eitaa logo
لفظ قلم | زهرا محسنی‌فر
3.7هزار دنبال‌کننده
344 عکس
70 ویدیو
2 فایل
✍️ [ آدمی] سخنی به لفظ در نمی‌آورد، جز آنکه فرشته نگاهبانی نزد او حاضر است [و آن را می‌نویسد] (ق - 18) 📝یادداشت‌های زهرا محسنی‌فر راه ارتباطی: @z_mohsenifar https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش، بس! خون، بس! جنگ، بس! انگار کن نه خانی رفته، نه خانی آمده خدا را شکر، خونی از دماغت نیامده خدا را شکر مادرت هست چراغ خانه‌ات هست این روزها که بگذرد مشغول می‌شوی مشغول بازی دنیا کلاغ، پر گنجشک، پر بابا ... بابا که پر نداره، خودش خبر نداره اما، بابای تو پر داشت، خودش هم خبر داشت قاب عکسش آنجاست برو پیشش و بپرس [تو چرا جنگیدی؟! او، تفنگش در مشت، کوله‌بارش بر پشت، بند پوتینش را محکم بست آب و آیینه و قرآن در دست روشنی در دل او می‌بارید پدرت گفت به تو که چرا می‌جنگد: «تا چراغ از تو نگیرد دشمن ...»] ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
وقف إطلاق‌ النار، سیس‌ فایر، آتش‌بس؛ این ترکیب‌های اسمی را با هر زبانی که بخوانی انگار یک چیزی آن وسط کم دارد؛ چیزی از جنس زمان. ترکیب فارسی‌اش باید حداقل سه‌جزئی می‌بود تا فریبنده نباشد. مثلاً درستش می‌توانست این باشد: آتش (فعلاً) بس، آتش (موقتاً) بس، آتش (عجالتاً) بس. آتش‌بس، توافقِ توقفِ آتش برای مدت محدود است، نه مدت معلوم و همین تفاوت محدود و معلوم، آتش‌بس را شکننده و پرفریب می‌کند. زمان را که از ترکیب حذف کنی، تعلیق به وجود می‌آید و در تعلیق، غافلگیری حادث می‌شود. در خبرها صلح را با شاخهٔ سبز زیتون در منقار کبوتری سفید نشان می‌دهند و آتش‌بس را با نوار ضربدری زرد روی آتشی سرخ. دیر یا زود، یک طرف ماجرا نوار زرد را قیچی می‌کند. اما طرفی برندهٔ جنگ است که آرایش جنگی را حفظ کند تا رکب نخورد. آتش‌بس، گرگی است کریه در پوستین سپید گوسفند صلح. آتشفشانی نیم‌خفته در نزدیکی ماست. به بشکنی فوران می‌کند و زبانه می‌کشد. بله ما در دوران آتشِ فعلاً بس و بعداً هست، هستیم. پرچم‌های سرخ انتقام ما افراشته می‌ماند تا وقتی که دشمن، پرچم سفید تسلیم را بلند کند. ✍🏼 https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴جنگ کریدورها و نوار بی‌نوای غزّه کریدور داوود، جاده‌صاف‌کن پیمان ابراهیم است. بله لشکرکشی‌های بی‌سابقه، برای عادی‌سازی‌های رابطه است. پس بنویسید صلح از طریق قدرت و بخوانید زندگی زیر یوغ ذلّت. می‌دانید جهانخواران چه آشی برای شام پخته‌اند؟ ای عزیزانِ مصر و شامات و عراق، بنی‌اسرائیل نیل تا فرات را جگر زلیخا می‌خواهند. بفهمید که جَوَلان باطل برای قطع شریان حق است. دروزی‌دوستی متجاوزان، برای دریوزه‌سازی همهٔ قبایل و مذاهب و طوایف است. با کشتی سوراخ، احدی به ساحل نمی‌رسد. های ای پیروان پیامبر! اگر از امّت، ایالات متّحده نسازید، آمریکا با نکبت کارتان را خواهد ساخت. اگر متّحد نشوید، لاجرم مضمحل می‌شوید. لیبی‌سازی، سرنوشت محتوم آنهاست که با شیطان لابی می‌کنند. تجزیه، عاقبت ساده‌اندیشانی است که از تجربه درس نمی‌گیرند. امّ‌القرای شیعه هم که باشیم، از هجوم قشون قهریه در امان نیستیم. ایران، در موقعیت سگک کمربندها و همسایگی کریدورهای مهم جهان است. آنکه در سودای فتح سویداست، به زور هم که شده زنگزور می‌سازد. از دالانِ جنایتِ عریان نشود، از کانالِ تجارتِ پنهان وارد می‌شود؛ این قلق‌گیری‌ها، برای