eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
731 دنبال‌کننده
580 عکس
275 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 هدیه یک انگشتر منسوب به عثمان بن سعید (ره) نائب اول امام زمان (عج) توسط شهید سید حسن نصرالله به رهبر معظم انقلاب اسلامی 🔹 در انتهای نامه نوشته است: اگر می‌توانستم حتما روحم و عمرم را با رضایت و شُکر تقدیم به سید و مولایم حضرت امام خامنه‌ای می‌نمودم. روحم فدای او باد و خدا عمر شریفش را طولانی کند. انگشتر سفیر امام (ع) را به نائب امام (ع) در این عصر تقدیم می‌کنم. ❇️نکته مهم: باید ولایت‌مداری و عشق به ولایت فقیه و بصیرت و ادب را از سیدالشهداء مقاومت یاد بگیریم. سلام و درود و صلوات الهی بر او و همه شهدای جبهه حق. 📚 انتشارات شهید کاظمی 🆔 @nashreshahidkazemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر سرنوشت مجاهدان جز این است؟ از شهادت مردانۀ یحیی سنوار می‌سوزیم اما ایمان داریم به تولد ققنوس‌ها ازین معرکۀ آتش... خون پاک فرماندهی پس از فرماندهی بر پای آرمان آزادی قدس و محو رژیم ملعون صهیونیستی نثار می‌شود. یحیی سنوار، مردی که عمر پر برکت 63 ساله‌اش، جهادی در پی جهادی دیگر بود به کاروان شهیدان تاریخ پیوست تا بلندتر از همیشه نامش بر زبان آزادگان جهان جاری شود... او بر اسارتی طولانی صبور و سرسخت بود و آزادی‌اش را نه به راحت و آرامش پس از ادای وظیفه، بلکه به تدبیر برای بلند کردن نام پاک فلسطین و مظلومیت مردمش فدا کرد. او با طراحی طوفان الاقصی، آتش به جان صهیونیسم انداخت. یحیی در خط مقدم مبارزه در میان همرزمانش، سر به دوست سپرد و با مرگی سرخ، به وعدۀ کلام الله به حیات ابدی رسبید... هنیئا لک یا یحیی... شهادت مبارکت باشد... درود بر تو که مردی مبارز و مقاوم و سرسخت در برابر شیاطین بودی و نامت به قنوت نمازهای نیمه‌شب‌ بچه شیعه‌ها راه یافته بود.... درود بر تو که زنده‌تر شدی و صدها یحیی از پاکی خون فرق شکافته‌ات خواهد بالید ..... درود بر تو ای شهید قدس... https://eitaa.com/lashkarekhoban
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
والله ...والله... رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست... درود بر او که نترسید، از پا ننشست، خسته نشد، ماموریتش را خاتمه یافته ندید، بهانه نیاورد، اسیر عنوان‌ها نشد.. او که ایمان داشت به خدای قهار که روز ذلت و خواری و اضمحلال یهود نزدیک است... و پاکترین خون‌ها از شجاع‌ترین مردان روزگار باید که در راه آزادی قدس فدا شوند تا برای همیشه زنده بمانند..... اللهم ارزقنا .... https://eitaa.com/lashkarekhoban
23.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخی سوف تبکی علیک العیون            برادرم! به زودی چشم‌ها بر تو می‌گریند و تسال عنک دموع المعین               و اشک‌های جاری درباره تو می‌پرسند فان جفّ دمعی سیبکی الغمام            اگر اشک من هم خشک شد ابرها می‌گریند یرصّع قبرک بالیاسمین                   و قبر تو را با گل های یاسمن می‌آرایند اخی ان قضیت ستحیی بنا               برادرم! اگر تو رفتی، رفتن تو ما را زنده خواهد کرد کان لم یمرّ علیک الفنا                    گویی فنا و نابودی از کنار تو گذر نکرده است ستمرح مهما احتوتک القیود             و هرگاه بندها تو را در برگیرند با افتخار حرکت می‌کنی و تنعم بالحبّ ما بیننا                     و به عشقی که میان ماست دلشادی
