eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
739 دنبال‌کننده
580 عکس
275 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
کار پژوهش بسیار سنگین، و نگارش اثر ارزشمند از حیات و جهاد بسیار زیبای سرلشکر غیور سپاه اسلام، شهید حسن طهرانی مقدم، چندی ست کامل شده... هر بار فکرش را می‌کنم می‌پرسم خدایا چه شد که چنین قرعه‌ بی‌نظیری به نامم زدی که از نزدیک نظری به زندگی این حسن بیندازم و همراه حیات پاک و پرتکاپویش شوم؟ هزاران شکر و حمد، هزاران هزار سپاس بیکران بر این توفیق که شاید دیگر برایم تکرار نشود😭... رهین منت شمایم حاج حسن آقای عزیز و بزرگ که درین زمان طولانی همواره عنایت داشتید و امیدوارم و طمعکارم به محبت بیکران شما تا آخر کارم...
کجایی مرد؟ چقدر به قوت قلبی که از کلامت و حمایتی که از نگاهت و کلامت می‌بارید نیاز دارم، در این غربتستان!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
آقا مهدی! برای من.... دگران روند و آیند ... و تو همچنان که هستی! دیشب سریال عاشورا تمام شد. دست سازندگانش درد نکند. خدا را شکر نام و راهتان پیچید در ذهن مردم ما... خوش یه حالت آقای حجازی‌فر! برای من اما، مگر کی از یاد رفته بودید؟ از آن روزهای ملتهب که به سوی خود کشیدید مرا، تا آن اسفند زیبای ۱۳۷۴ که برای اولین بار بخشی از وصیتنامه و جملات شما را بلند بلند برای بچه‌ها خواندم و همه با هم گریستیم و جوانه زدیم... مگر فراموشتان کرده‌ام؟! بیشتر این خاطرات که در سریال عاشورا، تصویر شد، عمیق‌تر و چند جانبه‌تر شنیده و فهمیده بودم. در کتاب "لشکر خوبان" و حوادث پس از انتشار آن، با شما بودم و خوش به این جمله که آن فرمانده گفت:"تو یکی از بچه‌های لشکر عاشورایی!" آرزو داشتم با نگارش کتاب خاطرات سردار مصطفی مولوی، به شما و لشکرتان هم صادقانه خدمت کنم، این که چرا تا کنون نشده، بماند برای بعدها... آرزو داشتم کتاب زندگینامه و دست نوشته‌های شهید بایرامعلی ورمزیاری، آن فرمانده دلاور، شهید گمنام خیبر، تا کنون چاپ شده بود و راهی برای شناخت آن مرد خدا و شما و شهیدان دیگرمان.... کتابی که دلم خون است بابت بلاهایی که آن چند نفر بر سرش آورده‌اند....! آقا مهدی! روزی، یکی از بزرگان ادبیات گفت:"می‌دانی آرزویم چیست؟ دوست دارم آن چند ساعت آخر بدر و آقا مهدی را تو بنویسی!" چه ما خوش خیال بودیم!😔 دعا کنید من از زخم تلخ حاشیه‌ها جان سالم به در برم... https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درست ده سال پیش، در چنین روزی، وقتی هفته دفاع مقدس تمام شده بود، شماره‌ای از تهران، گوشی را به صدا درآورد. پیامشان عجیب بود: می‌خواهیم برای کتاب لشکر خوبان در برنامه‌ای که از طرف دفتر نشر آثار مقام معظم رهبری برگزار می‌شود، مراسمی بگیریم و از تقریظ آقا بر این کتاب رونمایی شود.🌷 ماجرای من و لشکر خوبان که تا حدی در مقدمه چاپ چهارم به بعد موجود است،جزو عجیب‌ترین ماجراهای یک نویسنده با کتابش است! کتابی که با آن مشق نوشتن کردم، با آن به دنیای ۸ سال دفاع مقدس وارد شدم با آن بزرگ شدم به واسطه آن با یک جانباز نخاعی ازدواج کردم با آن فهمیدم که همه به دفاع مقدس و کتاب‌هایش نگاه مشترک ندارند! با آن ، رفتار ناشران را تجربه کردم! با آن، وارد جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا شدم. با آن، باب آشنایی با خانواده شهیدانی عزیز و از یادها رفته بر من گشوده شد... با آن، سهمی از غربت بچه‌های جنگ را چشیدم! با