📌 #دغدغه_های_حاج_قاسم!
♨️ دغدغه هشتم: دغدغه تعظیم شعائر دینی
⭕️ بخش اول
💢 دغدغه بعدی حاج قاسم، دغدغه احترام و تعظیم شعائر دینی بود. دغدغه دین و مذهب. اصلاً ستاد عتبات عالیات توسط چه کسی ایجاد شد؟حاج قاسم سلیمانی. اصلاً دستور ساخت صحن حضرت زهرا سلام الله علیها در نجف به دستور چه کسی بود؟
🔻حسن پلارک میگوید:
قرار شد چهارتا طرح جامع توسعه بنویسیم برای چهار شهر زیارتی کربلا، نجف، کاظمین و سامرا. حاجی اصرار داشت طرحها جامع باشند. میگفت: «این طور نباشه که امروز درست کنید و فردا مجبور بشید خراب کنید. حداقل ۲۵ سال بعد رو ببینید.» به سفارش خودش از حرم امام علی (ع) شروع کردیم. دلیلش هم کوچکی حرم امیرالمؤمنین علی (ع) بود. بعد رفتیم سراغ شهرهای دیگر. این سالها وقتی زوار میلیونی عراق را میبینم، یاد پیش بینی حاج قاسم میافتم. همان روزهای اول تشکیل ستاد گفت: «این حرمها خیلی کوچیکن. باید کاری کرد. من مطمئنم یه روز که زیاد دور نیست زائرین عتبات میلیونی میشن.»
🔹 چه کسی فکر میکرد مردم بتوانند پیاده روی اربعین شرکت کنند؟ پیادهروی اربعین مدیون حاج قاسم سلیمانی است همه کار را حاج قاسم کرد پیاده روی اربعین مدیون جمهوری اسلامی است و آدم تعجب میکند از بعضی افراد که مثلاً پارسال چون به دلایلی پیادهروی اربعین کنسل شد چه چیزهایی که به جمهوری اسلامی نگفتند! گفتند جمهوری اسلامی از اول هم با دین نسبت خوبی نداشت! چه کسی اربعین را اربعین کرد؟ چه کسی 20 روز قبل از اربعین رادیو اربعین را راه انداخت؟ چه کسی 20 روز قبل از اربعین تلویزیون را اختصاص داد به اربعین؟ چه کسی تا دهها کیلومتر بعد از مرز را آسفالت میکرد تا مردم راحت باشند؟ چه کسی پایانۀ مرزی عراق را ساخت که مردم راحت باشند؟ چه کسی بسیاری از پولهای ویزا و گذرنامه را حذف کرد که مردم راحت باشند؟ چه کسی یارانه داد به اتوبوسها و امثال آن که مردم راحت باشند؟ چه کسی اتوبوسها را فرستاد آن طرف مرز که مردم را تا نجف ببرند؟ چه کسی موکبها را رایگان عبور داد و کمک کرد که آن طرف موکبهای خودشان را بزنند؟ چه کسی این طرف مرز برایشان موکب زد که مردم اذیت نشوند؟ چه کسی همۀ فضا را برای مردم آماده کرد؟ جمهوری اسلامی بود. حالا به خاطر اینکه پارسال عراق به جمهوری اسلامی اعلام کرد که ما فقط چند هزار نفر اجازه میدهیم نه بیشتر، حالا جمهوری اسلامی شد ضد ارزشهای دینی؟ جمهوری اسلامی شد ضد امام حسین علیه السلام؟
♦️ حاج قاسم به اهل بیت و به صورت ویژه حضرت زهرا(س) ارادت ویژهای داشتند. ایشان با بیان عنایات ویژه حضرت زهرا (س) در دوران دفاع مقدس میگویند:
