eitaa logo
لطیفه سرا
13.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
6هزار ویدیو
1 فایل
طنز زیبا هدف ماسلامت محتواست که خانواده باخاطری آسوده درکنارهم لذت ببرند نهایت سعی میشه که ازمحتوای بی ادبی وضداخلاقی اجتناب بشه . ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات : @tablighatch
مشاهده در ایتا
دانلود
40.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای محول الاحوال من .. صاحب الزمانم العجل 💚 از شما میخام روزی سالمو کانال حکایت ها و داستان های شیرین •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزی فیل،با سرعت از جنگل می گریخت، او را پرسیدند؛ گفت؛ جناب شیر دستور داده که تمام زرافه ها را گردن بزنند ! گفتند؛ تو را چه به زرافه،تو که فیل هستی! پس برای چه نگرانی؟ گفت؛ بله میدانم که فیل هستم،اما جناب شیر، الاغ را مامور پیگیری این موضوع کرده است...! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📜 حکایت زیبایی از تغییر سرنوشت بواسطه دعا زن پاک سرشتی نزد حضرت موسی (ع) آمد و به او گفت: ای پیامبر خدا برای من دعا کن که خدا فرزند صالحی به من عطا کند تا قلبم شاد شود. حضرت موسی دعا کرد، ندا آمد: ای موسی آن زن را عقیم آفریدیم. حضرت موسی به زن گفت: خداوند فرمودند که تو را عقیم آفریده. زن گفت ولی خدا رحیم است و رفت. زن یکسال بعد آمد و مجددا از حضرت موسی خواست که دعا کند تا خداوند متعال به او فرزند صالح عطا کند. حضرت موسی دوباره دعا کرد. خداوند مجددا فرمود: ما این زن را نازا آفریده ایم. زن دوباره گفت خدا رحیم است و رفت. بعد از یکسال حضرت موسی زن را دید که کودکی را در آغوش دارد. از اوپرسید: این فرزند کیست؟ آن زن گفت: فرزند من است. حضرت موسی به خدا عرض کرد: بارالها، چگونه این زن فرزند دارد در حالیکه تو او را عقیم آفریده بودی؟ خداوند فرمود: ای موسی، هر بار که به او گفتم: عقیم، او مرا رحیم خواند. پس رحمت من بر تقدیر و سرنوشتش پیشی گرفت و به او فرزند عطا کردم. (سبحانك ربي أرحمك)، پاک و منزه است پروردگار رحیم و مهربان، تنها اوست که به ندای ما گوش می دهد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 حکایت آورده اند که روزی هارون الرشید به اتفاق بهلول به حمام رفت خلیفه از بهلول پرسید : اگر من غلام بودم چقدر ارزش داشتم؟ بهلول او را گفت : ۵۰ دینار هارون برآشفت که ای دیوانه فقط لُنگی که به خود بسته ام ۵۰ دینار قیمت آن است! بهلول گفت : من هم فقط لُنگ را قیمت کردم وگرنه خلیفه که ارزشی ندارد! کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایت پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت. پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هر بار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي. روز اول پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد. 💫 طي چند هفته، همانطور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند، تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد. او فهميد كه كنترل عصبانيتش آسان تر از كوبيدن ميخها بر ديوار است... 💫بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد. او اين مسئله را به پدرش گفت و پدر نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند، يكي از ميخها را از ديوار درآورد. 💫روزها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخها را از ديوار بيرون آورده است. پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت: 💫 «پسرم! تو كار خوبي انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي. اما به سوراخهاي ديوار نگاه كن. ديوار ديگر مثل گذشته اش نمي شود. وقتي تو در هنگام عصبانيت حرفهايي مي زني، آن حرفها هم چنين آثاري به جاي مي گذارد.  💫تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري. اما هزاران بار عذرخواهي هم فايده ندارد؛ آن زخم سر جايش است. 👈 زخم زبان هم به اندازه زخم چاقو دردناك است.» کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
