زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد
نه که از ماشطه هم زحمت بی جا ببرد
من به نقش تو گر از جا بروم خود رفتم
شرط آن است که نقش توام از جا ببرد
دل که شیدای خدایی است قرارش همه اوست
غم که باشد که قرار از دل شیدا ببرد
باغبان آنچه گل انداخته بود از سر سال
می رسد باد خزان تا همه یک جا ببرد
شهریارا به جز این شاهد عشق شیراز
نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد
#شهریار
@shaereh