زدن در خال تهران است. و اُف بر پنهانکاری علی‌اف‌ها و درب و داغان باد نفاق اردوغان‌ها که حُسن همجواری و حرمت همسایگی نگه نمی‌دارند. عوض قدردانی از خویشتنداری ایران، مزوّرانه پولتیک می‌زنند تا ژئوپلیتیک منطقه را عوض کنند و خائنانه زیر پای صهیون، فرش خون بکشند. بله، هدفِ دشمنِ سنگ‌انداز، پیشانی ماست. پریشانِ اختلافات داخلی شویم، حتماً پشیمان می‌شویم. جبههٔ فرامرزی نسازیم، در جبههٔ درون‌سرزمینی باید بجنگیم. از حمایت مظلوم دست بکشیم، از حمایت خدا محروم می‌شویم. از تنگه‌ها غفلت کنیم، به تنگنا می‌افتیم. و آه و آه از غزّه؛ غزّه‌ای که غذا ندارد. آن نوار بی‌نوا بیش از آنکه مرکز ابتلای مردمش باشد، محل امتحان ماست. فاجعهٔ غزّه، تسویه حساب دشمن با آوارگانِ داغدیده نیست؛ اتمام حجّت خدا با وجدان‌های خفته است. قاعدهٔ هِرم مازلو، دارد در باریکه‌ای محصور پی زده می‌شود. مردمانی بی آب و تشنه، با خاکی بر باد رفته و زخمیِ آتش و گلوله، برای یک تکّه نان باید با عناصر اربعه بجنگند. غزّه، شعب ابی‌طالب گرسنگی و دامنهٔ اُحد خونریزی است. اهل انتفاضه، امروز چون اصحاب صُفّه سنگ به شکم بسته‌اند و چونان رمه‌گان گرسنه، به دنبال علف می‌گردند. سینهٔ مادران، خشکیده و از شیرخشک نوزادان خبری نیست. و اُف بر شکمبارگان به ظاهر مسلمان که چون خوکان فربه، از خویش خیک ساخته و پوست‌به‌استخوان‌چسبیدگان مسلمان را از یاد برده‌اند. وای بر ما که کودکان غزّه برای جرعه‌ای آب و لقمه‌ای خوردنی مغذّی، تلظّی می‌کنند. وای بر ما که مسلمان برای نان، جان می‌دهد. کو فائو و کجاست دبلیو اچ او؟ در قحطی وجدان و کم‌یابی شرف، یونیسف با قحطی ارزاق چه می‌کند؟ از رحمت خدا به دور باد قومی که بندگان را چون بردگان از نعمت‌های خدا محروم می‌کنند. منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۱ مرداد ۰۴ vtn.ir/001iPa ✍🏼 https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
هرگز گمان نمی‌کردم که روزی بشقاب غذا، چشمانم را خیس کند. این روزها، حال غریبی دارم؛ آشپزخانه‌ام انگار هیأت عزاداری است. قابلمه‌ها برایم روضه می‌خوانند. بغضم را مثل زودپز فرومی‌خورم تا از درون بسوزم. اشکم را پای پاک کردن پیاز می‌ریزم تا کسی نفهمد. اگر به خاطر بچه‌ها نبود، اصلاً دست و دلم به پخت و پز نمی‌رفت. امان از عکس‌هایی که روحم را خراش می‌دهد. امان از چشم‌های بی‌رمقی که جانم را می‌تراشد. امان از صداهای الجوع و العطشی که رهایم نمی‌کنند. قاشق‌های غذا را که در دهان بچه‌ها می‌گذارم، قلبم فشرده می‌شود. سر سفره، به چه زحمتی اشک‌هایم را پنهان می‌کنم. به چه حالتی لرزش صدایم را می‌گیرم. این اندوه سنگین را پیش که برم؟ قصهٔ پرغصهٔ کودکان غزّه دلم را کباب کرده. این روزها اندوهم را دعا می‌کنم: خدایا! فرزندانم را به امید یاری بندگان مظلوم تو سیر می‌کنم. با هر جرعه آبی که از دستان من می‌نوشند، نفرت از دشمنانت و عشق به شهادت در مسیر خدمت به دوستانت را در وجودشان جاری کن. ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴غزه، آزمون امروز اربعینی‌ها ۶۶۶ روز پیش، شیطان‌توله‌ها صدای شیپور جنگ را در غزه نواختند. از آن روز انگار «نفخ صور» از آن باریکهٔ مهجور به سرسرای عالم پژواک می‌شود. سوت بمب‌های سنگرشکن، حدیث هول قیامت در عالم ناسوت شده. صفیر گلوله‌های سرگردان، سفیر مرگ برای کودکان آواره شده. زوزهٔ خمپاره‌‌های پرسه‌زن، بیخ گوش اهل غزه الرّحیل می‌خواند. گهوارهٔ اطفال زبان‌بسته، ارابهٔ مرگ‌های بی سر و صدا شده. جنگنده‌بمب‌افکن‌های اسرائیل، دیوار خانه‌های فلسطین را همچون دیوار صوتی درهم شکسته. الجوع و العطش، تکیه‌کلام خرد و کلان مردمان آن نوار بی‌نوا شده. با این همه ضرباهنگ و طنین و آوای مظلومیت که در غزه می‌پیچد، دنیا سمفونی خاموشی می‌نوازد و در برابر گرسنگی کودکان، روزهٔ سکوت می‌گیرد. بله غزه شاهد آخرالزمان است و دنیا تماشاچی محشر غزه‌نشینان. و هنگامهٔ تماشایی حق و باطل را بی‌طرفی، بی‌شرفی است. هلا که آهِ مظلوم فقط دامنگیر ظالم نیست؛ گریبانگیر بی‌موضعان و بی‌حرکتان عالم هم می‌شود. هان که نمی‌توان صمٌ بکم گرسنگی و نسل‌کشی مسلمانان را دید و لام تا کام چیزی نگفت. نسبت ما با شعب ابی‌طالب غزه، نسبت عاشورا و اربعین است. نمی‌توان امروز در طریق‌الحسین قدم گذاشت، اما راه و رسم ستمگرسوز سیدالشهدا (ع) را پاس نداشت. نمی‌توان از چرب و شیرین سفر مشایه خورد و از سفرهٔ خشک و خالی غزه نگفت. در منطق محمدی امّت، نمی‌توان وفور نعمت حسینی را در عراق دید و برای وفور نقمت اهل غزه کاری نکرد. اربعین، نمایش قدرت نرم اسلام در به صف کردن مسلمانان به سوی آرمان‌های امّت واحده است. اگر فرصت اربعین برای مهمات جهان اسلام خرج نشود، این آیین باشکوه مذهبی از جنس «مناسک میان‌تهی» خواهد شد. اگر محشر مشایه، میلیون‌ها دلدادهٔ حسین (ع) را برانگیخته نکند و یوم‌النشور اربعین، پیادگان را علیه ظلم نشوراند، پوستین مسلمانی به چه کارمان می‌آید؟ مگر نه این است که روح اربعین، همان روح قیام حسینی است؟ مگر نه اربعین، پیوست رسانه‌ای عاشوراست؟ و مگر نه جهاد تبیین زینب (س) مکمل جهاد شمشیر حسین (ع) بود؟ اما چه باید کرد؟ چگونه می‌توان از راهپیمایی اربعین، یک امتداد اجتماعی برای مسألهٔ اول جهان اسلام ساخت؟ وقتی مناسک حج ابراهیمی برای مقابله با پیمان ابراهیم ناتوان است، چگونه می‌توان از آئین اربعین حسینی برای یکپارچگی امت محمدی بهره جست؟ باید در فرم و محتوا، در متن و حاشیه و در نماد و نمود اربعین، فلسطین دیده شود. باید نمادهای ضدصهیونیستی در این پیاده‌روی آئینی نمودی برجسته داشته باشد. پرچم فلسطین باید در کنار پرچم عزای حسین (ع) به اهتزاز درآید و بر دوش امواج زائران دیده شود. باید تصویر کودکان مظلوم غزه پشت انبوه کوله‌ها نصب شود. باید تصویر قدس شریف جزء لاینفکی از نمادهای بصری مسیر پیاده‌روی باشد. سخنرانان مواکب و حسینیه‌ها باید بر بیداری زائران هزار ملیت اربعین برای مبارزه با اسرائیل متمرکز شوند. مداحی‌ها باید رنگ و بوی حماسهٔ آزادی قبلهٔ اول را به خود بگیرند. تصویر شهدای شاخص مقاومت باید در مقابل چشم جهانیان قرار گیرد. مطالبه‌ی اتحاد جهان اسلام برای انتقام از صهیونیست‌ها و بیرون راندن‌شان از اراضی اشغالی باید سرخط شعارهای اربعینی‌ها باشد. همسایگان مسلمان غزه برای شکست حصر غذایی و قحطی مصنوعی باید تحریک و تشجیع شوند. فعالان مجازی باید فضای رسانه‌ای را در تولید محتوا برای روشنگری جنایات اسرائیل و مظلومیت فلسطینیان اشباع کنند. القصه باید نهضت اربعین در حمایت از مردم غزه بپا خیزد و روشنگری و جریان‌سازی کند. 📌منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۱۳ مرداد ۰۴ vtn.ir/001iXv https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
