش دهد.
و خداوند در آن زمان بركات آسمانى خود را بر مؤ منين فرود فرستد؛ و گنج هاى زمين ، هويدا و آشكار شود؛ و خوشا به حال كسانى كه آن زمان را درك نمايند.(1)
1- احتجاج : ج 2، ص 69، ص 158.
🏴🏴🏴🏴