eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.4هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
19.2هزار ویدیو
855 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شهدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 #شهید_ابراهیم_هادی و #۱۷شهریور ۵۷ 🌸صبح روز #۱۷شهریور با #ابراهیم_هادی رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف #میدان_ژاله سر و صدایی بلند شد. 🌺فرياد #مرگ_بر_شاه طنين انداز شده بود و #ساواکی ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و... 🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت #بيمارستان_سوم_شعبان ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. 🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. 🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست #مأمورها فرار کند. 🌼روز بعد رفتيم #بهشت_زهرا سلام الله علیها و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. یاد همه شهدا گرامی وراهشان پر رهرو #الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ #لحظه ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🔰 و #۱۷شهریور ۵۷ 🌸صبح روز #۱۷شهریور با رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف سر و صدایی بلند شد. 🌺فرياد طنين انداز شده بود و ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و... 🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. 🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. 🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست فرار کند. 🌼روز بعد رفتيم سلام الله علیها و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. یاد همه شهدا گرامی وراهشان پر رهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🔰 و #۱۷شهریور ۵۷ 🌸صبح روز #۱۷شهریور با رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف سر و صدایی بلند شد. 🌺فرياد طنين انداز شده بود و ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و... 🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. 🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. 🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست فرار کند. 🌼روز بعد رفتيم سلام الله علیها و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. یاد همه شهدا گرامی وراهشان پر رهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh