هدایت شده از شبکه دانش آموزی15
شهید جانی بت اوشانا
کسیکه در دوران مفقود بودن پیکرش پدر و مادر و خانوادهش از دنیا رفتهاند...
فردا ظهر وقت تشییع این عزیز هست...
روزی او رفت تا رسم برادری و دفاع از ناموس را برای خاک و هموطنانش بجا بیاورد؛
امااااا امروز را دختران و پسران این خاااااک، مادران و پدران این بووووم...
شایسته است تا در نبود مادر و پدر و خواهر جانی بت اوشانا رسم ادب را بجا آوریم و در مراسم تشییع او یکایک برای او خواهر و برادر و مادر و پدر باشیم...
روحش شاد و یادش گرامی🌺🌺
⭕️ مراسم تشییع جمعه 8اردیبهشت
⭕️ بعد از اقامهی نماز جمعه
⭕️ دانشگاه تهران
#شهید_جاوید
#خانه_شهید15
#دهه_هشتادیها
#باب_الرضای_طهران
#عاقبت_بخیری
#شبکه_دانش_آموزی15
هدایت شده از کلام نور
#نشر_حداکثری
📣 سریال #سوران؛ زندگی مجاهدانه راوی کتاب «عصرهای کریسکان» از امشب شبکه یک
✊ مردی که مبارزه برایش تمام نشد...
َ💬 «کُرد وطنش را نمیفروشد» سال ۹۹، به بهانه رونمایی از تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب #عصرهای_کریسکان رفته بودیم مصاحبه با #سعید_سردشتی؛ رزمنده #اهل_تسنن از شمالغرب ایران که حاضر نشده بود وطنش را بفروشد، سرباز استعمار شود و به آغوش حزب بعث برود. همین هم باعث شده بود که ضدانقلاب کینهاش را برای همیشه به دل بگیرد.
در دیداری که با #رهبر_انقلاب داشت، گفته بود: «افتخار دارم که سرباز عزیزان بزرگی مثل شهید چمران، باکری، بروجردی و صیاد شیرازی بودهام. همه رفتند و من ماندم. علتش چه بوده نمیدانم!» رهبری هم ایشان را جزو #احرار خواندند.
❗وی دو مرتبه توسط #گروهک_های_تجزیه_طلب اسیر شده بود تا بالاخره در ۱۳۷۴ آزاد شد. هم خودش و هم خانوادهاش مشقات زیادی کشيدند؛ اما از مسیر #انقلاب برنگشت. خودش روایت جالبی از آن دوران دارد: «اسیر شدم، ولی تسلیم نشدم!»
🎞️ حالا از قصه این قهرمان سریالی تولید شده به اسم #سوران و قرار است از امشب روی آنتن #شبکه_یک برود. چهارشنبهها و پنجشنبهها ساعت ۲۲:۱۵. تماشای آن را از دست ندهید! 🌷
✳️ شادی روح این #شهید والامقام صلوات
@light_mots
#کلام_نور
#خانهی_شهید15
#جهاد_تبیین
#ایران
#شهید_جاوید
#بسیار_مهم
هدایت شده از کلام نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹✨از احمد پرسیدم:ما از بچگی با هم بزرگ شدیم اما علت تغییرات چی بود که آنقدر یه دفعه رشد معنوی کردی؟!
با کلی اکراه گفت طاقتش رو داری؟!👆
شهید #احمدعلی_نیری🕊🌷
#شبتون_شهدایی
@light_mots
#عاقبت_بخیری
#خانه_شهید15
#جهاد_تبیین
#دهه_هشتادیها
#شهید_جاوید
#بسیار_مهم
#قرار_جوانی
هدایت شده از کلام نور
مادر یوسف: من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم
🔺پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت، کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند، گفتند به خمینی توهین کن یوسف این کار رو نکرد.
🔺به من گفتند توهین کن گفتم چنین کاری نمیکنم گفتند: بچهت را میکشیم بازهم قبول نکردم پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند...
🔺گفتند به خمینی توهین کن بازم توهین نکردم من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند؛ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم گفتند: دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم...
🔺شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه میگفتم: #یافاطمةالزهرا، #یازینبکبری... انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم. دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر...
🔺فقط خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...
🔺کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم.. به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
🔺به راستی مثل کوه پای نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی (ره) ایستادند ما چه قدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم
#شهید_یوسف_داورپناه
#خانه_شهید15
#عاقبت_بخیری
#شهید_جاوید
هدایت شده از کلام نور
👆👆عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک شهدا صلوات
اللّهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
#خانه_شهید15
#دهه_هشتادیها
#باب_الرضای_طهران
#شبکه_دانش_آموزی15
#اقتدار
#عاقبت_بخیری
#شهید_جاوید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رئیس جمهور در مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم :
✅ مطمئن باشید بساط کشف حجاب در کشور جمع خواهد شد
#حجاب
#شهید_جاوید
#ما_منتظریم
#سواد_رسانهای
#جهاد_تبیین
هدایت شده از شبکه دانش آموزی15
🏴چادرهایِ به خون غلطیده #شاهچراغ ،
هزینه روسریهایست که بالای سر چرخانده شد!
مسئولین مربوطه در کجای این جبهه سنگر گرفته اید
از خون جواتان وطن لاله دمیده
#شاهچراغ
#شیراز_تسلیت
#ایران_تسلیت
#سواد_رسانهای
#جهاد_تبیین
#شهید_جاوید
#سلبریدی_خائن
هدایت شده از کلام نور
خیلی قشنگه با حوصله بخونید 🙏🙏
🔸داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به او مقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بود حبیب جوانی بیست ساله بود
او علاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هر جا امام حسین می رفت این عشق و علاقه او را به دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
از او پرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمود پدر جان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مر اتا جایی می کشاندکه درعشق خود فنا میشوم
مظاهر پدر حبیب رو به پسرکرد وگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟ حبیب فرمود: بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام را با مولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند، امام علی علیه السلام مهمانی حبیب را با جان و دل قبول کرد
روز مهمانی فرا رسید حال و روز حبیب وصف نشدنی بود و برای دیدن حسین آرام و قرار نداشت بر بالای بام خانه رفت و از دورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدار سر رسید
از دورحسنین را به همراه پدر دید درحالی که
سراسیمه از بالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شد و از پشت بام به پایین افتاد
پدر خود را به او رساند ولی حبیب جان در بدن نداشت پدر حبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کرد و آرامش خود را نگه داشت
امام علی علیه السلام از اینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمود مظاهر با علاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا او را نمی بینم ؟!
پدر عذرخواهی نمود، گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب را داد
امام اصرارکردکه حبیب را صدا بزنند در این هنگام مظاهر از آنچه برای حبیب اتفاق افتاده را شرح داد
امام فرمود بدن حبییب را برای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تا چشم امام به بدن حبیب افتاد اشکهایش سرازیر شد رو به حسین کرد و فرمود: پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شما داشت جان داد
حال خود چه کاری در مقابل این عشق انجام می دهی؟ اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش را بالا برد و از خدا خواست به احترام حسین و محبت حسین حبیب را بار دیگر زنده کند
در این هنگام دعای حسین مسنجاب شد و حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام رو به حبیب کرد و گفت ای حبیب به خاطر عشقی که به حسین داری خداوند به شما کرامت نمود واین مقام رفیع را به شما داد که هر کس پسرم حسین را زیارت کند نام اورا در دفتر زائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت در زیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد و دو بار از دنیا رفت.
📚منابع:
دانشنامه امام حسین(ع) نوشته ایت الله محمدی ری شهری
به کانال منتظرمهدی زهراییم خوش آمدید🌺
با کانال ما همراه باشید و از بروزترین پیامها وکلیپها برخوردار باشید❤️
🌤#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج🌤
🌿🌹🌿🌹🌿
#سفینه_النجاه
#عاقبت_بخیری
#کلام_نور
#شهید_جاوید