برش هایی از کتاب📚 پرواز بغداد- بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
کتاب منتخب سال پاسداران اهل قلم
💎💎💎💎👇👇👇👇
...نکتۀ دوم این است که ما کمتر جنگی داریم یا کمتر جنگی توانسته است که معرّف یک مذهب باشد. جنگ اصلاً برای تعریف یک مذهب نیست، جنگ برای تعریف و ارائه یک اخلاق نیست، جنگ برای تعریف فرهنگ یک ملّت نیست، هیچ جنگی نیست. جنگهایی که در طول تاریخ اتفاق افتاده و آنها هم مقدّس هستند، اینها تبلور حقیقی یک مذهب و یک فرهنگ بودند؛ مثل کربلا، این حادثه که در نصف روز اتفاق افتاد بهتنهایی برای معرّفی اهلبیت علیهمالسلام کافی است ولو اینکه صحنۀ جنگ است اما در آن جامعیت وجود دارد؛ در اخلاق، رفتار، عرفان، دین، ادب، در همهچیز.
جنگهایی که امیرالمؤمنین علیهالسلام خودشان فرماندهی میکردند نه در دوران خلافتشان، بخشهای جامعی بدین شکل وجود دارد. غَزواتی که خود پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم ادارهکنندۀ آن بودند یا امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را فرماندهی میکرد، همین بوده، ما جای دیگری سراغ نداریم. شما ببینید القاعده بهعنوان یک گروه جهادی یک تفکر است. این فکر معرف یک فرهنگ مذهبی بهنام وهابیت است. ببینید اهل سنّت چه طور از آن فرار میکنند. اهل سنّتها نه شیعه! او را یک بلا میدانند. درصورتیکه ظاهر آن یک گروه جهادی اسلامی است، خیلی فداکاری در آن وجود دارد؛ اینهمه انتحاری. در همین افغانستان تا حالا بیش از هفتصد عملیات انتحاری انجام دادهاند و آگاهانه هم انجام دادند؛ اما این جریان با این جوشش، امّتی با این عظمت میلیاردی از آن فرار میکنند، این معرّف یک فرهنگ است. آمریکا در عراق جنگید، در افغانستان جنگید، جنگ او را باید چه نامی بر آن گذاشت؟ میتوانیم بگوییم معرّف فرهنگ مسیحیت است! معرّف دین مسیحیت؛ اما از افتخارات الیالابد و همیشگی جنگ ما این است که هر عالِمی، هر عارفی با هر جایگاهی در مقابلش خضوع میکند و این جامعیت را دارد که حقیقت یک مذهب را بروز داده است. حقیقت یک مذهب یعنی عرفان حقیقی، نماز حقیقی، دین حقیقی، اخلاق حقیقی، رفاقت حقیقی در سطوح گوناگونش. ما مثل این حادثه که در طول هشت سال دفاع مقدّس اتفاق افتاد، نداریم. دلیل این تأثیرات که الآن هرچه میگذرد ما متأثر میشویم، چیست؟ صحنهای که فکر میکنیم بتوانیم از آن برای جامعهمان مدد بگیریم همین صحنۀ جنگ است. چه چیزهایی عجیبی در داخل آن اتفاق افتاد؛ تربیتها و موضوعات عجیبی توی صحنه جنگ اتفاق افتاد و آن اتصالی هم که بین جبهـه و پشت جبهـه وجود داشت، عجیب بود. یکوقت مادری دریکی از روستاهای کرمان بهنام خانوک بود که شوهرش و سه پسرش داخل جنگ بودند؛ بهنام زادخوش. پسرش شهید شد، اجازه نداد کسی قبر پسرش را حفر کند، خودش آمد قبر را کَند، بعد که خسته شد دخترانش را صدا زد تا به او کمک کنند. قبر پسرش را که هفده سالش بود، کَند. پسرش را توی قبر گذاشت و دفن کرد. شوهر و دو پسر دیگرش را روانـۀ جبهـه کرد. این صحنه واقعاً عجیب بود!
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
#کتاب_سال
برش هایی از 📚 کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
کتاب منتخب سال پاسداران اهل قلم در بخش ویژه شهید سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎👇👇👇
...صحنۀ جنگ ما در سطوح گوناگون از این امور به خود زیاد دیده است. حقیقتاً در بیان عقیده و دین، در جامعیت مذهبِ شیعه ما جامعیتی بالاتر از این نداریم دلیل آنهم سه مسألۀ عمده بود که این تحوّل را بهوجود آورد. البته مسائل زیادی وجود دارد اما اینکه این طهارت درصحنۀ جنگ ما بهوجود آمد این عطر توی این جبهـه اینگونه جامعۀ ما را عطرآگین کرد، سه دلیل عمده داشت:
یک دلیل اصلی و اساسی آن خود «مذهب تشیّع» بود. خود مذهب آنقدر زیباییهای ارزشمندی درون آن وجود دارد که هر کس بهطور حقیقی در درون آن غوطهور بشود، همینگونه خواهد شد. بعضی وقتها، بعضی وُعاظ یا مداحان ما در بیان مذهب شیعه تندرویهایی انجام میدهند که برای بیان حقیقت شیعه هیچ ضرورتی ندارد که ما دیگران را تخطئه کنیم. ما نیاز به توهین به دیگران نداریم که امروز ما پشت این بلندگو چیزی بگوییم که فردا چوبش را شیعۀ محاصرهشدۀ در عربستان بخورد، بعد بدون ملاحظه، بدون اینکه خون شیعیان را درجاهای مختلف دنیا توجه کنیم، حرف میزنیم. فکر میکنیم شجاعانه حرف میزنیم، نمیدانیم مثل گذشته نیست. امروز این مطالب بلافاصله تبدیل به یک سیدی میشود و همهجا مخابره میشود و همۀ دنیا این را دریافت میکنند. ما فکر میکنیم چون توی روستاست، فلان مسجد است، جمع خودمانی است، بدون اینکه به رسالت این حکومت، رسالت مسئول ادارهکنندۀ حکومت؛ ولی امر مسلمین توجه کنیم که باید جامعه اسلام را اداره کند، هرچه خواستیم بگوییم. خود فرهنگ شیعـه همین دعای کمیل، همین نامۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر، همین وصیت امیرالمؤمنین علیهالسلام به امام حسن مجتبی علیهالسلام، همین خطبههای امیرالمؤمنین علیهالسلام، همین صحیفۀ سجادیه، مفاتیح الجنان و همۀ اینها یک دریایی است. مذهب شیعه دنیایی از معرفت حقیقی است که در جنگ زنده شد، جان گرفت، پا گرفت، شکل گرفت و در قالب انسانها، اخلاق انسانها، رفتار انسانها، حرکت انسانها نمود پیدا کرد. صرفاً یک نمونۀ تاریخی نبود که فقط توی یک دورهای کسی همچون حنظلۀ غسیل الملائکهای آنجا بیاید یک عملی انجام بدهد، مگر فقط یک نفر بود! این شهید دانشآموز فهمیده مگر فقط یک فهمیده بود، یک فهمیده سَمبل شد؛ بنابراین عامل اصلی و اساسی خود فرهنگ مذهب تشیّع بود.
دلیل دوم آن «رهبری» بود. این رهبری هم سه سطح داشت؛ یکی رهبری خاص که امام بود و با آن نفس قدسی همه را دگرگون کرده بود، دوم؛ رهبری در میدان نبرد بود، شهدای ما مثل شهید باکری، خرازی، باقری. سوم؛ رهبری عمومی داخل جامعۀ ما بود. مگر نقش علمای ما در دفاع مقدّس نقش کوچکی بود، این نفس شهیدان قدوسی، صدوقی، دستغیب، مدنی و علمای دیگر مگر کم بودند! اینها سطوحی بودند که در جبهه تأثیر داشتند.
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
#کتاب_سال
برش هایی از📚 کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
کتاب سال پاسداران اهل قلم
💎💎💎💎👇👇👇👇
سومین دلیل هم تحوّلی بود که در جامعۀ ما بهوجود آمده بود. ابراهیم بود که اسماعیل را آنگونه به قربانگاه میبرد و راضی به ذبح درراه خدا بود، بدون ابراهیم، اسماعیلی بهوجود نمیآمد. امام حسیـن علیهالسلام بود که علیاکبـرعلیهالسلام اینگونه شهید شد. پدر و مادرهای شهداء سلولهای وجودشان در وجود این فرزندان بود. ما بعضی وقتها به شهداء توجه میکنیم ولی به خانوادۀ شهداء کمتر توجه میکنیم. اگر در جامعۀ امروز ما یک دکمۀ کُت یک حاکم قاجار پیدا بشود، میگویند این دکمۀ کت ناصرالدینشاه است. همه میروند آن را بخرند تا داخل ویترین داشته باشند. این پدران و مادران شهـداء این فرزندان شهـداء، سلولهای آنها در وجود اینهاست؛ این را باید دریابیم، باید به آن توجه کنیم. خود تحوّل در داخل مردم ما، تحوّل در جامعه ما که بهوجود آمد موجب این تحوّل اساسی در این صحنۀ ماندگار شد.
#کتاب_منتخب
#کتاب_سال
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
💎💎👇👇
فاتح خرمشهر
هیچوقت تصوّر نمیکردم که در مورد احمد بخواهم حرفی بزنم. باآنکه چهل روز گذشته، من باورم نمیشود که احمد شهید شده. خیلی به هم نزدیک بودیم، خصوصاً بعد از جنگ ما بیشتر به هم نزدیک شدیم. علّتش هم غربتی بود که ما بعد از جنگ پیدا کردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب که همه میگویند؛ بلکه از باب اینکه انسان از یکراهی بازمیماند، احساسی مثلاینکه جامانده و بازمانده است، به او دست میدهد. لذا همیشه چیزی هم میگفتیم و شوخی که میکردیم، میگفتیم که جـزیرهای باشد و ما را ببرند آنجا که همیشه تـداعی آن دوران را بکند و این باعث شده بود که بیشتر به هم نزدیک بشویم. یکی از علّتهایی که ما دورهم جمع شدیم این بود که ما مثل یک جمعی هستیم که در یک طوفان و یک رودخانهایم و باید دستمان به هم باشد و حامی هم باشیم تا آب ما را نبرد.
اما اینکه چنین اتفاقی میافتاد، ما اصلاً تصوّر نمیکردیم. هرچند احمد به آرزویش رسید اما واقعاً حیف شد و حیف شدن را هم نه در شهادت احمد بلکه در این میدانیم که احمد خیلی خوب میتوانست آن چهرهای را نمایان کند که یک بخش کوچکش بر نزدیکترین آدمها به احمد نمایان شد، نه بر جامعه که جامعه خیلی چیزها را نمیداند و مخفی ماند. او میتوانست یک جنگ بزرگ را فرماندهی کند، مدیریت کند و شهید بشود. البته تقدیر الهی و بهنظر من اصرار خودش باعث شد که زودتر از آن چیزی که ما تصوّر میکردیم، احمد را از ما بگیرد. شاید هم مصلحت احمد همین بود، شاید مصلحت الهی همین بود و همین درست بود. این را ما نمیدانیم، ولی آنچه میدانیم این است که احمد میتوانست خیلی کارهای بزرگی بکند.
#کتاب_منتخب
#کتاب_سال
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد -بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
💎💎💎👇👇👇
فاتح خرمشهر
همانطور که در دین اسلام یک خلاصههایی وجود دارد، یعنی وقتی ما میخواهیم بگوییم که دین در امیرالمؤمنین علیهالسلام خلاصه شده است یا امیرالمؤمنین علیهالسلام دین مطلق است معنایش این نیست که دیگران از دین بهرهای نبردهاند. دیگران هم در رکاب پیغمبر بودند و دیگران نیز هرکدام یکبخشی از خلاصههای دین در آنها بود، یکی در تقوا بود، یکی در شجاعت بود. ولی اینکه همه، همۀ موجودی دین را بگیرند، کمتر بود. امام [خمینی قدسسره] هم در تربیتی که در جامعه ما انجام داد مثـل آن سلولهای بنیادی بود که تحوّل ایجاد کرد و این تحوّل هم درجاهایی که تأثیر گذاشت بهعنوان آدمهایی که به نحوی خلاصه امام بودند، ظاهر شد. البته کسانی که بهمعنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیّت امام، خلاصه امام باشند کمتر پیدا میشود. در جنگ هم امام تأثیراتی گذاشت و یک خلاصههایی بهوجود آورد. احمد یکی از آن خلاصهها بود که این هم به این دلیل نبود که احمد با امام مُراوده داشت، بلکه بهدلیل عشق وافر به امام بود. حالا من میگویم خصوصیاتش را که تأثیر احمد روی زیر مجموعهاش در جنگ چگونه بود که باعث میشود بگوییم که بخشی از شخصیّت وجودی امام در فردی مثل احمد کاظمی متبلور است.
احمد چند مشخصۀ اصلی داشت که همۀ اینها را از امام گرفت و این درست است که همۀ اینها از مکتب اسلام است؛ اما امام بهعنوان یک الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه میکردیم، احمد هم در این چیزهایی که من ذکر میکنم از همه برجستهتر بود. احمد پنج مشخصۀ مهم داشت که اینها در دورۀ جنگ، در لشکر نجف دیده میشد که ما وقتی به لشکر نجف نگاه میکنیم هیچچیز در ذهن ما غیر از احمد نمیآید. شما وقتی مثلاً میگویید فلان لشکر، یک عقبهای هم در ذهنتان میآید ولی به لشکر نجف که نگاه میکنید غیر از احمد هیچچیز در ذهنتان نمیآید. این خیلی هنر بود که یک فرد بیاید از درون یک شهرستان، یک لشکر درست کند که آن لشکر با لشکرهایی که عقبـۀ طولانی داشتند با امکانات وسیع خصوصاً در کادر، نهتنها برابری میکند بلکه شاهکلید جنگ بشود. اینجا درواقع این را میرساند که نقش احمد محوری بوده، لذا همهچیز در او خلاصه شده بود؛ یعنی همۀ ابتکارات و موضوعات گوناگون، نه اینکه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را میزد و ابتکارات و طرح آنها را میگفت، نه، بلکه هر چیز بود از او دمیده میشد. البته حسیـن [خـرازی] هم همین بود ولی حالا بحث احمد است.
ادامه دارد....
#کتاب_منتخب
#کتاب_سال
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎💎👇👇👇👇
یکی از مشخصههای بارز احمد؛ زیرکی بود، حالا بهمعنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود که در قرارگاه بگویند خط حدّ لشکرت چه میشود. همیشه وقتی دربارۀ منطقـۀ عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میکرد. لذا موافقتهایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت.
دوم اینکه وقتی میخواست خط حدّی انتخاب بکند، مخالفت یا موافقت او در کل عملیـات برای نحوۀ عمل لشکر 8 نجف تأثیر داشت. مثلاً شما به همۀ خط حدّهایی که لشکر نجف گرفته نگاه کنید، احمد اصرار داشت در خط حدّی وارد عمل شود که پیروزی و شکستش کمتر به گردن کسی بیفتد.
اصلاً اتکا لشکر نجف و احمد در محورهایی که عمل میکرد کمتر به جناحین آن بود. همیشه یا انتخابی را انجام میداد که این جناح طبیعی باشد یا به نحوی انتخاب میکرد که این جناح تأثیر بر کل عملیات بگذارد. مثل والفجر4، در والفجر4 حسین زیر ارتفاع سنگ معدن متوقف شد. من بالای سر پنجوین متوقف شدم، حاج همت روی ارتفاع خلوزه متوقف شد، باکری روی ارتفاع کنگرک متوقف شد، او که آمد با عملش، خلوزه و پنجوین و غیره را، همه را بیخاصیت کرد و بر ارتفاع مشرف بر منطقه مسلّط شد. هدف احمد، تصرّف ارتفاع لَری بود، عملیات احمد، عملیات سختی بود. در والفجر 4 فشار روی احمد از همۀ ما بیشتر بود چون با عبور از دشت شیلر و میدان مین میخواست روی ارتفاع بیاید، جناحش باز بود تا به ارتفاع لَری میرسد، قلّه تک بود اما او انتخاب کرد، نقطهای را که میگرفت تمام منطقه را آزاد میکرد و این را عمل کرد.
در فتحالمبین هم درواقع احمد جناح جلویش کسی نبود، آمد از زلیجان وسط کوه میشداغ رفت رقابیه. اینطرف هم مرتضی بود، رئوفی بود، متوسلیان بود. بعد اینطرفتر من بودم، خرازی بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازی و با عملی که انجام داد همۀ مناطق را آزاد کرد.
مانور احمد در الیبیتالمقدّس نیز قابلذکر است که از کنار نهر خَیّن رفت و دشمن را از پهلو دور زد، حتی در مرحلۀ اول هم تاکتیکی که از بالای دارخوین آمد و کمر دشمن را نصف کرد، مهم بود.
در کربلای 5 آمد پیش من و مرتضی قربانی با حسین خرازی و زاهدی، آمد غرب کانال ماهیگیری. در روز اول یک نگاه به جبهه کرد، ظاهراً در روز اول بههمریخته بود، من احساس کردم که اصلاً فکر میکند یک تکیهگاهی که بخواهد این کار را انجام بدهد، ندارد. هرچه من و مرتضی آنجا اصرار کردیم، چون ما درصحنۀ درگیری جنگ بودیم، به ما نه نگفت، اما معلوم بود که جواب نه است، آمد این گوشهای از شمشیری پنجضلعی را گرفت و منطقـۀ مقابل آن و جادۀ شلمچه را ساقط کرد.
به این دلایل است که میگوییم احمد در طراحی و فرماندهی، زیرکی و تدبیر فوقالعادهای داشت. مثلاً در عملیات رمضان، شما نگاه کنید احمد رو به کجا حمله میکند، همینطور مستقیم حرکت میکند بهسمت نوک شمالی کانال ماهیگیری. این حرکت، یعنی هرچه تا شلمچه هست، بیخاصیت میشود. لذا تا شلمچه هرچه بود، بیخاصیت شد. لشکر 6 از بالا آمد کمر این لشکر را شکست، احمد زیر مثلّثیها عمل کرد. در آبادان نیز جایی را انتخاب کرد که بتواند بقیـۀ جاها را بیخاصیت کند.
مهدی کیانی میگوید:
«در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدی آمد به من گفت که یک کسی از اصفهان آمده با شما کار دارد. ایشان آمد و گفت: «من احمد کاظمی هستم، تعدادی نیرو آوردهام اینجا، خطی به من بدهید، دفاع کنیم.» گفتم که بعدازظهر بیا تا باهم صحبت کنیم. بعدازظهر آمد و یک محلی کنار بهمنشیر بود که عراقیها از این چولانها عبور میکردند یا برای حمله یا کسب اطلاعات و انجام شناسایی از منطقه. ساحل بهمنشیر را به احمد نشان دادم و گفتم که شما بروید آنجا. او رفت و بعد از مدّتی برگشت و گفت: «اینجا کار ما نیست، یکجایی را دست من بدهید که به درد بخورد.» در چه سالی؟ در سال 1359، نه احمد سال 1384، میگفت یکجایی به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده کنم.
رفتم پیش کلهر در فیاضیه و گفتم بیا اینجا. یکجایی هم بود نزدیک به عراقیها، گفت: «همینجا برای من خوب است.» بعدازاین کلهر آمد و گفت احمد به ما گفته: «شما بروید آنطرفتر» و احمد آنجا ایستاد تا نتیجه گرفت.»
ادامه دارد...
#کتاب_منتخب
#کتاب_سال
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎💎👇👇👇👇👇
یکی از آن چیزهایی که در مورد احمد میگفتم همین والفجر10 بود، فلش عملیاتی احمد را نگاه کنید (اشاره به نقشۀ منطقه) کنار دریاچه سد دربندیخان آمد حلبچـه را دور زد، تمام منطقـۀ مقابل احمد، ارتفاعات ریشن، همۀ اینها سقوط کرد. ما هم مقابل همۀ اینها یگان داشتیم، همۀ اینها سقوط کرد. لذا در بحثهای میدانی و بحثهای بعدی، احمد دوراندیشی فوقالعادهای داشت.
یکی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بُعد تاکتیکی و در بُعد راهبردی بود. در بُعد تاکتیکی وقتیکه به دشمن حمله میکرد، متوقف نمیشد تا نقطهای که باید نتیجه میگرفت پیشروی میکرد. همۀ عملیاتش را نگاه کنید، همین را میبینید؛ مگر جایی بالاجبار متوقفشده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطهای که نقطۀ اتکا عمل بوده، برسد. تمام عملیاتش همین است.
شما سراغ ندارید که مثلاً زیر ارتفاعات لَری متوقف بشود و بعد در مرحلۀ دوم عملیات تا وسط ارتفاعات برود، بلکه یکسره ارتفاعات را دور زده و آنجا را گرفته و کار را در یک مرحله تمام کرده است؛ یعنی ما کمتر عملیاتی سراغ داریم که احمد مرحلهای رفته باشد بهجز عملیاتهای بزرگ که احمد آن مرحلهای را که برایش پیشبینی شده بود با یک حرکت گرفته است، تمام عملیاتها بدین گونه بود.
احمد وقتی مسئولیت نیروی زمینی را بهعهده گرفت، بهوقت خودش شلاق میزد. من همیشه میگفتم: «احمد تو چقدر کار میکنی؟» وقتی نیروی هوایی بود شما این مقطع عمر احمد را در نیروی هوایی جمع بزنید، نمیخواهم خدایی نکرده دیگران را تضعیف کنم، ولی تمام دورههای دیگر منهای دوره آقای قالیباف را جمع بزنید، میبینید یک جهش و ترقّی داده است.
در نیروی زمینی در همان مقطع دائم میدوید مثل کسی که فرصت ندارد و باید آن را به یک نقطه و سرانجامی برساند و نتیجۀ راهبردی بگیرد. احمد در این موارد واقعاً منحصربهفرد بود. این نکته را هم بگویم که احمد فرصتها را محدود میدانست ازنظر زمانی، چه در تاکتیک و چه در راهبرد، همیشه محدود میدانست، مثل کسی که وقت ندارد، اینگونه به موضوع نگاه میکرد.
خصوصیت دیگر؛ انضباط احمد بود، این انضباط در سطح کلان که اجرای قوانین و مقررات بود، کاملاً مشهود بود. شما نگاه کنید به زمانی که احمد در نیروی هوایی بود، میبینید برای همهچیز انضباط را تعریف کرده است. هر جا که میروی، آرایش دارد. شما در نیروی هوایی یک جای مخروبهای پیدا نمیکنید. در پادگانی که حضور مییافت به آن انضباط میداد ولو اینکه یک ساختمان قدیمی و تخریبی بود، اما به آن ساختار و سازمان میداد و این کار را میکرد.
میدان صبحگاهش بهترین میدان صبحگاه است، مقبرهای که برای شهداء درست کرده، زیباترین مقبره است. هر کاری که انجام میدهد و به هر پایگاهش که میروید، همینطور است. پایگاه نیروی هوایی ما چند سال از آن میگذرد؟ پنجاه سال میگذرد، بروید نگاه کنید، این هم از پایگاه درست کردن احمد، بهترین پایگاه با همین امکاناتی که در اختیار داشته است.
در زمان جنگ، خط احمد کاظمی تمیزترین خط بود. خاکریز آن بیشترین ارتفاع را داشت، غذای آن بهترین غذا بود، انضباط در همهجا به چشم میخورد، در آرایش سنگرها، در چیدن سلاحها و... شما در خاطرات آقا [مقام معظّم رهبری مدظلهالعالی] نگاه میکنید، میگویند وقتیکه از لشکر نجف بازدید کردم، اولین لشکری که برای تانکها چکلیست نوشته بود، احمد کاظمی بود. برای همهکس و همهچیز برنامه داشت و یک انضباط خاصی در تمام کارهایش حاکم بود، نه اینکه انضباط خشک داشت، نه. همهچیز دقیق سر جای خودش بود و هزینهای که انجام میداد، هزینه درستی بود.
ادامه دارد...
#کتاب_منتخب #کتاب_سال #کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎💎👇👇👇👇👇
خصوصیت بعدی احمد؛ شجاعت و جسارت او بود که هرچند در جنگ عمومیت داشت، لکن احمد در حد اعلای آن قرار داشت؛ اما بعد از جنگ دو مشخصه و ویژگی احمد که به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد دادند، مشهود بود، یکی؛ ادب احمد بود و دیگری؛ رازداری. من خیلی کم در جمعها میدیدم که کسی چنین خصلتهایی داشته باشد.
برای فرماندۀ نظامی چنین خصلتی سخت است و اینکه میگویم احمد خلاصهای از امام بود، واقعاً اینطوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض کردم، فرماندهان ما در جنگ بهویژه آنها که شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچکس هم نیامد بگوید که من از احمد کاظمی یا از فلانی حمایت میکنم.
شما نگاه بکنید اگر حسین خـرازی پیراهنش روی شلوار بود، نودونه درصد از لشکر امام حسین علیهالسلام پیراهنشان روی شلوارشان بود. تُن صدای حسین، ذکر حسین، راه رفتن حسین را تقلید میکردند، احمد هم همینطور؛ از اینها تقلید میکردند. واقعاً الگو و نمونه بودند و تأثیر زیادی بر دیگران داشتند.
ادب احمد فوقالعاده بود، این ادب احمد بهنظر من، شاهکلید همهچیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود که در مراسمهای مختلف مثلاً در هفتۀ دفاع مقدّس که فرماندهان را دعوت میکنند یا یک روز ستاد کل به جلسهای دعوت میکند، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر کس در محلِ مشخصشده مینشیند. یکی از علّتهایی که من امتناع داشتم از شرکت در مراسمها بهخاطر اخلاق و برخورد متواضعانۀ احمد بود، یک معرکهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابهجا میکرد تا خودش آخر بایستند، امکان نداشت که اینجوری نباشد.
یک روز به آقا رحیم گفتم که شما فکر میکنید که ما به احمد خط میدهیم؟ احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی که در جنگ وقتی تصمیم میگرفت که بگوید نه، همه میگفتند: «حریف احمد نمیشویم.» آنوقت این ادب احمد است؛ مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، کسی را پیدا نمیکنید که احمد بدگویی او را بگوید و غیبت کسی را بکند. اگر مخالفت داشت، کوتاه یکچیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد. البته ممکن است کسی احمد کاظمی را در جنگدیده باشد و از نزدیک با او آشنا نباشد و بگوید احمد یک آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست.
ادامه دارد...
#کتاب_سال
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚 کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎👇👇👇
...دربارۀ رازداری احمد. چند نفر ما میدانیم که در لشکر نجف که بینانگذارش احمد کاظمی بود، آمدند سخنرانی کردند، گفتند: احمد کاظمی این است، احمد کاظمی آن است، چند نفرمان اینها را میدانیم، چند نفرمان میدانیم احمد بهخاطر دفاع از ولایت همۀ سرمایههایش را دچار مشکل کرد. چند نفرمان این را میدانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاقهای دیگر.
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمیدانستیم که احمد اینقدر مجروح شده، والله یکبار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یکبار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیکترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچوقت نگفت، خدا شاهد است هیچوقت بر زبان جاری نکرد. احمد خصلتهای مثبت زیادی در خود نهفته داشت.
همیشه از عدم وابستگی به دنیا و مادیات و دل بریدن از دنیا میگفت. واقعاً انسان عجیبی بود؛ یعنی هرچه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میکند که احمد یک قلّهای بود، واقعاً یک قلّهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعاً خلاصهای از شخصیّت امام خمینی قدسسره در ابعاد مختلفی بود.
بههرحال عملیات الیبیتالمقدّس و فتح خرمشهر تاریخی است که در ذهن مردم تا ابد میماند. ممکن است فتحالمبین از ذهنشان برود، شکست حصر آبادان برود، حتی فتح فاو، حتی والفجر 10، ولی خرمشهر فراموششدنی نیست؛ اما این چطور بود که ما قرعه هم نزدیم بین این بیست نفر فرمانـدۀ لشکر، ولی اوضاع کل عملیات در آخر، اینطور رقم خورد که حسین و احمد رفتند در شهر، یعنی در حقیقت کلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند.
یعنی ما دو نفر فرمانده لشکر داشتیم که رفتند در خرمشهر و آنهم همین دو نفر بودند. حالا چه طور شد این وضعیت عملیات که در پایان عملیات این دوتا فرمانده باید بروند در این شهر. تا ابد خواهد ماند که این دو بزرگوار فاتح خرمشهر بودند؛ یکی احمد، یکی حسین. تا زمانی که حسین زنده بود هرگز نگفت و تا زمانی که احمد هم زنده بود هرگز بیان نکرد. هیچوقت دیگران که از او تعریف کردند، ما نشنیدیم و خودش هم هیچوقت چیزی از خودش نگفت.
ابداً؛ مثلاً بگوید در خرمشهر من بودم که این کار را کردم! هرگز! دویست سال هم بگذرد شخصیّتی همچون احمد کاظمی پیدا نمیشود.
فکر میکنید ما هر دویست سال یک کسی مثل احمد را میتوانیم، داشته باشیم؟ امکان ندارد که شما فکر کنید؛ دانشگاههای ما، دانشکدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصارۀ یک شخص بود و آن شخص هم هرچند قرن یکبار میآید، او آمد و یک چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت.
مشکلی که همیشه گفتیم؛ یعنی ما اینقدر آمدیم جنگ را، فرماندهان را، رزمندگان را بهطور ناقص، بدون پرداختن به همۀ ابعاد وجودیشان و ابعاد جبهه و جنگ، در این ده، پانزده سال در تلویزیون نشان دادیم که فکر میکنند آقا اینها یک عدّه آدم بودند که فقط دعا میکردند. سادگیهای جنگ را به تصویر کشیدیم، ولی پیچیدگیهای جبهه و جنگ را قادر نبودیم به تصویر بکشیم. مثلاً همین عنوان حاجی! که باب شده، من واقعاً میگویم که یک تحریفی دارد انجام میشود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان میآید؛ مینشینیم، نگاه میکنیم. گوش میدهیم.
ادامه دارد...
#کتاب_سال
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎💎👇👇👇👇
...حالا این عنوان حاجی در جبهه رسم نبود. حاجی نبود که من و احمد و حسین بودیم و اصلاً و ابداً حاجی نمیگفتند. برادر حسین، برادر قاسم، اصلاً این چیزها نبود اصلاً برادر هم کم کاربرد داشت و فقط اسم گفته میشد.
وقتی این فیلمها را نگاه میکنم، فکر میکنم که آنجا یک دکّانی است. روزنامهها را میخوانیم، میبینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همهاش دروغ، چیزهایی را که آدم میداند که واقعیت ندارد. لذا آن فرماندۀ گردان را درست کردند که با عراقیها در تماس بود. اصلاً یک سناریوی عجیبوغریبی! اینهمه ما در جنگمان سناریو داریم، قهرمان داریم، آنوقت اینطوری!
بیایند مثل فیلم امام علی علیهالسلام سرمایهگذاری کنند، مثلاً فرض کنید حسن باقری را؛ من در کنگره همین کار را کردم. کتابهای حسن باقری را بخوانید، حسن این نیست، حسن واقعاً مثل بهشتی بود برای جنگ و هیچوقت هم خلأ حسن پر نشد.
چند نفر در جمع ما بودند، نقش مربّی داشتند. نه مربّی به معنای مربّی نظامی که آموزش نظامی بدهند. نه، مربّی جامعتر از این حرفها و بدون اینها در هر جلسهای که اینها نبودند، نقص بود و وقتیکه بعضیهایشان شهید شدند، این نقص تا آخر جنگ باقی ماند. این سه نفر که نقش مربّی را داشتند، «حسن باقری»، «حسین خرازی» و «احمد کاظمی» بودند.
اگر همۀ ما مینشستیم در جنگ حرف میزدیم، تصمیمگیری میکردیم، سکوت هر یک از این سه نفر، حتماً امکان تصمیمگیری را مشکل میکرد، حرف آخر را میزدند. اگر مخالفت میکردند با عملیاتی، حتماً یک مسأله و دلیل داشت و اگر اصرار میکردند، همینطور بود.
ما در ده عملیـات بزرگ جنگ، یعنی عملیات ثـامـنالائمـه، طریقالقـدس، فتحالمبیـن، الیبیتالمقـدّس، بدر، خبیر، والفجر8، کربلای 5، والفجر10، در هر ده عملیات بزرگ جنگ، شش عملیات، ناجی محورش احمد بود.
در ثامنالائمه ایستاد تا دشمن آبادان را نگرفت. برای شکست محاصرۀ آبادان، احمد و حسین دو محور اصلی و اساسی بودند. در عملیات الیبیتالمقدّس در شب نوزدهم یا هجدهم، وقتی همه خسته شده بودیم، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تأخیر بیفتند، آنجا حسن باقری صحبت کرد، گفت ما قول دادهایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است، چطور میتوانیم برگردیم.
همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتحالمبین، عملیات الیبیتالمقدّس را شروع کرده بودیم. دو لشکر خرمشهر را تصرّف کردند. هرکدام با پنج گردان، یعنی سه هزار نفر در مقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای احمد و حسین بودند.
در عملیات خیبر همۀ دستاوردها منحصر به آن چیزی شد که احمد مهیّا کرد؛ یعنی جزایر. در بدر مثل یک شهاب، جبهه را شکافت رفت داخل. من یادم نمیرود، وقتی آخر شب مهدی باکری شهید شده بود، همۀ رزمندگان، جبهه را تخلیه کرده و عقبنشینی کرده بودند، فقط ده نفر مانده بودند که با التماس اصرار میکردند تا احمد را از منطقه بدر خارج کنند، نمیآمد. میگفت: «چرا جنگ ما اینطور شد؟ به این صورت درآمد؟!»
هر وقت کسی یک عزیزی را از دست میدهد، یک سال، دو سال یا چهل روز به یادش هست، از او اسم میبرد. کمتر اتفاق میافتد یک مدّت طولانی آدم درگیر کسی بشود که از دست میدهد. نوزده سال احمد [کاظمی]، حسین، حسین میکرد به یاد شهید خرازی. هیچ جلسهای؛ رسمی، دوستانه، خانوادگی و مسافرتی و هیچ خلوتی وجود نداشت که او یاد باکری و خرازی و همّت و شهداء را نکند. هیچ نمازی ندیدم که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان گریه نکند. پیوسته این ذکر «یا رَبِّ الشُهَداء، یا رَبِّ الحُسَین، یا رَبِّ المَهدی» وِرد زبان احمد بود و بعد گریه میکرد.
#کتاب_سال
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎👇👇👇👇
بهشتی جبهه
حسن باقری با ورود خود به عرصۀ جنگ که ابتدا بهعنوان یک خبرنگار پا به جبهه گذاشت با نبوغ خارقالعاده خود تبدیل به یک طراح و نظریهپرداز نظامی و نیروی زبده اطلاعاتی شد. حاج قاسم در مورد نقش شهید باقری در دوران حضورش در دفاع مقدّس چنین میگوید:
«هنگامیکه «[حسن] باقری» و «[مجید] بقایی» به شهادت رسیدند، احساس کردیم که نقصی در جنگ بهوجود آمده است.