«ما هرموقع در جنگ فشارها بر ما حادث میشد و هیچ کاری از دستمان برنمیآمد، پناهگاهی جز حضرت زهرا (س) نداشتیم، در عملیات والفجر 8 وقتی چشممان به آبهای پرطوفان، خشمگین و ترسناک اروند افتاد، آنجا هیچ نامی آشناتر از نام حضرت زهرا (س) نداشتیم؛ بنابراین در کنار «اروند» ایشان را در تلألؤ اشکهای غریبانه و مظلومانه بسیجیها صدا زدیم و اروند را با «یازهرا (س)» کنترل و از آن عبور کردیم. در کربلای 4، وقتی دشمن آتش مسلسلها، خمپارهها و توپهای خود را مستانه را بر ساحل باز کرد و جویهایی از خون به اروند روانه شد، آنوقت هم همه تدابیر از کار افتاده بود و نامی جز نام حضرت زهرا (س) بر زبانها جاری نمیشد. وقتی هم که عراقیها در کنار اروند ایستاده بودند و رزمندگان را با تیر میزدند، آن زمان هم سلاح کارگر ما حضرت زهرا (س) بود. در عملیات کربلای 5، وقتی مضطر شدیم، نگاهی به آبهای «بوبیان» کردیم؛ آنوقت هم سر خود را بر دژ گذاشتیم و عاجزانه حضرت زهرا (س) را صدا کردیم. من قدرت و محبت مادری حضرت زهرا (س) را در هور، غرب کانال ماهی، وسط میدان مین دیدم. وقتی شما مادرها نبودید و فرزندانتان در خون دستوپا میزدند، من حضرت زهرا (س) را دیدم. وقتی دشمن در کنار نیل به حضرت موسی (ص) نزدیک میشد و او با یک چشم خود نیل و با چشم دیگرش سپاه ترسناک فرعون را میدید، خدا «نیل» را برای او شکافت؛ حضرت فاطمه (س) هم در هور، کربلای 5، اروند و کوههای سرد و سخت کردستان، [برای رزمندگان ما] مادری کرد.»
👤 #حجت_الاسلام_راجی
#مهدویت
#امام_زمان
🔶برای دیگران هم ارسال کنید
╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮
🆔 @mahdaviyatfarhang❣
╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
📌 #دغدغه_های_حاج_قاسم !
♨️ دغدغه آخر: دغدغه شهادتطلبی
💢 دغدغه دیگر حاج قاسم، دغدغه شهادت بود. او شهادت را سعادت بزرگی میدانست که نصیب مجاهدان بزرگ راه خدا میشود و در تمام زندگی تلاش میکرد تا به صورت یک مجاهد واقعی، برای نصرت دین خدا تلاش کند. حجتالاسلام حاج علی اکبری در جایی میگوید:
کم محبوبیت که نداشت. خیلیها میگفتند بیاید پای کار حتما رأي میآورد. به زبان هم به حاجی گفته بودند: «محبوبیت شما اقتضا میکنه کاندیدای ریاست جمهوری بشید.» حاجی نه گذاشت و نه برداشت، جواب داد: «من نامزد گلولهها و نامزد شهادت هستم. سالهاست توی جبههها دنبال قاتل خودم میگردم، اما پیداش نمیکنم.»
🔹 فرزند شهید محرابی در مصاحبه خود میگوید:
آن روز که آمد خانهمان، از شهادت حاج عماد و جهاد مغنیه برایم گفت، از اینکه دو دقیقه قبل از شهادت حاج عماد کنارش بوده، از اینکه دشمن جرئت نکرد هم با عماد مغنیه هم با پسرش جهاد روبهرو بجنگد، از اینکه ماشین جهاد را با بالگرد زدند و چیز زیادی از پیکرش نماند. گفت: «زینب دعا کن من هم مثل اینها شهید بشم. امروز روز عرفه ست. من به طمع شهادت اومدم مشهد، هرکسی که توی تمام این سالهای جنگ نتونسته شهادتش رو بگیره امروز باید بگیره. امروز شهادت نامه امضا میشه. دعا کن اسم من هم توی این لیست باشه.» داشت از اتاق میرفت بیرون. برگشت و نگاهمان کرد؛ هم من هم فاطمه را. با حسرت گفت: «برای شهادت من دعا کنید که از قافله شهدا جا نمونم.» گفتم: «حضرت آقا که به شما لقب شهید زنده دادند.» گفت: «این یه لقبه و دل خوشی، من به این لقب دل خوشم ولی تا شهادتم رو نگیرم دست بردار نیستم.»
