eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.3هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
22.7هزار ویدیو
895 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شھدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
شب جمعه #دعای_کمیل که می خواند.... اشک همه را در می آورد بلند می شد راه می افتاد توی بیابان پای برهنه روی رملها می دوید گریه می کرد و #امام_زمان را صدا می زد بچه ها هم دنبالش زار می زدند می افتاد بی هوش می شد ... به هوش که می آمد می خندید جان می گرفت دوباره بلند میشد می دوید ضجه می زد... صبح که می شد #ندبه می خواند... #یابن_الحسن یابن الحسن می گفت... ناله هایش تمامی نداشت... اشک بچه ها هم... #قهرمان_من ؛ #شهید_مصطفی_ردانی_پور 🍃🌹 #لحظه ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
3.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مڪالمه #شهید_مصطفے_ردانے_پور با شهیداحمدڪاظمے💓 #لحظه ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
3.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مڪالمه #شهید_مصطفے_ردانے_پور با شهیداحمدڪاظمے💓 #لحظه ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
شب جمعه #دعای_کمیل که می خواند.... اشک همه را در می آورد بلند می شد راه می افتاد توی بیابان پای برهنه روی رملها می دوید گریه می کرد و #امام_زمان را صدا می زد بچه ها هم دنبالش زار می زدند می افتاد بی هوش می شد ... به هوش که می آمد می خندید جان می گرفت دوباره بلند میشد می دوید ضجه می زد... صبح که می شد #ندبه می خواند... #یابن_الحسن یابن الحسن می گفت... ناله هایش تمامی نداشت... اشک بچه ها هم... #قهرمان_من ؛ #شهید_مصطفی_ردانی_پور 🍃🌹 #لحظه ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
شب جمعه #دعای_کمیل که می خواند.... اشک همه را در می آورد بلند می شد راه می افتاد توی بیابان پای برهنه روی رملها می دوید گریه می کرد و #امام_زمان را صدا می زد بچه ها هم دنبالش زار می زدند می افتاد بی هوش می شد ... به هوش که می آمد می خندید جان می گرفت دوباره بلند میشد می دوید ضجه می زد... صبح که می شد #ندبه می خواند... #یابن_الحسن یابن الحسن می گفت... ناله هایش تمامی نداشت... اشک بچه ها هم... #قهرمان_من ؛ #شهید_مصطفی_ردانی_پور 🍃🌹 #لحظه ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🔰آخوند واقعی 🌾خبر رسید که با حمله💥 به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. 🌾مصطفی، به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار💥 دور کمر همه بود. پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به نگاه می کردند👀 🌾باور نمی کردند او اهل و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به رسانده بود🌷 امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر مصطفی، ول کن او نبودند. 🌾یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت : - اینو می گن ، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن . اینو می گن سبیل😄 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
هدایت شده از لحظه‌ای باشهدا
🔰آخوند واقعی 🌾خبر رسید که #ضدانقلاب با حمله💥 به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به #اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. 🌾مصطفی، #عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار💥 دور کمر #قوت_قلب همه بود. پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به #مصطفی نگاه می کردند👀 🌾باور نمی کردند او اهل #رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به #شهادت رسانده بود🌷 امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر #شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند. 🌾یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت : - اینو می گن #آخوند، اینو می گن آخوند! مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت : اینو میگن #سبیل. اینو می گن سبیل😄 #شهید_مصطفی_ردانی_پور @lahzaei_ba_sh
🔰ماه رمضان و شهــدا 🌷ماه رمضان را آمده بود خانه... به علی می گفت: «امسال ماه رمضان از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یا یا .» 🌷هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب... وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید، استغفار می کرد، از حال می رفت. 🌷از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.» 🌷 📚یادگاران جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵ 🍃🌹🍃🌹 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🌱✨ نمـاز عشــق و نمـاز از سر وجوب ، تفاوتش از "مـا" تا " شھیـد" است 😇 🌸🕊 دراین لحظات معنوی همدیگررادعاکنیم ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
بلند شده بود نماز شب بخواند. از بين بچه ها که رد مي شد، پايش را به پاي يکي کوبيد . بعد همان طور که مي رفت،گفت « آخ! ببخشيد.ريا شد ❤️ ای با شهدا @lahzaei_ba_sh