محتشم به ترکیب‌بندی محترم شد و شهریار به غزلی، ماندگار. از هزاردستانِ پرچهچهه گاهی یک «ربّنا» می‌مانَد به یادگار. بله استعداد هنرمند به مفهوم، ماندگاری می‌دهد و استمداد او از حق به هنر، جاودانگی. فرشچیان به ما آموخت که خلق شاهکار هنری به احساس نیست، به اخلاص است. آموخت که رنگ و بوم نقاشی، جماد و نبات است و توسل و عنایت نقاش‌باشی، آب حیات. فرشچیان آن عصر عاشورا به تنهایی گریست و همه را با «عصر عاشورا» گریاند. دل در گرو ضامن آهو داشت و دل‌ها را با «ضامن آهو» شکار کرد. با «پناه» علی (ع)، عاشقان را در پناه ولی جا داد. فرشچیان نشان داد که اخلاص، امضای خدا را پای اثر هنری می‌نشاند. خدایش رحمت کند. ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴بوی دود هور می‌آید همی بوی دود اصولاً چیز بدی نیست، خاصه اگر از عود بلند شود. کافه‌دارها معتقدند استنشاق رایحهٔ خوش، دل و دماغ می‌آورد. دود اسپند که دیگر جای خود دارد. هوای خانه را پاکسازی می‌کند و چشم حسود را می‌ترکاند. هرکس اثرات متافیزیکی و بهداشتی اسپند را انکار کند، با مادربزرگ‌ها طرف است. اگر از دود و دم سیگار و قلیان و افیون به دلیل خطرات فضانوردی فاکتور بگیریم، بعضی بوها حتی نوستالژی هم می‌سازند. به قول شاعر، با بوی تند ماهی دودی می‌توان خستگی را در کرد و زمستان را سر کرد. یعنی بوی دود، هم تأثیر بیولوژیکی دارد و هم اثر اقلیمی. بوی دود حتی اگر ناخوشایند هم باشد، گاهی فایده دارد. در یک پیج عطاری می‌خواندم که عنبرنسا، بجز قطع عضو، هفتاد نوع بیماری را علاج می‌کند. اینها را گفتم که نشان دهم اصولاً کسی با بوی دود پدرکشتگی ندارد. اگر بو از عود و اسپند و ماهی دودی و عنبرنسا بلند شود، که درآمدزایی هم دارد. اما تصدیق بفرمایید که فی‌المثل هیچ شوفری با بوی دود اگزوز خاور نوستالژی ندارد. یا بوی دود زبالهٔ سوخته، هیچ شهری را گندزدایی نمی‌کند. یا همه می‌دانیم که بوی دود کُنده درخت، برای محیط‌بانانِ جنگل‌های هیرکانی، زنگ خطر است. پس تا اینجا فهمیدیم که بوی دودِ خوب داریم و بوی دودِ بد. حالا برویم سر اصل بحثمان. خوزستان واقعاً جای عجیبی است. چیزهایی در آن پیدا می‌شود که به عقل جن هم نمی‌رسد. مثلاً نصف سال هوای خوزستان را گرد و خاک گرفته و ملت با خاک‌شش نفس می‌کشند. بر همین اساس طبق نظریه داروین، گونه جدیدی از دوزیستان در خوزستان در حال تکوین است. حتماً چیزهایی درباره باران قورباغه در آمریکا شنیده‌اید. بهتر است بدانید که در خوزستان بجای قورباغه از آسمان خاکستر می‌بارد؛ خاکسترِ برخاسته از سوزاندن مزارع نیشکر. از آن طرف، چپق و دودکش کارخانه‌ها و صنایع، خوزستان را شبیه قهوه‌خانه‌ای پر از دود و دم کرده و کوچک و بزرگ خوزستانی‌ها را دودی. اصولاً در خوزستان مردم بخورات و بخاراتی استنشاق می‌کنند که در ویندوز دستگاه تنفس بشر تعریف نشده. پس هر نفسی که اینجا فرو می‌رود ممکن است مُمدّ حیات باشد، اما چون دل و روده را با سرفه برمی‌آورد، اصلاً مفرّح ذات نیست. نی، از منظر مولوی شاعر پرآوازه ایرانی، گیاهی خودرو، احساسی و حرّاف است که مرد و زن در نفیرش می‌نالند. اما نی در خوزستان یک گیاه خودبخودسوز است که با بشکن خورشید گُر می‌گیرد و دودش عمیقاً در نفیر زن و مرد فرو می‌رود؛ از آن دودهای اقلیمی آن هم از نوع بدش. در ادبیات فارسی، بوی هور یک ترکیب اضافی با حس‌آمیزی قوی است که مشابهش را رودکی برای بوی جوی مولیان