#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
روایت پرتابهای همزمان و دشوارترین مرحله جنگ شهرها در طول دفاع مقدس ( قسمت ۴)
🇮🇷🌱🇮🇷🌱🍏🌱
آتش جنگِ شهرها خیال فروکش نداشت. دشمن بیامان موشک پرتاب میکرد؛ تهران، قم، اصفهان، تبریز، و شیراز بارها طعم موشکهای دوربرد عراق را چشیدند. گرچه خطای خارج از مرکز آن موشکها خیلی زیاد بود اما وقتی موشکی در یک منطقۀ مسکونی منفجر میشد و دهها شهید و زخمی میگرفت، تأثیر روانی زیادی بر جامعه میگذاشت. عدۀ زیادی از مردم که تا آن موقع دربرابر جنگ بیتفاوت بودند، ناخواسته درگیر وحشتِ جنگ شده بودند و برخی با وحشتْ شهر را به مقصد روستاها و شهرستانهای امنتر، ترک کردند.
اسفند 66 شده بود پرکارترین روزهای واحد موشکی ایران. آنها با نفراتِ بسیار کم و با تجهیزاتی که مرتب دچار مشکل میشد، جانانه پای کار بودند. انتظاراتِ عملیاتی از مجموعۀ موشکی به حدی بود که آنها با وسع محدود و با حداکثر ظرفیتشان پای کار آمده بودند.
سفرهای متعدد به کره شمالی برای تست، تحویل و ارسال محمولۀ موشکی به ایران که پیش از آن آغاز شده بود در آن دوران هم ادامه داشت. در کنار همهٔ کارهایشان، محمد زارع چهارده بار، امیر حاجیزاده هفت بار، رضا حیدریجوار سیزده بار، مجید نواب دو بار، سید مجید موسوی هفت بار و سایر نیروهای موشکی بارها برای تحویل گرفتنِ محموله به کرۀ شمالی سفر کردند. در این سفرها همیشه با مشکلاتی مواجه بودند. گاهی کرهایها، جنس معیوب هم تحویلشان میدادند، بنابراین بیشتر دقت میکردند. حتی برای اطمینانِ خاطر، روی قطعات و موشکها از پلمپ یا برچسبهای خاص استفاده میکردند. گاهی روی کاغذی با خط فارسی جملهای مینوشتند و با چسب شیشهای روی قسمت مورد نظرشان میچسباندند که کرهایها نتوانند تغییرش دهند، چون کپی کردن خط فارسی برای کرهایها در آن کارخانهها، تقریبا محال بود! در مرحلۀ بارگیری هم بارها به مشکلات متنوعی برخورده بودند و سفرشان طولانی شده بود. طول کشیدنِ غیرمنتظرۀ سفر، با اتمام غذای همراهشان، آنها را به دردسر میانداخت. در آن روزها، با توجه به اینکه خبری از غذای حلال در کره نبود، باید با چیزهای مشخصی سر میکردند. یک بار از کرهایها خواستند یک آشپزخانه را در اختیارشان بگذارند و سه، چهارتا مرغ زنده به آنها بدهند تا خودشان ذبح کنند. آشپزخانه را از بالا تا پایین آب کشیدند و مرغها را با دستورات دینی سر بریدند و دادند تا آشپز کرهای بپزد. کارشان گره خورده بود و مجبور شدند بیشتر بمانند! هر روز هم مرغ داشتند. ناگهان یکیشان گفت: «بچهها! مگه ما چند تا مرغ کشتیم، این همه داریم مرغ میخوریم!»
از آشپز کرهای پرسیدند. او گفت که دیدم شما مرغ میخورید و مرغ خودتان تمام شده، از مرغهای خودمان برایتان پختم! حسابی حالشان گرفته شد! برای سفرهای بعدی هم تجربه شد بیشتر حواسشان به غذا باشد.
یکبار که سفر باز هم طول کشید، سید مجید موسوی، مجبور شد آنجا بماند. در آن مدت تنها غذایی که با آن رفع گرسنگی کرد تخم مرغ بود! اتفاقا از روز اول، تخممرغهایی را که میخورد شمرد، هنگام بازگشت، به عدد نودوشش رسید! تا مدتها حتی از اسم تخممرغ هم حالش بههم میخورد!
ضرورت جنگ به حدی رسیده بود که برای تست تحویلگیری موشک، فرصتی در کره نمیگذاشتند و افرادی از کره میآمدند تا تست سلامت هر موشک را در ایران انجام دهند. این تستها شامل تست موتور، تست ذاتی و تست افقی بود و برای هر موشک حداقل بیست ساعت طول میکشید. بعد از انجام این تستها، موشکها به پادگان منتقل میشد تا با تزریق سوخت و اکسید و الحاق سر جنگی، روی سکو بارگزاری و آمادۀ پرتاب شود. در مرحلۀ آخر، یک تست دیگر باید انجام میشد که حداقل یک ربع زمان میبرد. قبل از پرتاب، در موضع نیز باید تستی انجام میشد البته اگر زمان اجازه میداد. در طول عملیاتها چند بار پیش آمده بود که در همین تست نهایی، موشک پیام خطا داده بود و چون موفق به رفع آن نشده بودند، عملیات را منتفی و موشک را به پادگان برگردانده بودند.
#انتشار_برای_اولین_بار
#مرد_ابدی
#راز فرماندهان
#موشکهای_کرهای
(لطفا بدون لینک منتشر نشود)
https://eitaa.com/lashkarekhoban