شهید باقری، «بهشتی» جبهه بود و کسانی امثال او، اهرمهایی در دست فرماندهان جنگ برای حل مشکلات و رفع فشارهای دشمن بودند. بعضی مواقع شهادت یکی از فرماندهان بهاندازه شهادت یک گردان در من اثر میگذاشت. شهید «حاج یونس زنگیآبادی » ازاینگونه افراد بود که امید لشکر ثارالله محسوب میشد. او همیشه مشتاق سختترین کارها در جبهه بود.
حسن واقعاً یک رهبر بود. تعبیرم این است که او بهشتیِ جنگ بود؛ یعنی همان نقشی که مرحوم بهشتی برای انقلاب و امام [خمینیقدسسره] داشت، حسن باقری همان نقش را برای جنگ و جبهه داشت. قطعاً همۀ فرماندهان قدیمی جنگ نظرشان این است که اگر حسن زنده میماند، در وضعیت جنگ قطعاً تأثیر داشت. او پرورشدهنده همۀ ما بود.»
#کتاب_سال
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
کلام گوهربار حاج قاسم
💎💎💎👇👇👇
آداب حضور
حاج قاسم تأکید زیادی به برگزاری جلسات عزاداری حضرت فاطمهسلاماللهعلیها داشت بهطوریکه منزل شخصی خود در کرمان را وقف عزاداری و ترویج سیرۀ آن حضرت کرده بود. در این ایام در هرجایی که بود دست از کار میشست و راهی کرمان میشد تا بساط روضه را فراهم کند. مقابل درب ورودی بیتالزهراسلاماللهعلیها میایستاد، به عزاداران خوشآمد میگفت و...
هنوز صدای حاج قاسم در مراسم فاطمیه سال گذشته در کرمان و در بیتالزهراسلاماللهعلیها در گوشم پیچیده است، حاجی شروع به سخنرانی کرد ناخودآگاه صدایش را ضبط کردم، هرچند وقت یکبار گوش میدادم و این روزها که نیست هرروز.
حاج قاسم سال گذشته در توصیه به عزاداران فاطمی در بیتالزهراسلاماللهعلیها کرمان اینگونه گفت:
«مجلس حضرت زهراسلاماللهعلیها جای عمّه چطوره؟ عمو چطوره؟ همسایه چهکار کرده؟ چیچی خریدی؟ نیست.
مجلس حضرت زهراسلاماللهعلیها است.
باید به آن دقّت کرد، باید احترام کرد، باید توجه کرد؛ همانجا که نشستی. همۀ اصرار من در برگزاری این مجلس این است که مجلس عبادت و عبودیت باشد.
بههمین دلیل باید به نماز اول وقت در این جلسات توجه شود، به همۀ موضوعاتی که در آن گفته میشود، توجه شود.
من حریصم.
من آنجا مینشینم و گوش میدهم.
اینجا نشستید ذکری بگوئید، همانطور که نشستید و آرامآرام گوش میدهید ذکری را نذر کنید؛ برای یکچیزی، برای گرفتاری خودتان.
اما حرفهایی که مربوط به جلسه عزاداری حضرت زهراسلاماللهعلیها نیست، مربوط به مجلس و جلسه عبادت نیست، نباید در این جلسه گفته شود. بگذارید برای وقت دیگری.
از این جلسه که بیرون رفتید وقت فراوان است، تماس بگیرید با همدیگر صحبت کنید، حرف بزنید، احوالپرسی کنید. هم مستحب است هم لازم و ضروری؛ اما نه در این جلسه.
این جلسه، جلسه گوش دادن است. این جلسه، جلسه توجه کردن، تفکر کردن و ذکر گفتن است.»
مجالس اهلبیتعلیهمالسلام، مجالس ذکر، مناجات، وعظ، توسل جستن به آلالله و شناخت خود و مبارزه با نفس است.
مسئول هیئت بیتالزهراسلاماللهعلیها تعریف میکرد:
«سال قبل که حاجی بهدلیل مشغلههای کاری برخلاف هرسال کمی دیرتر به کرمان رسید از مسئولین هیئت میزان پیشرفت کارها را جویا شد، وقتی مطمئن شد که کارها بهخوبی انجام شده است از آنها خواست تا اگر کاری روی زمینمانده است، انجام دهند. گفت: «بروید کارها را پیگیری کنید و خودش نیز رفت.»
لحظاتی گذشت، من بهسمت سرویسهای بهداشتی رفتم. در کمال ناباوری صحنهای دیدم که تعجّبم را برانگیخت. حاج قاسم پاچههای شلوارش را بالا زده بود و در حال نظافت سرویسهای بهداشتی بود.
گفتم: «حاجی چرا شما؟!»
او بهدرستی آموخته بود که برای رسیدن به خدا در این جلسات باید به مبارزه با نفس رفت و نفس اماره را به غُل و زنجیر کشید تا به خدا رسید.
به دوستانش گفته بود این آخرین جلسات روضهای است که توفیق حضور در آن دارم و سال بعد در ایام فاطمیه دیگر من در بین شما نیستم. امسال که جلسات روضۀ حضرت زهراسلاماللهعلیها برپا شده بود عکس حاجی بر درودیوار جلسه نقش بسته بود و جای او در بین عزاداران فاطمی واقعاً خالی بود.
#کتاب_سال
#کتاب_منتخب
#کتاب_پرواز_بغداد_بهشت