سروده تا امیر سامانی را به بخارا مهاجرت معکوس دهد. اما بوی هور در خوزستان، یک ترکیب سمی منفور است که شبیه عامل شین میم ر، مردم این سامان را از دست بخارات نی به استان‌های مجاور فراری می‌هد. آن نصف سال بود که خوزستان درگیر گرد و خاک بود؛ آن یکی نصفه دیگر سال با بوی دود هور روزگار می‌گذراند. نیزارهای هورالعظیم شش ماه آزگار می‌سوزد و دودالعظیم می‌سازد. حالا اگر خاکستر نی‌شکر، دود دودکش کارخانه‌ها و نیروگاه‌ها، دود مراکز زباله‌سوزی و دود اگزوز خاورها را هم به آن اضافه کنید، خوزستان دودستان می‌شود. اینجا مه غلیظ همیشه‌گاهی داریم. گاهی گرد و خاک است و گاه شرجی و بعضی‌وقت‌ها دود هور. البته این هوای وهم‌آمیز و گُنگ و خیال‌انگیز، اغلب اوقات به صورت میکس و دوبل و ترکیبی استنشاق می‌شود. مشمول‌الذمه‌اید اگر فکر کنید که مسئولان برای علاج دردهای دودی خوزستان دست روی دست گذاشته و راحت سرشان را روی بالش می‌گذارند. اصلاً میزان ابتلای مردم خوزستان به آسم و تنگی نفس و بیماری‌های جانبی، یک غصه‌ای شده برای مسئولان که نمی‌گذارد شب‌ها پلک بزنند. نمی‌بینید که چه‌طور صبح تا شب در صدا و سیما و مطبوعات و رسانه‌ها درباره‌اش صحبت می‌کنند؟ حالا که بازار ناترازی‌ها گرم است، خوب است بدانید که خوزستان سالهاست ناترازی اکسیژن دارد و جدیداً با بمب دودزای هورالعظیم، به ناترازی دَم و بازدم هم رسیده. و همه‌اش تقصیر همین چند قلم دود بدذات و بدترکیب و غیرنوستالژیک است. بر اساس ترتیب حروف الفبا هم که نگاه کنیم، ناترازی دود بعد از ناترازی انرژی و آب و برق و بنزین و بادمجان قرار می‌گیرد. حتی استان خوزستان هم بعد از تهران و اصفهان و آذربایجان و خراسان می‌آید. پس اگر قائل به عدالت الفبایی باشیم و یک جو الفبای عدالت سرمان بشود، می‌پذیریم که بحران دودالعظیم خوزستان در آخرهای صف رسیدگی مسئولین قرار می‌گیرد. تا آن موقع، با دودهای خوب خستگی را در می‌کنیم و تابستان را سر می‌کنیم. 📌منتشر شده در روزنامه وطن امروز/ ۱۹ مرداد ۰۴ http://vtn.ir/001ibq https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
وقتی صحبت از خلع سلاح مقاومت می‌شود، باید خلق صدای مقاومت کرد. این، فلسفه سفر لاریجانی به عراق و لبنان بود. اسلحه، ناموس سرباز است و دشمن، دزد ناموس. در حضور اغیار، برادران غیور هرگز عروس خاورمیانه را تنها نمی‌گذارند. این پیام روشن تهران به بیروت است. رژیم صهیونیستی در وضعیت ارّه است و لبنان را در شرایط دوئل قرار داده و خلع سلاح حزب الله، فراتر از شوخی با امنیت ملی بلکه خودکشی لبنان است. اما اتحادیه عرب بدانند در قاموس ظلم‌ستیزی، سکوت نشانه رذالت است و توطئه‌چینی، نشان دنائت. نیاز نیست حتماً دیپلماسی بدانیم؛ چوپان‌ها هم می‌دانند جلوی پارس سگ نباید پالس ضعف نشان داد. این، الفبای مقاومت است. در دنیایی که قانون جنگل حاکم است، قدرتمندی راز بقاست. رجز نمی‌خوانی، صدای عجز هم نده. ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
سعدی در گلستان حکایتی کوتاه دارد که در لایه‌ی معنایی آن به زیبایی از صنعت ادبی «متناقض‌نما» یا همان پارادوکس استفاده شده: شد غلامی به جوی، کـ‌آب آرَد آبِ جوی آمد و غلام بِبُرد خیام هم در رباعی معروفش هنرمندانه از آرایه‌ی ادبی متناقض‌نما بهره برده: بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ پارادوکس در ادبیات شیرین و آموزنده است و در سیاست گزنده و عبرت‌آموز. مثلاً وقتی می‌شنویم کودکی گرسنه در غزّه زیر بسته کمک‌های غذایی که از آسمان بر سرش فرود آمده له می‌شود، قلبمان مچاله می‌شود. شاید متناقض به نظر برسد که کسی از ترس مرگ، خودکشی کند. اما در سیاست نمونه‌های بسیاری برای آن وجود دارد. مثلاً قذافی خوشی زیر دلش می‌زند و تصمیم می‌گیرد چرخ سانتریفیوژ را متوقف کند و صنعت موشکی‌اش را بدهد برود تا آمریکا و ناتو به لیبی حمله نکنند و چرخ اقتصاد لیبی جیرجیر نکند و خوب بچرخد. اما هم آمریکا دخل لیبیِ بی‌دفاع را می‌آورد و هم زوار اقتصاد نفتی‌اش درمی‌رود. نمونه وطنی این آنتی‌تزها، برجام است. قرار بود برجام اقتصاد و امنیت بیاورد اما حالا فکر و ذکر مسئولین کشور این است که چطور از تله‌ها و مین‌های برجام جان سالم به در ببرند. قوز بالا قوزِ را چه کنند؟! با تحریم‌هایی که «بالمرّه» بازمی‌گردند چه کنند؟ بله ظریف رفته بود برایمان آب خوردنِ رفع تحریم بیاورد، اما سیل تحریم‌ها آمد و همه چیز را با خودش برد. اگر در سیاست از پارادوکس‌ها عبرت نگیریم، در دیوان شاعران آینده مضحکه می‌شویم. https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴از لبخند ژوکوند تا اشک‌های مهدیه دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی فلسطین. هیس! دختران (در حمایت از غزّه) فریاد نمی‌زنند. این قانون سرزمین موسیوها و مادام‌هاست. شش ماه است که سهم دختر ایرانی از حقوق بشر فرانسوی، تفتیش عقاید قرون‌وسطایی شده. آنها که در نقش پلیس بد فرو رفته‌اند، هیچگاه نمی‌توانند رُل یک قاضی خوب را بازی کنند. وقتی سیاست‌بازان بطلمیوسی دنیا، رژیم مسلّط بر سرزمین‌های اشغالی را قبله عالم می‌دانند و گالیله‌های حقیقت‌باور را به محبس سکوت و کرنش می‌کشانند، با جاهلیت مدرن روبرو هستیم. کجاست ویکتور هوگو تا بجای شخصیت خیالی ژان والژان، داستان واقعی مهدیه اسفندیاری را بنویسد و آزادگان جهان را علیه بی‌عدالتی سیستماتیک دستگاه قضایی فرانسه بشوراند. بله با این ماجرا، دُم خروس آزادی بیان در سرزمین خروس‌ها بیرون زده. چرا؟ چون قطب توریستی جهان، محکم پشت مخوف‌ترین باند تروریستی دنیا ایستاده. چون در مهد دموکراسی عالم، حمایت از مظلوم و انتقاد از ظالم جرم‌انگاری شده. چه غم که شامّه‌ی وجدان‌های بیدار بشری رایحه‌شناس است و بوی تعفّن پیمانکار کارهای کثیف غرب وحشی را نمی‌توان پشت ادوکلن‌های لاکچری فرانسوی پنهان کرد. چه باک که جلیقه‌زردهای بی‌باک هنوز آتش زیر خاکستر نافرمانی مدنی‌اند و وای به روزی که علیه سیاست‌های حمایتگرانه پاریس در پشتیبانی از کودک‌شان صهیونیست، قیام کنند و زبانه بکشند. آنجا بیخ گوش شانزلیزه دختری دارد زن، زندگی، انفرادی را تجربه می‌کند، اما اینجا خبری از جنبش‌های زنانه و همبستگی موسیو مکرون با آنها نیست. آری فرهنگ فرانسویِ تکریم زن را نه در گرامیداشت لبخند ژوکوند، بلکه در اشک‌های مظلومانه‌ی مهدیه در تنهایی زندان پاریس باید جستجو کرد. با بی‌حجابی اجباری زن مسلمان در ندامتگاه‌های فرانسه باید به حقیقت آزادی غربی در انتخاب نوع و میزان پوشش پی برد. وقتی سی هزار زن و دختر بیگناه فلسطینی مظلومانه در غزّه کشته می‌شوند و کک احدی از رجال و نسوان سیاسی الیزه نمی‌گزد، آنجا قبرستان است نه دفتر ریاست جمهوری. بگذار بلند بگویم تا همه دنیا بفهمد؛ لیدیز اند جنتلمن! جای زن دانشمند ایرانی، زندان فرانسوی نیست. آهای دستگاه محترم دیپلماسی! یک ایران، چشم‌انتظار مهدیه است و اسفندیاری هم‌اکنون نیازمند یاری سبز شماست. مذاکره با اروپا را از اینجا آغاز کنید. 📌منتشر شده در روزنامه وطن امروز/۱۷ شهریور ۰۴ vtn.ir/001ist https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
