eitaa logo
لالایی خدا
16.9هزار دنبال‌کننده
995 عکس
274 ویدیو
57 فایل
🌹راه ارتباطی شما با مدیر کانال: 🍃 @modir_lalaiekhoda 🍃 🔴قرار ما : شنبه و چهارشنبه ساعت ۹شب 🔴 لینک آرشیو برنامه های لالایی خدا در سایت کتاب فطرت https://ketabefetrat.com/lalaeikhoda/ 🔴کانال حاج آقا محسن عباسی ولدی: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃عرفه این همه سال دعای عرفه را خواندی. تنها یا دسته جمعی نمی‌دانم. چه می‌شود که یک بار من بنشینم روبروی تو تو دعا بخوانی و اشک بریزی من گوش کنم و مست شوم. تو خدا را صدا بزنی و فرشته‌ها هم‌صدایت شوند. من با شنیدن صدای تو از هوش بروم و با شنیدن صدای فرشته‌ها به هوش بیایم. خدا ندای تو را لبیک بگوید من لبیک خدا را بشنوم و معلم توحید شوم. خدا تو را در آغوش بگیرد تو خدا را در آغوش بگیری و من تماشاگر عاشقانه‌ترین تصویر دنیا شوم. قول می‌دهم تماشای من از توجه خدا به تو چیزی کم نکند و توجه تو به خدا را به هم نریزد. چقدر باید التماس کرد تا یک بار دستت را روی شانه‌ام احساس کنم؟ می‌خواهم فریاد بزنم تا همه بدانند که من هم احساس دارم. دارم دنبال تو می‌گردم با تو بودن را می‌خواهم. با چه زبانی بگویم می‌خواهم از تو گلایه کنم آقا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃منای عشق حاجی به منای عشق تو که می‌رسد شیطان درونش را که سنگ می‌زند نوبت قربانی‌اش می‌رسد، آقا! قلۀ آرزوهای حاجی قربانی شدن برای توست. قربانی شدن در راه تو یک حرف است و قربانی شدن برای تو حرفی دیگر حاجی دوست دارد قربانی بشود برای تو مثلاً وقت جنگیدن سپرت باشد هر نیزه‌ای که پروازکنان آمد سینه‌اش فرودگاه نیزه شود این نیزه را اگرچه دشمن پرتاب کرده ارزشش برای حاجی از یک کوه طلا بیشتر است. اگر تیری آمد چشمش را سپر کند این تیر وقتی به چشم می‌نشیند چشم حاجی را به هرچه نادیدنی است باز می‌کند. قربانی شدن برای تو یعنی دشمن شمشیرش را بلند کند برای کشیدن به روی تو و حاجی دستش را سپر کند این دست قطع شده را می‌شود پُل زمین و آسمان کرد هیچ «سنگین»ی نیست که این دست توان برداشتنش را نداشته باشد با این دست قطع شده می‌شود جای زمین و آسمان را عوض کرد. خوش‌ترین عاقبت در این عالم قربانی شدن برای توست قربانی تو زندۀ جاوید است کسی که قربانی تو ‌شود در سرزمین منای عشق تو دیگر سر نمی‌تراشد. ادامۀ اعمال حج برای کسی است که قربانی کرده نه آن که قربانی تو شده قربانی تو حجش خاتمه می‌یابد همین جا و جاودانگی، عاقبت حج او می‌شود. @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
⛅️خورشید پشت ابر⛅️ چند ساعتی در اتاقی تاریک نشسته بود. چراغ را که بی‌خبر روشن کردم چشم‌هایش را بست و دعوایم کرد. می‌گویند تو ناگهانی می‌آیی. ما که در دوران غیبتت به تاریکی عادت کردیم و با نوری که از پشت ابر می‌تاباندی انس نگرفتیم اگر بی‌خبر طلوع کنی چه خواهیم کرد؟ @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🏴فاطمه‌ای که تو یادمان دادی🏴 چه قدر فرق است میان فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی و فاطمه‌ای که یادمان داده‌اند. با فاطمه‌ای که ما یاد گرفته‌ایم تنها می‌شود روضه‌های آتشین خواند و سوخت. با فاطمه‌ای که تو یادمان می‌دهی می‌شود خورشید شد و عالمی را گرم کرد. عمر فاطمۀ ما هفتاد و پنج روز است و دستِ بالا نود و پنج روز امّا فاطمۀ تو پیش از این که هیچ عالَمی آفریده شود آفریده شد و هنوز هم زنده است. نور می‌افشاند بر سر و روی عالمی که تاریکی هوس حکومت بر آن دارد. با فاطمه‌ای که ما داریم می‌شود چند روزی در سال هم‌نشین شد آن هم برای اشک ریختن و سینه زدن امّا فاطمۀ تو، لحظه‌ای از زندگی جدا نمی‌شود. با فاطمه‌ای که تو داری، تمام ایّام سال، فاطمیّه است. برای فاطمۀ تو تنها نباید روضه گوش داد. شنیدن روضه، بهانۀ باز شدن گوش‌هاست تا از مرام فاطمه علیها السلام بشنوند. اشک ریختن برای فاطمۀ تو راه را باز می‌کند برایِ مثلِ نقل و نبات جان ریختن روی سرش. فاطمۀ ما و فاطمۀ تو هر دو میان در و دیوار مانده‌اند امّا فاطمۀ تو، دیگر پشت درِ خانه‌ات نمانده حال آن که فاطمۀ ما سال‌هاست که پشت در مانده و به خانۀ ما راهی ندارد. 📚📚مجموعۀ ریحانۀ خدا، کتاب سوم، "فاطمه‌ای که تو یادمان دادی"، ص۱۰ @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃🌸روز مادر🌸🍃 🌸روز میلاد مادر توست. ما نام این روز را گذاشته‌ایم: روز مادر. 🌸در این روز به مادرهایمان هدیه می‌دهیم. هر کسی به وسع خودش چیزی برای مادرش می‌خرد که دوستش داشته باشد. 🌸مادر تو مادر ما هم هست. نیست؟ نگو نیست که همۀ دلخوشی ما در دنیا همین است: مادر تو مادر ما هم هست. 🌸تو چه می‌خواهی به مادرت بدهی آقا! بگو که ما نیز همان را به رسم هدیه بگیریم و به مادرت بدهیم. 🌸خواستم بگویم تو دلت را هدیه می‌کنی به مادرت دیدم از همان اوّل دلت را داده‌ای به مادر. 🌸فکر کردم و فکر کردم تا این که به ذهنم رسید نکند اشکت را هدیه می‌کنی به مادرت؟ آری؟ اشکت را؟ 🌸می‌شود به من بگویی کدام قطره از قطرات اشکت را هدیه می‌کنی به مادرت؟ 🌸سلام بر تو عزیزِ مادر! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉🌸🎉 🍃گاهی با خودم می‌گویم نکند منتهای آمادگی ما، آماده شدن برای جشن میلادت باشد! ما چه قدر برای آمدنت آماده شده‌ایم؟ 🍃آماده شدن برای جشنت، دردسر ندارد، هیاهو دارد و هیجان؛ ولی آماده شدن برای آمدنت، سوختن دارد و ساختن می‌خواهد و ما حال سوختن و ساختن نداریم. 🍃اگر ما برای آمدنت آماده نباشیم، این جشن‌ها نشانۀ غربت توست. ما را ببخش به خاطر غریب نگه داشتنت. @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃معلّم دیکته ‌گفت. همه بیست شدند. من بیست غلط داشتم و دیکته‌ام را صفر گرفتم! 🍃معلّم گفت بنویسید: من توت را دوست دارم. من نوشتم: من تو را دوست دارم. این یک غلط. معلّم گفت بنویسید: دریا آرام است. من نوشتم: دریا مایۀ آرامش است،‌ اگر دریا تو باشی. معلّم نوشته بود: با ارفاق یک غلط. 🍃معلّم گفت بنویسید: شادی با ورزش، توانایی با دانش. من نوشتم: شادی با تو، توانایی با تو. 🍃من صبح تا شب اگر ورزش کنم باز هم بی تو احساس شادی نمی‌کنم و اگر علّامۀ دهر شوم جهالت از سر و رویم می‌بارد،‌ اگر تو را نداشته باشم. معلّم دو غلط برایم گرفت. ⬅️ تهیه کتاب 👇👇👇 🌐http://ketabefetrat.com 📲 @foroosh_fetrat @abbasivaladi 🔹ادامه متن ادبی در فایل پی دی اف 👇👇👇👇
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🏴 عاشق تو هر که عاشق تو می‌شود خودش به تنهایی یک دنیا می‌شود. ما که تو را نمی‌بینیم اما می‌شود با دیدن عاشقان تو نفس کشیدن در این دنیا را تاب بیاوریم. بودنِ دنیاهایی که عاشق تواند به دنیای ما رنگ بهشت می‌دهد. وقتی که یک انسان عاشق از دنیا می‌رود یک دنیا از دنیا می‌رود. چقدر دنیای از دنیا رفته داریم جای خالی این دنیاها بغض‌های در سینه‌مانده‌مان شده. آقا! تا دنیای ما از دنیاهای تو، خالی نشده زودتر بیا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🔸داغ اربعین🔸 تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟ آنجایی که دلمان هست؟ پیش مایی یا دلمان؟ کنده شدن دل را شنیده بودیم اما گویی اربعین روز چشیدن آن است. دلمان دارد کنده می‌شود کنده شدن دل چقدر درد دارد! وقتی که دل جایی است که ما نیستیم باید کنده شود از ما حرفی نداریم قبول. اما ما گله داریم از دلمان که به تنها سفر کردن عادت کرده آقا! هر سال به بهانه‌ای تنهایمان میگذارد و خودش می‌رود که از نجف عمودها را یکی یکی بشمارد و قدم به قدم خودش را به آغوش کربلا نزدیک‌تر و نزدیک‌تر ببیند. و مرا این شب‌ها می‌گذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا که به جای ستاره‌های بشمارم و آرام آرام بخوابم. راستش خسته شدم از شمردن خیالی این عمودها. من در خیالم بارگاهی ساخته‌ام برای علی و بارگاه دیگری برای حسین و 1452 عمود هم زده‌ام در میان این دو حرم. نزدیک اربعین صبح که آفتاب سلام می‌دهد به تو راه می‌افتم در امتداد این عمودها. کوله‌ام پر است از گِله گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت. می‌ترسم تو هم یک روز از دست گِله‌های من خسته شوی برای همین عمود به عمود یکی از گِله‌ها را در می‌آورم و می‌خورم. خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است. گِله‌هایم تلخ است کاش می‌شد کاری کرد که شیرین شود. چه کار می‌شود کرد؟ راهی پیش پایم نمی‌گذاری؟ مثلاً می‌شود دستی بکشی روی کوله‌ام؟ یا بگذاری روی گونه‌ام؟ درست است که در خیالاتم پیاده از نجف به سوی کربلا می‌روم اما پایم درد می‌گیرد آقا؟! تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من خدا قوتی بگو تا تلخی هلاهلیِ گله‌هایم به شیرینی عسل شود آقا! اگر بیایی پاهایم را نشانت می‌دهم که از چشم تاول‌هایش چه جور دارد اشک می‌ریزد. بس است دیگر باور کن که من هم آدمم. خسته شدم از این همه سفر خیالی من عاشق تاول‌های راه اربعینم. این تاول‌ها وقتی در کف پایی شکوفه می‌زند قد آدم را بلند می‌کند به اندازه‌ای که می‌شود آن سوی آسمان را دید. من می‌خواهم روی تاول‌های پا آن سوی آسمان را ببینم. راستی آقا! تو هر سال اربعین کربلایی،‌ آری؟ می‌شود امسال تو هم بمانی پیش ما؟ داغ اربعین دارد می‌کُشد ما را تو که پیش ما باشی و فقط دلت را روانه کنی ما هم آرام می‌گیریم. ما داغدیده‌ایم داغدیدۀ‌ اربعین تسلای دل داغدیده ثواب دارد آقا! @abbasivaladi
لالایی خدا
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴 بِأیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟! ◾️ضمن محکوم کردن حمله تروریستی عوامل تکفیری به حرم مطهر حضرت احمد
🍃امروز دم غروب، عده‌ای از شیعیانت وقتی که دور عاشقی می‌زدند در حرم شاهچراغ، پادشاه عالم چراغ بختشان را روشن کرد و آنها را برای یک مهمانی ابدی پذیرفت. خوشا به سعادتشان و سر تو به سلامت. 🍃 برای عاقبت ما هم اگر شهادت در رکابت را مرحمت نمی‌کنی، شهادت در زیارت یا هیئت را رقم بزن. خون آنها بر زمین ریخت و دل تو خون شد؛ اما آقا! از عمق دلمان می‌گوییم: جان همۀ ما به فدایت که ما برای کشته شدن در راه شما، سر از پا نمی‌شناسیم. سرت به سلامت صاحب عزا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 🍃گاهی با خودم می‌گویم نکند منتهای آمادگی ما، آماده شدن برای جشن میلادت باشد! ما چه قدر برای آمدنت آماده شده‌ایم؟ 🍃آماده شدن برای جشنت، دردسر ندارد، هیاهو دارد و هیجان؛ ولی آماده شدن برای آمدنت، سوختن دارد و ساختن می‌خواهد و ما حال سوختن و ساختن نداریم. 🍃اگر ما برای آمدنت آماده نباشیم، این جشن‌ها نشانۀ غربت توست. ما را ببخش به خاطر غریب نگه داشتنت. @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃 بهار قلب من تمام شد. تمامِ تمام. یک سال دیگر هم تمام شد. چه قدر زود! چشمم را روی هم گذاشته بودم که سال نو آغاز شد و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد. به همین زودی. آقا! در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟ من دوست خوبی برای تو بودم؟ به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟ چند بار دلت را شکستم؟ حساب، دستت هست؟ چند بار لبخند به لبت نشاندم؟ جایی نوشته‌ای؟ خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟ دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم ولی آزارم می‌دهد. نپرسم، آرام نمی‌گیرم بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم. می‌پرسم به این امید که پاسخت آرام کند دلم را: آقا! چند بار به خاطر من گریه کردی؟ چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟ اشک شوق بود یا اشک غصّه؟ راستی چند بار دعا کردی برایم؟ به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی. نه؟ جامانده خوب باشد یا بد برای تو فرقی می‌کند؟ چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟ می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟ من که در سالی که گذشت خوب نشدم ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم. حنای عهدهای من پیش تو رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم. در آغاز سالی که گذشت قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم. می‌شود التماس کنم سالی را که گذشت فراموش کنی؟ می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو: آقا! باور کن خوب می‌شوم. کمی صبر کن. @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌙هلال ماه رمضان هلال ماه رمضان رخ نمود بی آن که هلال رخت رخی بنماید. باز هم رمضان دیگری آمد و تو نیامدی من فقط به امشبی نگاه می‌کنم که هلال را دیدم و تو را ندیدم امّا آرزوی این که شاید سحر بیاید و تو هم بیایی را از دلم بیرون نمی‌کنم. نه این که می‌شود بیرون کرد ولی من بنایش را ندارم اصلاً این آرزوها بیرون کردنی نیستند مگر می‌شود بدون این آرزوها زندگی کرد؟ من در این خیال امشب را می‌خوابم که وقتی بیدار شدم وضو بسازم و سر به شانۀ تو دعای سحر بخوانم یا نه، سکوت کنم و سر به شانه‌ات دعای سحر را از زبان تو نوش جان کنم. آقا! دعای سحر را که خواندی خودم سفره پهن می‌کنم برایت ما فردا سحر با هم سحری می‌خوریم. هر چه میل داری برای سحر بگو آماده کنم و بخوابم. نماز صبح اولین روز ماه رمضان را پشت سر تو اقامه خواهم کرد. بعد از نماز هم اوّلین یا علی و یا عظیم را همراه تو زمزمه می‌کنم و به اللهم ادخل علی اهل القبور السرور تو آمین می‌گویم. دعای روز اوّل را که خواندی رحل قرآن برایت می‌آورم و قرآن خودم را در برابرت می‌گذارم. تو که قرآن بخوانی من فقط گوش می‌کنم. گوش که کردم مست می‌شوم این مستی که روزه را باطل نمی‌کند آقا! ‌می‌کند؟ من رفتم با همین آرزو بخوابم و شب را سحر کنم. شبت بخیر تنها آرزوی من! @abbasivaladi
🍃 بهار قلب من تمام شد. تمامِ تمام. یک سال دیگر هم تمام شد. چه قدر زود! چشمم را روی هم گذاشته بودم که سال نو آغاز شد و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد. به همین زودی. آقا! در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟ من دوست خوبی برای تو بودم؟ به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟ چند بار دلت را شکستم؟ حساب، دستت هست؟ چند بار لبخند به لبت نشاندم؟ جایی نوشته‌ای؟ خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟ دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم ولی آزارم می‌دهد. نپرسم، آرام نمی‌گیرم بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم. می‌پرسم به این امید که پاسخت آرام کند دلم را: آقا! چند بار به خاطر من گریه کردی؟ چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟ اشک شوق بود یا اشک غصّه؟ راستی چند بار دعا کردی برایم؟ به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی. نه؟ جامانده خوب باشد یا بد برای تو فرقی می‌کند؟ چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟ می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟ من که در سالی که گذشت خوب نشدم ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم. حنای عهدهای من پیش تو رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم. در آغاز سالی که گذشت قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم. می‌شود التماس کنم سالی را که گذشت فراموش کنی؟ می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو: آقا! باور کن خوب می‌شوم. کمی صبر کن. @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃جمعه‌ها به غروب که نزدیک می‌شوند، برای آدم‌های معمولی وقت دل‌گرفتن می‌شود و برای آدم‌های عاشق منتظر، وقت جان دادن. 🍃 این جمعه هم آمد و رفت و من حس احتضار را در خود ندیدم و این یعنی من هنوز عاشق نشده‌ام. چه حقیقت تلخی! 🍃من در خیالم شیرینی احتضار غروب جمعه را چشیده‌ام. یک روز بچشان به کامم احتضار جمعۀ نیامدنت را. علیه السلام @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌷سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری و روز معلم گرامی باد. ༺༻ ༺༻ ༺༻ ༺༻ 🍃معلّم دیکته ‌گفت. همه بیست شدند. من بیست غلط داشتم و دیکته‌ام را صفر گرفتم! 🍃معلّم گفت بنویسید: من توت را دوست دارم. من نوشتم: من تو را دوست دارم. این یک غلط. معلّم گفت بنویسید: دریا آرام است. من نوشتم: دریا مایۀ آرامش است،‌ اگر دریا تو باشی. معلّم نوشته بود: با ارفاق یک غلط. 🍃معلّم گفت بنویسید: شادی با ورزش، توانایی با دانش. من نوشتم: شادی با تو، توانایی با تو. 🍃من صبح تا شب اگر ورزش کنم باز هم بی تو احساس شادی نمی‌کنم و اگر علّامۀ دهر شوم جهالت از سر و رویم می‌بارد،‌ اگر تو را نداشته باشم. معلّم دو غلط برایم گرفت. 🔹ادامه متن ادبی در فایل پی دی اف 👇👇👇👇
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃عرفه این همه سال دعای عرفه را خواندی. تنها یا دسته جمعی نمی‌دانم. چه می‌شود که یک بار من بنشینم روبروی تو تو دعا بخوانی و اشک بریزی من گوش کنم و مست شوم. تو خدا را صدا بزنی و فرشته‌ها هم‌صدایت شوند. من با شنیدن صدای تو از هوش بروم و با شنیدن صدای فرشته‌ها به هوش بیایم. خدا ندای تو را لبیک بگوید من لبیک خدا را بشنوم و معلم توحید شوم. خدا تو را در آغوش بگیرد تو خدا را در آغوش بگیری و من تماشاگر عاشقانه‌ترین تصویر دنیا شوم. قول می‌دهم تماشای من از توجه خدا به تو چیزی کم نکند و توجه تو به خدا را به هم نریزد. چقدر باید التماس کرد تا یک بار دستت را روی شانه‌ام احساس کنم؟ می‌خواهم فریاد بزنم تا همه بدانند که من هم احساس دارم. دارم دنبال تو می‌گردم با تو بودن را می‌خواهم. با چه زبانی بگویم می‌خواهم از تو گلایه کنم آقا! @abbasivaladi
🔸داغ اربعین🔸 تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟ آنجایی که دلمان هست؟ پیش مایی یا دلمان؟ کنده شدن دل را شنیده بودیم اما گویی اربعین روز چشیدن آن است. دلمان دارد کنده می‌شود کنده شدن دل چقدر درد دارد! وقتی که دل جایی است که ما نیستیم باید کنده شود از ما حرفی نداریم قبول. اما ما گله داریم از دلمان که به تنها سفر کردن عادت کرده آقا! هر سال به بهانه‌ای تنهایمان میگذارد و خودش می‌رود که از نجف عمودها را یکی یکی بشمارد و قدم به قدم خودش را به آغوش کربلا نزدیک‌تر و نزدیک‌تر ببیند. و مرا این شب‌ها می‌گذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا که به جایش ستاره‌ها را بشمارم و آرام آرام بخوابم. راستش خسته شدم از شمردن خیالی این عمودها. من در خیالم بارگاهی ساخته‌ام برای علی و بارگاه دیگری برای حسین و 1452 عمود هم زده‌ام در میان این دو حرم. نزدیک اربعین صبح که آفتاب سلام می‌دهد به تو راه می‌افتم در امتداد این عمودها. کوله‌ام پر است از گِله گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت. می‌ترسم تو هم یک روز از دست گِله‌های من خسته شوی برای همین عمود به عمود یکی از گِله‌ها را در می‌آورم و می‌خورم. خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است. گِله‌هایم تلخ است کاش می‌شد کاری کرد که شیرین شود. چه کار می‌شود کرد؟ راهی پیش پایم نمی‌گذاری؟ مثلاً می‌شود دستی بکشی روی کوله‌ام؟ یا بگذاری روی گونه‌ام؟ درست است که در خیالاتم پیاده از نجف به سوی کربلا می‌روم اما پایم درد می‌گیرد آقا؟! تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من خدا قوتی بگو تا تلخی هلاهلیِ گله‌هایم به شیرینی عسل شود آقا! اگر بیایی پاهایم را نشانت می‌دهم که از چشم تاول‌هایش چه جور دارد اشک می‌ریزد. بس است دیگر باور کن که من هم آدمم. خسته شدم از این همه سفر خیالی من عاشق تاول‌های راه اربعینم. این تاول‌ها وقتی در کف پایی شکوفه می‌زند قد آدم را بلند می‌کند به اندازه‌ای که می‌شود آن سوی آسمان را دید. من می‌خواهم روی تاول‌های پا آن سوی آسمان را ببینم. راستی آقا! تو هر سال اربعین کربلایی،‌ آری؟ می‌شود امسال تو هم بمانی پیش ما؟ داغ اربعین دارد می‌کُشد ما را تو که پیش ما باشی و فقط دلت را روانه کنی ما هم آرام می‌گیریم. ما داغدیده‌ایم داغدیدۀ‌ اربعین تسلای دل داغدیده ثواب دارد آقا! @abbasivaladi