تا خبر را دیدم حتی بدون نامش، لبخندی بر صورتم و قلبم نشست.‌با دیدن عکسش شناختمش و پیام کوتاهی دادم که پاسخش هم زیبا بود و برایتان می‌فرستم. دل‌آرام شمس‌آذران؛ دختری از خانواده‌ متمول تبریزی، که دین و ایمان را با چشم باز برگزید. باحجاب شد و عاشق امام و شهدا. به خاطر اعتقاداتش؛ زحمت و سختی و ایثار به جان خرید. بدون مراسم جشن و بسیار ساده؛ با آزاده‌ای ازدواج کرد که بخاطر دوران اسارت؛ مثل همه آزادگان که درصدی از جانبازی داشت. همسرش دانشجوی پزشکی بود، از خانواده‌ای ریشه‌دار مومن و رزمنده. تا سالها هیچ حمایتی از سوی خانواده‌اش نداشت، اما به وقت نیاز، حامی همه عزیزانش شد. او امتحانات زیادی داد و مردم همیشه خیلی چیزها می‌توانستند بگویند... مثل حالا! همسرش اینک پزشک متخصص است؛ مردی پرتلاش و اهل خانواده‌. دوست ما، زنی بسیار باسلیقه، هنرمند، دلسوز مردم و ولایتمدار است. در دوران سخت بیماری والدینش؛ با اینکه آنها روزگاری قبولش نداشتند، اما آنها را با احترام پیش خود آوردو پرستارشان بود و هست. فعالیت در پایگاه بسیج مسجد و آموزش قرآن به خانمها کار اوست. خوشحالم به وجود چنین زنانی که در ایمانش زندگی و اعتقادات صاف و صادقند. دل‌آرام از دل اشرافیتی بلند شد که متاسفانه خیلی‌ها در تبریز و همه جا، در حسرت آنانند. اما او لذت واقعی را یافت و زرق و برق دنیا را معامله کرد. اگر روی کلمات همسر آزاده؛جانباز و خانه‌دار تاکید کرده، امیدوارم پیامش دریافت شود. خدا قبول کند خواهرجانم. https://eitaa.com/lashkarekhoban
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
تا خبر را دیدم حتی بدون نامش، لبخندی بر صورتم و قلبم نشست.‌با دیدن عکسش شناختمش و پیام کوتاهی دادم ک
دوستان عزیز خواهشمندم این مطلب را منتشر فرمایید که ویرایش شده است. ما که هر چی گفتیم و خواهش کردیم مطالب را با لینک منتشر کنید بعضی‌ها گوش ندادند و کار خود کردند! خواهشمندم اگر کسی میخ‌واهد از کانال بنده مطلبی بفرستد با لینک بفرستد
محمود داسدار، تکنسین برق صنعتی و مسئول برق مدرس بود که در واحد تأسیسات، با یوسف قارلقی کار می‌کرد. آن‌قدر خاکی، ساده و باصفا بود که هرگز کسی از او نمی‌رنجید. با این‌که برادر شهید بود هیچ‌وقت برای خودش امتیاز خاصی قائل نبود. همه می‌دانستند عاشق دخترکوچولویش کوثر است، بس که با هیجان از شیرین‌زبانی کوثر جانش می‌گفت. اغلب اوقات یک فازمتر دستش بود که با آن مشغول تعمیر چیزی بود. مهدی دشتبان‌زاده می‌گفت: «ما هر دفعه می‌گیم محمود، فلان وسیله رو درست کن، یا هر وقت کار برقی داریم، محمود با همین یه دونه فازمترش میاد درستش می‌کنه!» یونس قارلقی، از وقتی متوجه لرزش دستِ محمود شده بود، چند بار دلیلش را پرسیده بود اما جوابی نگرفته بود. هر بار محمود بالبخندی‌ موضوع را می‌پیچاند، اما یونس از بچه‌ها شنید که بعد از شهادت برادرش و به‌خاطر استرس کار، دست او می‌لرزد! وقتی دید او کارهای بزرگ برقی سیستم را در مدرس انجام می‌دهد به خودش جرئت داد و گفت: «آقا محمود، چرا بیرون از اینجا کارگاه نمی‌زنی؟ درآمدت چند برابرِ اینجا می‌شه، خطرات اینجا رو هم نداره!» محمود نگاه آرامی کرد و چیزی گفت که درکش دشوار بود! ـ یونس! موندن یا رفتنِ من دست خودم نیست! https://eitaa.com/lashkarekhoban
شهیدان محمود داسدار و رضا نادی شورابی دو تن از ۳۸ نفری که همراه شهید حسن طهرانی مقدم به معراج عشق رسیدند.‌ در کنار روایت جزئیات زندگی و رشد و کارهای مختلف شهید مقدم، محل آشنایی مردم با این شهیدان گمنام است. https://eitaa.com/lashkarekhoban