🔴از نارنجک دستی تا هیولای آسمان داستان مردی که در بینهایت سیر می‌کرد وقتی آقا محسن، حکم مأموریت را داد دستش، فرماندهان جنگ در دلشان خندیدند. فکر می‌کردند آقا محسن حاج حسن را دست انداخته و فرستاده دنبال نخودسیاه. البته حق داشتند. خود حاج حسن هم اولش وقتی به پیچیدگی موشک فکر می‌کرد، مخش سوت می‌کشید. چند وقت قبل‌تر که واحد توپخانه را راه انداخته بود، باز هم به او خندیده بودند. آخر نه توپی داشت و نه توپخانه‌ای! پادشاه بی‌رعیت و بی‌اقلیم! اما وسط خنده دوستان با اشاره انگشت خاکریز دشمن را نشان داده و گفته بود توپ‌های ما آنجاست. چند روز بعد، گردان توپخانه‌ای صدام، غنیمتِ حاج حسن شده بود تا جنسش جور شود. توپ‌های ۱۳۰ میلیمتری اما چه می‌توانستند بکنند؟ فوق فوقش بصره را می‌زدند؛ یعنی پیش پای خودشان را! موشک اما داستانش و دنیایش فرق می‌کرد. صدامِ لعنتی شهرهای ایران را بسته بود به موشک و مردم شعار می‌دادند: «موشک جوابِ موشک». ولی کو موشک؟! ما در خرج آرپی‌جی و خرید سیم‌خاردار هم مانده بودیم. موشک که هندوانه نبود تا از میوه‌فروشی بخریم. حافظ اسد که می‌خواست مرام خرج‌مان کند، فقط پذیرفته بود کار با موشک را به حاج حسن و نیروهایش آموزش دهد و از فروش موشک خبری نبود. معمّر قذافی هم ۳۰ عدد موشک اشانتیون به ما داده و کرکره مغازه را پایین کشیده بود. وقتی از سوریه و لیبی طرفی نبسته بودیم، معلوم بود که از کره شمالی هم آبی گرم نمی‌شود. اما صدام کاری به این آب‌گرم‌نکن‌ها نداشت و دستش روی دکمه موشکباران بود. کشور در بد مخمصه‌ای گرفتار شده بود. چه می‌گویند؟ «تنهاییِ استراتژیک!» حاج حسن باید یک کاری می‌کرد. باید چرخ را از نو اختراع می‌کرد. وقتی دوست و دشمن شریعه را بسته بودند، بچه محله سرچشمه تهران، باید جنمش را نشان می‌داد و خودش عزم سرچشمه می‌کرد. موشک اول را توی همان یکی دو سال اول مأموریتش ساخت. دست‌گرمی بود؛ برای دلگرمی. روزی که بغداد را نشانه رفت و گفت خدایا ما نمی‌خواهیم مردم عادی را بکشیم و می‌خواهیم نظامیان بعثی را بزنیم و ای خدا تو این موشک را به باشگاه افسران بزن، فقط چند دقیقه بعد رادیو بی‌بی‌سی اجابت دعایش را به عالم مخابره کرد و گفت که دویست فرمانده عراقی هلاک شدند. جنگ تحمیلی بالاخره تمام شد. تمام شد، اما کار حاج حسن تازه شروع شده بود. او باید قدم در راه‌های نرفته می‌گذاشت. ولی هنوز کورسویی بود که باید امتحانش می‌کردند. حاج احمد و حاج حسن تیری در تاریکی انداختند و رفتند روسیه تا شانس خودشان را برای خرید موشک امتحان کنند. اگرچه به هندوانه دربسته می‌ماند، اما باید میوه‌فروشی روسیه را هم می‌دیدند. اینطور لااقل خیالشان راحت می‌شد که همه راه‌ها را رفته‌اند. رفتند و دست خالی برگشتند. برگشتند اما قسم خوردند کاری کنند که روزی روس‌ها به احترامشان کلاه از سر بردارند. و این شروعِ مردی بود که آرزوهای دوربُرد داشت. نوجوانی که روزی نارنجک دستی درست می‌کرد و زیر پای ارتش شاهنشاهی می‌ترکاند، وقتش رسیده بود کاردستی‌اش را پر و بال دهد و از آن هیولا بسازد. حاج حسن که لحن