آن فهمیدم اغراض سیاسی چطور می‌تواند آدمی را به جایی برساند که یک متن زنده از یک کتاب را تحریف کنند! وقتی دولتمردانی (!) برای لطمه زدن به عملیات کربلای ۴، به سوء استفاده از متن کتاب لشکر خوبان با تحریف آن، رو آوردند و به لطف حق، با واکنش من و راوی محترم ، موضوع جمع شد (البته بی هیچ عذرخواهی!) با آن بزرگترین جایزه کتاب دفاع مقدس را بردم! ( اثر ممتاز جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس در بخش خاطرات دیگرنوشت شد) اما باز هم بی‌توجهی مدیران مدعی فرهنگ را چشیدم! و مرهمی دیر، اما بسیار شیرین را هم با آن تجربه کردم. وقتی بعد از ۸ سال که کتاب منتشر شده بود، تازه بعد از انتشار تقریظ حضرت آقا، مدیران جریان فرهنگی کشور ، بیدار شدند و متوجه گنجی غریب شدند! و با آن به شیرین دیدار آقا با بهترین ‌ترین جمع (۱۴ نفر از رزمندگان واحد اطلاعات لشکر عاشورا) نائل شدم! سالها گذشته! ۲۹ سال از روزی که برای اولین بار صدای آقای مهدیقلی رضایی را شنیدم و به جنگ خیره شدم و دیگر نشد که برگردم، ۱۸ سال از اولین انتشار لشکر خوبان گذشته، و من گویی چون گرگ باران دیده باید همین مسیر را با با صبر و زخم ، اما سربلندی و رضایت از کاری که کردم، با کتاب شگفت انگیز دیگری طی کنم؛ با کتاب شهید حسن طهرانی مقدم! گمنام‌ترین مرد تا لحظه شهادتش! مرد ابدی! https://eitaa.com/lashkarekhoban
تصویر نخستین طرح روی جلد کتاب لشکر خوبان که نمی‌دانم کدام بزرگواری طراحی کرده بود. و از چاپ دوم به بعد، تغییر کرد، چرایش را نگفتند! اما من به رای مدیر محترم دبیر ادبیات پایداری حوزه هنری احترام قائل بودم و هستم. گرچه این چاپ، نادر و عزیز است برای من تا همیشه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان به قربان محمد، نام ستوده‌ای که در چنین روزی به دنیا آمد تا همه محمدهای تاریخ به نامش، گرامی شوند..‌.❤️ و خوشا به خانه‌هایی که با محمد انس دارند❤️ چند روز پیش در آماری متوجه شدم در بین شهدای دفاع مقدس، بیشترین نام، محمد بوده است! بله عاشق‌ترین‌ها محمد بودند و هستند و ما با همه وجودمان، با همه خاطره‌ها و آرزوهایمان، عاشق و فدایی راه محمد صلوات علیه و آله هستیم.. مبارکتان باد عید میلاد حضرت محمد برگزیده خدا❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میان این روزهای ساکت بارانی، صبور و بی‌خیال و بی‌نگرانی، مطمئن از پناه امن و مدام خدا، شما را مهمان خاطره خوش روزی میکنم که دو روز دیگر دهمین سالگرد آن است🥰 خدا را از عمق وجودم شکر می‌کنم که بخشی از عمرم صرف نگارش لشکر خوبان و نگاه از نزدیک به جنگ شد. از رزمندگان و شهیدان واحد اطلاعات عملیات نوشتم که سهمشان از روایت جنگ، اغلب سکوت بود! لشکر خوبان، تنها روایت زندگی آقای مهدیقلی رضایی نبود، روایت جمعی بود که بی‌سروصدا به تکلیفشان عمل کرده بودند و چشم بیدار جبهه‌ها بودند. رزمندگانی از یادها رفته اما استوار بر عهدشان... خوشحال بودم که حالا در بهترین فرصت، در دیدار خصوصی پیر و رهبرمان، با تعدادی از همان رزمندگان همسفر شده بودیم در ۱۵ مهر ۱۳۹۲🌷 و خوشحال‌تر شدم که خستگی آن هشت سال جنگ، به گفته آن سلحشوران میدان جنگ، در آن ساعات دیدار رهبر عزیزمان، به در شد. شیرینی رضایت ولی، چه پناه خوشی‌ست برای ایام حزن و تنهایی... چند دقیقه فیلم زیر، گزارشی از آن سفر است... ص هر وقت دلتنگ می‌شوم سراغش می‌روم تا برای قدم بعدی، جان بگیرم.... https://eitaa.com/lashkarekhoban