eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.4هزار دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
18.6هزار ویدیو
855 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شهدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
سالروزپروازعاشقانه سرداربی سر حرم حججی نامه شهید حججی عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام … و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی می‌رسم … خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی‌دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم … چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند … که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین … اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید … اوست که رو سیاهی، چون مرا هم می‌بخشد و مرا یاری می‌کند … همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد … هدیه به روح مطهر ش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروز رزمنده دفاع مقدس رزمنده کهنه کارتخریبچی حرم مصطفی خوش محمدی که بعدازعمری تلاش در میدانهای دفاع مقدس راهی حرم حضرت زینب سلام الله شد، از این رو از طریق تیپ 45 جوادالائمه در سمت معاون هماهنگ کننده تیپ 45 و تخریبچی حرفه‌ای به سوریه رفت. او در طی سال‌ها جنگ سوریه بارها برای نبرد با تروریست‌های تکفیری و دفاع از حرم عمه سادات به این کشور رفت و از دی ماه سال 95 چندین بار به به جبهه‌های سوریه اعزام شد. او سرانجام در مرداد سال 96 پس از پاکسازی سه منطقه درگیر جنگ در حین پاکسازی مقری که شهید محسن حججی در آن به شهادت رسیده بود، نزدیک مرز سوریه و عراق به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم 2 دختر و یک پسر به یادگار مانده است. پیکر این شهید اهل مازندران و ساکن گرگان پس از تشییع در زادگاهش؛ در شهر گرگان به خاک سپرده شد. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
بازگشت پیکر حرم حاج عزیزانی وی جانبازی در کردستان و جبهه‌های جنوب در زمان 8 سال دفاع مقدس را در کارنامه درخشان خود دارد و بعد از جنگ تحمیلی نیز سنگرهای دفاع از امنیت کشور را رها نکرد، محبوبیت و معروفیت وی پس از شجاعت و بی‌باکی در جنگ و مدیریت بحران‌ها بیشتر به دلیل خوش اخلاقی و شوخ طبعی و ذاکری اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بود که هرکسی حتی یک‌بار هم به سوریه اعزام شده باشد صدا و زمزمه‌های ایشان را در یاد و خاطره خود دارد. این بار نیز به ندای هل من ناصر ینصرنی ارباب خود لبیک گفت و با تلاش جانانه شب و روز در بیابان‌های سوریه به دنبال کمال خویش گام برداشت تا سرانجام به‌دست گروهک ترروریستی احرارالشام پس از درگیری اسیر و غریبانه مانند ارباب بی‌سر، سر از تنش جدا شد و اما چه زیبا در شب ارتحال شهادت‌گونه عمه سادات حضرت زینب کبری(س) و دقیقاً مقارن با سالگرد اسارت و بعد شهادت حاج مهران نشانه‌ای از طرف همرزمان به‌دست خانواده‌ی ایشان رسید و بنا به رسم امانت طی مراسمی در شب وفات حضرت زینب(س) در مزار یابودی بنام شهید ایجاد شد یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروزشهادت 🌹🌹شهید🌹🌹 در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. خاطره ای از زبان دختر شهید : به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم . داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، بابا من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت. گفتم : ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت. من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه . . . در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد. در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت... خیلی بی تابی می کردم... به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ... یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در آخرین اعزام شهید محمد تقی سالخورده ، با ذوق وسایل سفرش را جمع می‌کرد. اصلاً ندیدم زینب، تنها دخترمان را بغل کند و ببوسد و خداحافظی کند. مأموریت‌های قبلی اینطوری نبود. حتی اگر زینب خواب هم بود، می‌رفت بغلش میکرد و می‌بوسیدش. بعداً متوجه شدم که این کارش برای این بود که نکند لحظه آخری زینب زمین گیرش کند. نکند یک وقت دلش بلرزد و از قافله جا بماند.💔 حرم محمد تقی سالخورده🌷 مدیون شما هستیم هدیه محضر همه شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
سالروزپروازعاشقانه سرداربی سر حرم حججی نامه شهید حججی عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام … و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی می‌رسم … خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی‌دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم … چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند … که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین … اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید … اوست که رو سیاهی، چون مرا هم می‌بخشد و مرا یاری می‌کند … همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد … هدیه به روح مطهر ش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروز رزمنده دفاع مقدس رزمنده کهنه کارتخریبچی حرم مصطفی خوش محمدی که بعدازعمری تلاش در میدانهای دفاع مقدس راهی حرم حضرت زینب سلام الله شد، از این رو از طریق تیپ 45 جوادالائمه در سمت معاون هماهنگ کننده تیپ 45 و تخریبچی حرفه‌ای به سوریه رفت. او در طی سال‌ها جنگ سوریه بارها برای نبرد با تروریست‌های تکفیری و دفاع از حرم عمه سادات به این کشور رفت و از دی ماه سال 95 چندین بار به به جبهه‌های سوریه اعزام شد. او سرانجام در مرداد سال 96 پس از پاکسازی سه منطقه درگیر جنگ در حین پاکسازی مقری که شهید محسن حججی در آن به شهادت رسیده بود، نزدیک مرز سوریه و عراق به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم 2 دختر و یک پسر به یادگار مانده است. پیکر این شهید اهل مازندران و ساکن گرگان پس از تشییع در زادگاهش؛ در شهر گرگان به خاک سپرده شد. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروزشهادت حرم 🌹🌹شهید🌹🌹 در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. خاطره ای از زبان دختر شهید : به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم . داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، بابا من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت. گفتم : ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت. من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه . . . در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد. در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت... خیلی بی تابی می کردم... به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ... یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🥀۲۱ دی ماه سالروز شهادت ۱۳ تن از شهدای مدافع حرم کربلای خان طومان ۹۴ و چه نیک گفت سید شهیدان اهل قلم هر شهید کریلایی دارد که خاک آن تشنه ی خون اوست... ❣ 💐شادی روح پرفتوح شهدای کربلای خانطومان ۹۴ °•🌱 🕊 حرم مرتضی کریمی 🕊 حرم عباس آسمیه 🕊 حرم محمد آژند 🕊 حرم میثم نظری 🕊 حرم رضا عباسی 🕊 حرم مهدی حیدری 🕊 حرم محمد اینانلو 🕊 حرم عباس آبیاری 🕊 حرم علیرضا مرادی 🕊 حرم مصطفی چگینی 🕊 حرم حسین امیدواری 🕊 حرم مجید قربانخانی 🕊 حرم امیر علی محمدیان 🕊 حرم غلامرضا خاوری فر 💐شادی ارواح طیبه شهدا ... وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروزپروازعاشقانه سرداربی سر حرم حججی نامه شهید حججی عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام … و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه بندگی می‌رسم … خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم، اما نمی‌دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم … چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند … که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین … اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید … اوست که رو سیاهی، چون مرا هم می‌بخشد و مرا یاری می‌کند … همسر عزیزم زهرا جانم اگر روزی خبر شهادتم را شنیدی بدان به آرزویم که هدف اصلی ام از ازدواج با شما بود رسیدم و به خود افتخار کن که شوهرت فدای حضرت زینب شد … هدیه به روح مطهر ش صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروز رزمنده دفاع مقدس رزمنده کهنه کارتخریبچی حرم مصطفی خوش محمدی که بعدازعمری تلاش در میدانهای دفاع مقدس راهی حرم حضرت زینب سلام الله شد، از این رو از طریق تیپ 45 جوادالائمه در سمت معاون هماهنگ کننده تیپ 45 و تخریبچی حرفه‌ای به سوریه رفت. او در طی سال‌ها جنگ سوریه بارها برای نبرد با تروریست‌های تکفیری و دفاع از حرم عمه سادات به این کشور رفت و از دی ماه سال 95 چندین بار به به جبهه‌های سوریه اعزام شد. او سرانجام در مرداد سال 96 پس از پاکسازی سه منطقه درگیر جنگ در حین پاکسازی مقری که شهید محسن حججی در آن به شهادت رسیده بود، نزدیک مرز سوریه و عراق به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم 2 دختر و یک پسر به یادگار مانده است. پیکر این شهید اهل مازندران و ساکن گرگان پس از تشییع در زادگاهش؛ در شهر گرگان به خاک سپرده شد. یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
سالروزشهادت 🌹🌹شهید🌹🌹 در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. خاطره ای از زبان دختر شهید : به یاد می آورم : هنگامی که میخواستم به کلاس قرآن بروم، فراموش کرده بودم پدرم تا چند دقیقه دیگر میخواهد برود؛ و فقط خدا حافظی کردم . داشتم کفشم را می پوشیدم که پدر گفت: زهرا جان، عزیز بابا، بابا من که نبوسیدمت، دارم میرم ماموریت. گفتم : ببخشید یادم رفته بود که شما میخواید برید ماموریت. من را در آغوش گرفت و بوسید. برای همیشه . . . در آن لحظه اشک شوق پدرم را دیدم ؛ شوق به شهادت، انگار می دانست که شهادتش نزدیک است و خود را برای شهادت در راه خدا آماده کرده است. وقتی در سوریه بود هفته ای یکبار با ما تماس می گرفت، هفته ها به سختی می گذشت و انتظار کشیدن ، کلافه ام می کرد. در آن هفته ، از روز تماس بابا دو سه روزگذشت... خیلی بی تابی می کردم... به مادر گفتم: چرا بابا تماس نمی گیره؟ مادر که خودش هم چند روز بود سخت درگیر این موضوع بود بیشتر ناراحت شد ولی ما را آرام کرد. همان روز دایی من به جهرم آمد و ما را به هر بهانه ای بود به روستای پر زیتون بردند. آنجا که رفتیم کم کم خبر شهادت پدر را به ما دادند. آری بابای عزیزم به آرزویش رسید. ... یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh