هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا 📄
📜 شهید سید حمید تقوی فر
♦️ شهید تقوی در جبهه دعای ابوحمزه ثمالی را از حفظ در قنوت نمازش میخواند. همیشه نشسته میخوابید و پایش را دراز نمیکرد.
❇️یک بار از او پرسیدم: حاج حمید، چرا این کار را انجام میدهید⁉️ جواب داد: در محضر چه کسی بخوابیم؟ ما اینجا با بهترین بندگان خدا زندگی میکنیم. من پایم را جلوی شما دراز کنم!؟
🔻شهیدی که داعش را از کربلا و شهر حله به عقب راند تا امنیت مسیر پیاده روی اربعین تامین گردد.
#دلتنگ_کربلا
._._._._._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید محمد رضا تورجیزاده
✅ در آغوش امام زمان
🔸 بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید، تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به عشق امام زمان می خواند..
🌴یک شب او را خواب دیدم، خیلی نورانی و خوشحال بود، پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟
❤️خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم..
#دلتنگ_شهادت
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید حسین خرازی
✅ کم آوردیم ، نشد تیتر بزنیم...❗️
🔸 قمقمه اش هنوز آب داشت ، اما نمی خورد، از سر کانال تا انتهای کانال میرفت و می آمد لبهای بچه ها را با آب قمقمه اش تر میکرد ، ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد...
🌹رفقا اخلاص شهید خرازی قلب آدم و تسخیر میکنه
#دلتنگ_شهادت
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید حاج قاسم سلیمانی
مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین (ع) بود
فرماندهان نظامی ایستاده بودند.
حضرت آقا از پله ها رفتند بالا
و روی جایگاه آمدند ...
فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند
احترام نظامی گذاشتند
احترام حاجی اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت ...
یک دست به احترام معمول،
کنار سر گذاشته بود
یک دست هم روی سینه؛
میدانستم ...
هیچ کار حاجی بی حکمت نیست
پرسیدم:
حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام
دست رو کنار سر میزارن!
این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیه ش چیه ...؟!
گفت: حس کردم آقا نگرانه
دست گذاشتم رو سینم، تا بگم:
حاج قاسم فدات بشه آقای من ...🙃🍃
#دلتنگ_شهادت
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید جهاد مغنیه
✅ جهاد جوان
♦️ جوان بسیار باحیایی بود🙂
.در لبنان زندگی بسیار سخت است آن هم برای یک جوان مذهبی و حزب اللهی.
همیشه وقتی میرفتیم بیرون سرش پایین بود🍃. دائم و سریع هم کارش را انجام میداد که برویم و زیاد در این فضاها نمی ماند.
مهمانی که میرفتیم یا در جمعی اگر حضور داشت لبخند دائم بر لب هاش بود☺️ اما با همان چهره مهربان و خندان دینش را حفظ میکرد..
گاهی در جمع دوستانمان اگر از بچه ها حرفی ناشایست میشنید با همان خنده اش متذکر میشد به آن ها.☝️
📚 به نقل از دوستان شهید در حزب الله
._._._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید مسلم نصر
همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند. در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند. هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود. همیشه با وضو بود. به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش. آب وضویش را خشک نمیکرد. در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود. حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.🍃🌹
✍ گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود. احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت. پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند.👌 شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد. 😊اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.🔅
به نقل از همسر شهید مسلم نصر🌹
_._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید مهدی مالامیری
♦️ موقع خداحافظے
بہش گفٺم انشاءالله با #شھادٺ برگردے☺️
رفٺ و شہید شد🕊
امـٰا برنگشٺ..،
یآدم اومد همیشہ بہ شوخۍ میگفٺ:
زحمٺ ٺشییع جنآزهام رو
بہ ڪسۍ نخواهم داد....
📚 به نقل از همسرشهید
_._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا
📜 شهید ابراهیم هادی
♦️یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم، من ِکتانی نداشتم. به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین. دمپایی خودم را به او دادم و کتانی اش را گرفتم. مشغول بازی شدیم. بعد از بازی دیدم که او رفته. من هم به خانه برگشتم.