عجیب و زیبا ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد، گفت: این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند مادر در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است، آموزش او را خود بر عهده بگیرید. سالها گذشت، مادرش درگذشت. روزی ادیسون "که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود" در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد! آن را درآورده و خواند، نوشته بود: کودک شما کودن است؛ از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم ادیسون ساعت ها گریست ، و در خاطراتش نوشت: توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان، نابغه شد. قدر والدینمان را بدانیم...❤ کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ... گلی شد .و من بی خیال پی‌اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می‌شود ولی نشد ... بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !آقایی که توی خشکشویی کار می‌کرد گفت :"این لباس چِرک مرده شده!" گفت :"بعضی لکه‌ها دیر که شود ، می‌میرند ؛ باید تا زنده‌اند پاک شوند !"چرک مُرده شد ...و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت ! اشتباه نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !حواست که نباشد لکه می‌شود وقتی لکه شد اگر پی‌اش را نگیری ، می‌شود چرک ... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد" کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
يک استاد دانشگاه مي‌گفت: يک بار داشتم برگه‌هاي امتحان را تصحيح مي‌کردم. به برگه‌اي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا مي‌کنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش مي‌آيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم. آري، اغلب ما نسبت به ديگران سخت‌گيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح کنيم مي‌بينيم: به آن خوبي که فکر مي‌کنيم، نيستيم مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم..... کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی کانال حکایت ها و داستان های شنیدنی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
جرعه‌ای از معرفت 💠 حجت‌الاسلام ؛ 🔸 حدیث مى فرماید: «واى به حال کسى که دروغ مى گوید، تا مردم را بخنداند!» یعنى خودش را به جهنم مى اندازد که مردم شاد باشند. یک نفر را دست مى اندازد که مردم را بخنداند، یعنى خودش را به جهنم مى اندازد. باید سرور و شادى تا جایى باشد که خودت به جهنم نروى و دیگران را تحقیر و سرزنش نکنى و جامعه را به فساد نکشى. 🔸گاهى وقت ها سرور است؛ اما جامعه را به فساد مى کشاند. موتورش را ویراژ مى دهد. وقتى اگزوز ماشین اش خیابان را پر از دود مى کند، راننده در آینه نگاه مى کند و مى خندد. اصلاً کیف مى کند و از اینکه خیابان را پر از دود کرده است لذت مى برد. همین که سطل آشغالش را در جوى آب مى ریزد، لذت مى برد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتقاد تند تحلیلگر مشهور جهان عرب به اردوغان 🔹عبدالباری عطوان: به خدا قسم اگر بشار اسد با اسرائیل ارتباط برقرار کرده بود، الان تاج کشورهای عربی در خاورمیانه بود. . •✾📚 @Hekayat_shenidani
💬 ⭕️ وقتی حمله می‌کند، با صدای بلند حمله می‌کند و برای واکنش دارید. اما وقتی هجوم می‌آورد، از همان ابتدا و بی سرو صدا از ریشه به جان دارایی‌تان می‌افتد. 📌ایستادن در برابر گرگ، می‌خواهد. 📌ولی دفع خطر موریانه ! 🔹"بصیرت"، سواد نیست، "بینش" است. 🔸بصیرت، یعنی این که نگاهت به "شخصیت"ها نباشد، بلکه همواره به #"شاخص"ها باشد. 🔹بصیرت، یعنی این‌که بدانی حتی مسجد می‌تواند "" باشد و پیامبر آن را خراب کند. 🔸بصیرت، یعنی این که بدانی جانباز ، می‌تواند قاتل امام حسین علیه السلام در باشد! ملاک، حال فعلی افراد است. 🔹بصیرت، یعنی اینکه قرآن سر نیزه را نخوری، و قرآن ناطق را دریابی. 🔸بصیرت، یعنی اینکه به قرآن مهم است نه حفظ کردن قرآن و ترک دستورات آن. 🔹بصیرت یعنی اگر همه ملت به یک سمت رفتند، نگاهت به باشد. 🔸بصیرت، یعنی اینکه بدانی در جنگ با نمی‌توانی آغازگر باشی اما وقتی شروع کردید باید آن را از در بیاورید. 🔹بصیرت، یعنی این‌که" اشتر"ها را به و "ابوموسی "ها را به نشناسی! 🔸بصیرت، یعنی این‌که بدانی ، به سست عنصرهای سپاهِ امام علی (علیه السلام) دل بسته‌اند!... 🔹بصیرت یعنی این که بدانی: تکرار می‌شود، نه با جزئیاتش، بلکه با خطوط و شاخص‌هایش. 🔹اللهم اجْعَلْ النُّورَ فِي بَصَرِي، وَالبَصِيرَةَ فِي دِينِي 🔹یَا الله یَا رَحمَانُ یَا رَحیم، یَا مُقَلِّبَ القُلُوب ثَبِّت قَلبی عَلَی دینِک. امیر رشیدیان 📣 .یا حسین😭😭😭 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•