صدایش لاتی می‌زد، یک چیز را مثل دستمال‌گردن انداخته بود روی شانه‌های باورش تا همیشه همراهش باشد؛ اینکه «نمی‌شود، نداریم.» اصلاً خودش می‌گفت که تنها آدم‌های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می‌کنند. و بالاخره رسید روزی که حاج حسن و دوستان از هیچ، هایپرسونیک ساختند. با دست خالی، دست جبهه اسلام را پر کردند. «موشک، جوابِ موشک» بالاخره جواب داد. موشک‌های اولیه، اشکالشان این بود که عطش بی‌نهایت‌خواهی حاج حسن را سیراب نمی‌کردند. این بود که نگاهش از مرز و جغرافیا گذشت و روی سرزمین‌های اشغالی قفل شد. بیقراری‌اش تنها آنجا آرام می‌گرفت. وقتی روی سنگ قبرش نوشتند «اینجا مزار کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند»، موشک‌های او از لحظه شلیک فقط هفت دقیقه تا تلاویو فاصله داشتند. پیش از شهادت، خودش جایی سربسته گفته بود که دیگر هیچ محدودیتِ بردی برای موشکهای ما متصور نیست. در بیکرانِ خدا می‌روند و هرجا اراده کنیم، فرود می‌آیند. حاج حسن راست می‌گفت. این را همه مردم دنیا به چشم دیدند. وقتی میوه‌های باغ پدر موشکی ایران، به آخرین فناوری‌های پدافندی بشر مدرن می‌گفتند زِکی و سامانه‌های پرطمطراق آمریکایی را تحقیر می‌کردند، دنیا به احترام او ایستاد و روس‌ها به پاس بزرگی‌اش کلاه از سر برداشتند. وعده‌های صادق پیاپی و بشارت فتح، عرصه نمایش اراده، نبوغ و شاهکار یاران و شاگردان حاج حسن طهرانی‌مقدم بود. و در آن دوازده شب، وقتی مظلومان عالم تیرِ شهابِ ثاقبِ شست خدا را در دنباله‌دارهای آتشین ایرانی می‌دیدند، لابد به طهرانی‌مقدم‌ها و حاجی‌زاده‌های پشت موشک‌ها فکر می‌کردند. راستی اگر ما موشک نداشتیم، در این تنهایی استراتژیکِ تحمیلی، چه می‌کردیم؟ ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
لفظ قلم | زهرا محسنی‌فر
🔴از نارنجک دستی تا هیولای آسمان داستان مردی که در بینهایت سیر می‌کرد وقتی آقا محسن، حکم مأموریت را
کوتوله‌های حاشیه‌نشین امروز رحِم اجاره‌ای تروریسم دولتی آمریکایی-اسرائیلی شده‌اند. آنها به خیال خودشان امنیت را چونان کالا خریده و در سایه ابرقدرت‌ها پناه گرفته‌اند. اما مشکل آنجاست که منشأ ناامنی و تروریسم، همان گاوچران‌هایی هستند که شیر شیخ‌نشینان را می‌دوشند. عشقشان بکشد، دام رام و پروار را ذبح هم می‌کنند. قطر امروز دارد شکست عشقی را تجربه می‌کند. خنجری آخته را در گُرده احساس می‌کند. قطر از مؤلفه‌های قدرت درونی تهی است و زیاده اعتراض کند، جیبش را خالی می‌کنند و گوشش را می‌پیچانند. کشورهای منطقه به هم‌سرنوشتی با قطر دچار خواهند شد. این چیزی است که دارند کم‌کم استشمام می‌کنند. داستان ایران اما فرق می‌کند. آنچه امام بزرگوار نیم‌قرن پیش در خشت خام می‌دید، حالا حکومت‌های مرتجع منطقه در آینه عبرت می‌بینند. رحمت خدا بر آنان که دندان لق وابستگی ایران به ابرقدرت‌ها را کشیدند و بازدارندگی را برساخت قدرت درونی ملت دیدند. و رضوان الهی بر بزرگمردان موشکی ایران که از دارایی دفاعی «هیچ»، نترسیدند و «بی‌نهایت» را در ذهن مجسم کردند. اگر دنیا با احترام به دکترین دفاعی بومی ایران نگاه می‌کند، ثمره جوشش درونی و اتکای مردانی چون طهرانی‌مقدم‌ها و حاجی‌زاده‌ها به پروردگار عالم است. چکیده سرگذشت پدر موشکی ایران را در فصل‌نامه میقات روایت کرده‌ام. https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648