♦️هنوز ساعتی نگذشته بود که دیدم ابراهیم به درب منزل ما آمد. با خوشحالی به استقبالش رفتم. گفتم: چه خبر از این طرفا؟! بی مقدمه گفت: سعید، خدا توی قیامت از هر چی بگذرد از #حق_الناس نمی گذرد. برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه.
♦️ بعد ادامه داد: تا می تونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو. خیلی مراقب باش! گفتم: آقا ابرام من نوکرتم. چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم، نمی دونم کجاست. قبل از پایان بازی رفت. ابراهیم خیلی روی حق الناس حساس بودند.
📚 سلام بر ابراهیم۲ /ص ۶۰
_._._._._._._._.
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید محمد قنبریان🔅
✅ سرنوشت جالب سه برادر؛ آخری شهید مدافع حرم
♦️ شهید مدافع حرم محمد قنبریان، یکی از قهرمانان گمنام این سرزمین است که در نبرد با تروریستهای داعشی به شهادت رسید. این شهید حدود سه سال مفقود بود و پیکر پاک او با آزمایش DNA شناسایی شد.
✍🏻همسر شهید مدافع حرم محمد قنبریان : «شهید قنبریان برادر دو شهید است که اولی سردار احمد قنبریان فرمانده سپاه گنبد بود که در سال ٥٨ در پی درگیری با منافقین در گنبد، پیکرش به عنوان اولین شهید شهر شاهرود تشییع شد. دومین برادر وی نیز در سال ٦١ در منطقه رقابیه عراق به جمع رزمندگان مفقودالاثر پیوست.
💐شهید مدافع حرم محمد قنبریان در جریان عملیاتی در منطقه خناسر در اطراف حلب سوریه با شهامت تمام آخرین جملهای که در پشت بیسیم به فرمانده خود اعلام میکند این است که: «من تا آخرین قطره خونم میایستم و مقاومت میکنم.»
#مدافع_حرم
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید اللهیار جابری🔅
♦️ گلولههای دشمن پشت سر هم میریخت روی سرمان. مانده بودیم چه کار کنیم. جابری گفت: «متوسل بشین به حضرت فاطمه (س) تا بارون بیاد». دست برداشتیم به دعا و حضرت زهرا (س) را واسطه کردیم. یک ربع نگذشته بود که باران و آتش دشمن آرام شد.
♦️ اللهیار داشت از خوشحالی گریه میکرد. گفت: «یادتون باشه از حضرت فاطمه (س) دست برندارین. هر وقت گرفتار شدین امام زمان (عج) را قسم بدین به جان مادرش، حتماً جواب میگیرید».
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید مسلم خیزاب🔅
♦️همیشه ذکر یازهـرا سلام الله علیها
بر لب داشت و می گفت
دوست دارم هنگام شهادتم
نشانه ای از حضرت زهرا(س)
در بدن داشته باشم .
#وای_مادرم🖤
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید جاویدالاثر امیر علی محمدیان🔅
✅ در مسیر شهدا
♦️ هرچه حقوق میگرفت برای کمک به مستحقان میپرداخت. اینکه پولش را چه می کرد کسی نمی دانست، فقط می دانستند برای نیازمندان سبد کالا تهیه میکند.
همیشه میگفت: « در این شهر کسانی زندگی میکنند که به نان شب شان محتاج هستند!»
📚 شهادت ۹۴/۱۰/۲۱ سوریه
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀
هدایت شده از 💎جواهرات طیِّب
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید صیاد شیرازی🔅
✅ ولایت مداری
♦️برخورد جالبِ شهید صیاد شیرازی با کسی که به دیدار امام خامنه ای رفته بود .
رفته بودم ملاقات آقای خامنهای . عصر که رفتم دفتر، شهید صیاد شیرازی ازم پرسید: کجا بودی؟ گفتم:
خدمت آقا بودیم... شهید صیاد از جاش بلند شد و اومد پیشونیام رو بوسید.
با تعجب پرسیدم: طوری شده؟
ایشون گفتند:
این پیشونی بوسیدن داره ، تو امروز از من به ولایت نزدیکتر ی
📚منبع: یادگاران۱۱
#کجایند_مردان_بی_ادعا
_._._._._._._._
🆔 @Shohada_57🥀