شهید محمود داسدار و دخترکش کوثر خانم که عاشقش بود....
و کوهها بلرزند، تو نلرز!
فکر میکنم یکی از مصادیق این عبارت سترگ مولیالموحدین حضرت علی علیهالسلام، این شهید عزیز است... 🌷🍃🌷
من نمیدانم چند نفر هستند که بعد از جنگ، در روزگار امن و آرام، حاضر باشند در جایی کار کنند که برادر عزیزشان آنجا با یک حادثۀ کوچک به شهادت رسیده، حادثهای که بارها امکان تکرار دارد... ببینند و باز هم حاضر باشند آنجا بمانند و در کنار سردار حاج حسن مقدم، با همۀ وجود کار کنند، کاری که فعلا قرار نیست کسی از آن خبر داشته باشد؟!
جاذبه وجود حاج حسن مقدم، از این مردان مخلص و پرتلاش، مجاهدانی نستوه و پا در رکاب برای یاری امام زمانشان ساخته بود که هر روز ، شهادت را پیش چشم خود میدیدند و باز هم به کار ادامه میدادند...
کسانی که از محل کار و شهادت شهید طهرانی مقدم، خبر ندارند و همیشه دنبال رد پای دشمن یا یک اتفاق خاص در شهادت ایشان هستند، تامل کنند...
#شهید_محمود_داسدار
# شهدای_اقتدار
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#انتشار_برای_اولین_بار
#معصومه_سپهری
محمود داسدار، تکنسین برق صنعتی و مسئول برق مدرس بود که در واحد تأسیسات، با یوسف قارلقی کار میکرد. آنقدر خاکی، ساده و باصفا بود که هرگز کسی از او نمیرنجید. با اینکه برادر شهید بود هیچوقت برای خودش امتیاز خاصی قائل نبود. همه میدانستند عاشق دخترکوچولویش کوثر است، بس که با هیجان از شیرینزبانی کوثر جانش میگفت. اغلب اوقات یک فازمتر دستش بود که با آن مشغول تعمیر چیزی بود. مهدی دشتبانزاده میگفت: «ما هر دفعه میگیم محمود، فلان وسیله رو درست کن، یا هر وقت کار برقی داریم، محمود با همین یه دونه فازمترش میاد درستش میکنه!»
یونس قارلقی، از وقتی متوجه لرزش دستِ محمود شده بود، چند بار دلیلش را پرسیده بود اما جوابی نگرفته بود. هر بار محمود بالبخندی موضوع را میپیچاند، اما یونس از بچهها شنید که بعد از شهادت برادرش و بهخاطر استرس کار، دست او میلرزد! وقتی دید او کارهای بزرگ برقی سیستم را در مدرس انجام میدهد به خودش جرئت داد و گفت: «آقا محمود، چرا بیرون از اینجا کارگاه نمیزنی؟ درآمدت چند برابرِ اینجا میشه، خطرات اینجا رو هم نداره!» محمود نگاه آرامی کرد و چیزی گفت که درکش دشوار بود!
ـ یونس! موندن یا رفتنِ من دست خودم نیست!
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی #انتشار_برای_اولین_بار #زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #مرد_ابدی_روایتی_مستند_از_زندگی_شهید_حسن_طهرانی_مقدم #به_قلم_معصومه_سپهری #شهیدان_اقتدار #شهیدان_موشکی #شهید_محمود_داسدار
https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهیدان محمود داسدار و رضا نادی شورابی
دو تن از ۳۸ نفری که همراه شهید حسن طهرانی مقدم به معراج عشق رسیدند.
#مرد_ابدی در کنار روایت جزئیات زندگی و رشد و کارهای مختلف شهید مقدم، محل آشنایی مردم با این شهیدان گمنام است.
#شهیدان_اقتدار
#شهیدان_موشکی
#شهید_محمود_داسدار
#شهید_رضا_نادی
#مرد_ابدی
https://eitaa.com/lashkarekhoban
....
خیلی از بچهها که در اوایل کارشان وسیلۀ شخصی نداشتند، معمولا صبحها کنار دکۀ روزنامهفروشی در روستای قبچاق میایستادند تا سوار ماشین یکی از همکارانشان شوند. اما سجاد خواب مانده بود و همه رفته بودند. راه بعضیها خیلی دور بود. محمود داسدار از نظرآباد میآمد و رفتوآمدش به مدرس هر بار قریب چهار ساعت طول میکشید. او تا مدتها با موتور این مسیر طولانی را میپیمود! خیلیها از کرج میآمدند و چندین نفر از ملارد، شهریار و روستاهای آن اطراف. بدون وسیلۀ شخصی، رسیدن به مدرس، مکافات بود؛ هم زمان بیشتری میگرفت، هم هزینه!....
🌷⚘️🌷⚘️🌷⚘️
آبان؛ ماه شهیدان موشکی ماست... ماه شهادت مردان گمنامی که در نهایت دشواری و با تمام وجود در راه ساخت موتورها و سوخت موشکهای دوربرد زیر نظر حاج حسن طهرانی مقدم، شبانه روز در تلاش بودند... امیدوارم در مرد ابدی ، اندکی از حق این دلاورانگمنام وطن را ادا کرده باشم.
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی
#انتشار_برای_اولین_بار
#مرد_ابدی
#شهید_محمود_داسدار
#بچههای_مدرس
#شهیدان_موشکی
#شهیدان_اقتدار
https://eitaa.com/lashkarekhoban