شهیدخیبر(ابراهیم همت)
#استخوان_های_مجید_من_سوخته ، اینقدر نگید اینها برای پول میرن... صحبت های جانسوز مادر شهید مدافع حر
🌹مجید بربری صداش میکردند غروبها میومد کنار نونوایی بربری محل یکی دو ساعتی وایمیساد پول نون اونهایی که میدونست ضعیف اند و حساب میکرد . هیأت میرفت ولی بچه هیأتی نبود . دو تا قهوه خونه بزرگ تو یافت آباد داشت . قلیون از گوشه لبش جدا نمیشد . دستش خالکوبی داشت. ولی دعوایی ام نبود . 🌷🌺یه شب با مرتضی کریمی رفیقش ( از شهدای مدافع حرم ) رفت هیأت ... اونجا از🌹 مدافعان حرم خوندن ... از حرم عمه جان .... انقدر گریه کرد که حالش بد شد و همه دورش گرفتند. اومد خونه به خانواده اش گفت من میخوام برم سوریه . همه خندیدند . باباش گفت گروه خونیت به این حرفها نمیخوره . ولی چهار ماه بعد مجید بربری جدی جدی رفت سوریه .
مادرش میگفت بعد از سفر 💔کربلا 💔و اون شب هیأت مجید دیگه مجید قبل نبود . حتی میگفت وقتی فیلم گریه های مجید تو حرم حضرت زینب س دیدم باورم نمیشد میگفتم واقعا این مجیدمنه؟؟
آخه تو حرم عمه سادات یه شب بچه های مدافع سینه زنی راه انداختند، این وسط حال مجید دیدنی بود. فیلم هاش هست . چه حال خوشی داشت . مجید خیلی عوض شده بود . یه شب که داشت جوراب های همرزماش می شست رفیقش بهش گفت حیف نیست تو با این همه اخلاص روی دستت خالکوبیه مجید به خالکوبی دستش نگاه کرده بود و گفته بود خدایا پاکش کن خاکش کن . چقدر به اینجاهای قصه که میرسم یه اسمی توی ذهنم خودنمایی میکنه ... حُر ... حر ... حر ....
چقدر حر شدن قشنگه ...🌹🌹
شاهرخ ضرغام یادتونه؟؟
طیّب چی؟
یا مجید سوزوکی ...🌹🌹
دقیقا فردای همون شب مجید تو خانطومان شهید شد رفیقاش میگفتن اولین تیری که به بدنش خورد دقیقا خورد به خالکوبی دستش ...
یاد مادربزرگهامون بخیر چقدر این دعاشون دلنشین بود :
🙏" الهی #عاقبت_بخیر بشی مادر "
#شهید_مجید_قربانخانی
#شادی_روح_شهید_صلوات