♦️ حجتالاسلام شهیدی، رئیس سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران از خاطره گفتگو خود با حاج قاسم در رابطه با شهادتش میگوید:
بنیاد شهید است و رسیدگی به یک عالمه پرونده. آخرین باری که دیدمش، گفت: «آقای شهیدی پرونده من چه جوریه؟ حاضره؟» به شوخی گرفتم و گفتم: «حاج قاسم آقا شما ناراحت نباش، پروندهات همیشه آماده ست.» گفت: «دیگه کم کم باید پرونده من رو بیاری رو.» فکرش را هم نمیکردم این قدر زود! پنج ماه بعد پرونده شهید سلیمانی آمد بالا.
🔻 او هیچگاه از مرگ نمیترسید و حتی زمانی که دیگران از سختی حضور در میدان میگفتند و او را نهی میکردند توجهی نمیکرد و شهادت در راه خدا را برای خودش افتخاری میدانست.
⭕️ مسئول ستاد لشکر فاطمیون از آخرین روزهای زندگی حاج قاسم روایت میکند:
همه منتظریم فرمانده بیاید. ساعت ۸ صبح وارد میشود. بعد از سلام و احوالپرسی، جلسه را شروع میکند. همه بنویسن. هرچی میگم رو بنویسین. عادت داریم به یادداشت برداری اما حاجی تأکید میکند تمام مطالب را بنویسیم. بخش بخش پیش میرود. میگوید: «منشور پنج سال آینده، برنامه تک تک گروههای مقاومت در پنج سال بعد، شیوه تعامل با یکدیگر» کاغذ پر میشود از نکات کلیدی سردار. سابقه ندارد این حجم از مطالب برای یک جلسه. سردار وقت جلسات خیلی جدی بود. کسی جرئت نداشت حرفش را قطع کند؛ اما این بار جور دیگری بود. سؤال که میکردیم، با آرامش میگفت: «عجله نکنید. بذارید حرف من تموم بشه.» وقت اذان جلسه را تعطیل کرد رفتیم نماز. ناهار خورده نخورده، ادامه جلسه را پی گرفتیم. حاجی هرچه در دل داشت گفت و نوشتیم. ساعت ۳ عصر هم با یک صلوات پایان جلسه را اعلام کرد. تا پای خودرویی که منتظرش بودیم، بدرقه اش کردیم. عازم بیروت بود. میخواست سیدحسن نصرالله را ببیند. ساعت ۹ شب از بیروت برگشت پیشمان. حاجی گفت امشب عازم عراق است، هماهنگی کنند. دلمان به شور افتاد. گفتم: «حاجی فعلا نرید، اوضاع عراق خوب نیست.» لبخندی زد و گفت: «میترسید شهید بشم؟» هرکس چیزی گفت. یکی گفت: «شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست.» آن یکی گفت: «حاجی هنوز ما با شما خیلی کار داریم.» تک تکمان را از نظر گذراند. آرام و شمرده گفت: «میوه وقتی میرسه باغبون باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد؛ «اینم رسیده است، اینم رسیده است.» ساعت ۱۲ شب هواپیما از زمین کنده شد. دلمان آشوب بود. دو ساعت بعد خبر رسید که باغبان، میوه رسیده را چید.
آری. او مزد یک عمر مجاهدت، مردمداری، ولایتمداری و دینداری خود را گرفت و به مقام شهادت نائل آمد.
👤 #حجت_الاسلام_راجی
#مهدویت
#امام_زمان
🔶برای دیگران هم ارسال کنید
╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮
🆔 @mahdaviyatfarhang❣
╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