۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۳ دی ۱۳۹۷
گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد .🙃
گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔
گفتم : آری.
گفت : در چی؟ 😳
گفتم :در خواندن نماز شب.😊
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟ 😮
گفتم: در توفیق شهادت.😇
گفت: جرزنی بود؟ 😳
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات .😭
گفت: بخور بخور بود؟😏
گفتم: آری .☺
گفت: چی میخوردید؟ 😏
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری .
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها .👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری .
گفت: چه پستی؟؟ 🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین .💂
گفت: آوازم می خوندید؟ 🎙
گفتم: آری .
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ 😏
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟ 💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون .🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟ 🙄
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟😏
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .😞
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😏😏 گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😭😔
سکوت کرد و چیزی نگفت..
🍀🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🍀
۲۳ دی ۱۳۹۷
4_5895702552112006652.mp3
3.59M
🎙واعظ: حاج آقا #فرحزاد
🔖 صدقه دادن 🔖👌👌💐💐
✨🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹✨
۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۳ دی ۱۳۹۷
🔴 گریه شدید امام صادق (ع)!
⬅️گریه وناراحتی شدیدامام صادق علیه السلام برای مومنین درزمان #غیبت امام مهدی(عج)!
📌سدير صيرفى مى گويد:من با سه نفر از صحابه محضر مولای ما حضرت امام صادق صلوات الله علیه رسيديم ، ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند شیدای داغدیده ی جگر سوخته گريه مى كرد. آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك ، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود:آقای من (خطاب به امام عصر عجل الله تعالی فرجه) غيبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده .
⬅️ آقاى من غيبت تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است . گفتم :خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق ! براى چه اين چنين گريانى و ازديده اشك مى بارى ؟
چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟
📌حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود: واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب جفر نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده ،درباره تولد غائب ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم .و همچنين دقت كردم درگرفتارى مؤمنان آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه بيشتر آن ها از دين خارج مى شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند.... اينها باعث گريه من شده است .
📙كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص352
✨💔💔💔💔💔✨
۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۳ دی ۱۳۹۷
#یاصاحبالزمـــــانعج❤️
اے آشنا همیشه ڪنے عزم آمدن
رفتار ما دوباره نهان مےڪند تو را
پرونده هاےماڪهبهدست تو مےرسد
گریان زڪار آدمیانمےڪندتورا
اوراق را صفحهبهصفحه ورق مزن
اعمال هفته ام نگران مےڪندتو را
#الّلهُـــمَّعَجِّـلْلِوَلِیِّڪالْفَـرَج
🌺 به رسمِ هرشب بخوانیم دعای فرج:
الهی عظم البلا...🍂✨✨💔
👉🌻 @lashkar70🌻🍃🌻
۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۳ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
بچه ها كسل بودند و بي حوصله. حاجي سر در گوش يكي برده بود و زيرچشمي بقيه را مي پاييد. انگار شيطنتش گل كرده بود.
عراقي آمد تو و حاجي پشت سرش. بچه ها دويدند دور آن ها. حاجي عراقي را سپرد به بچه ها و خودش رفت كنار. آن ها هم انگار دلشان مي خواست عقده هاشان را سر يك نفر خالي كنند، ريختند سر عراقي و شروع كردند به مشت و لگد زدن به او. حاجي هم هيچي نمي گفت. فقط نگاه مي كرد. يكي رفت تفنگش را آورد و گذاشت كنار سر عراقي.
عراقي رنگش پريد و زبان باز كرد كه «...بابا، نكشيد! من از خودتونم.» و شروع كرد تندتند، لباس هايي را كه كش رفته بود كندن و غر زدن كه «...حاجي جون، تو هم با اين نقشه هات. نزديك بود ما رو به كشتن بدي. حالا شبيه عراقي هاييم دليل نمي شه كه...»
بچه ها مي خنديدند. حاجي هم مي خنديد.
شهید محمدابراهیم همت
يادگاران، ج۲، ص۴۴
#عاشقانه_با_شهدا
۲۴ دی ۱۳۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگی واسه شهیدهمت
🎧 حامد زمانی👌👌💔💔
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
1_9107807.mp3
3.85M
❤️ ترانه بسیار زیبا 😭😭😭
❤️ این روزها
🎤🎤 حامد زمانی
✨💔💔💔💔💔💔✨
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷
۲۴ دی ۱۳۹۷