اللهم اني أنتظر منك فرحاً عظيماً يسعد
قلبي و يُبكي عيني فرحاً فبشرني به ياالله.
خدایا من منتظر شادی بزرگی هستم
که قلبم را خوشحال و چشمانم را گریان کند، پس آن را به من بشارت ده.
@Ayeh_Hayeh_Jonon ✨☁️
کلاس گلستان سعدیم که تموم شد، برای خرید کتاب تا نزدیک انقلاب پیاده رفتم.
آدمها رو تماشا کردم. عطرها رو بو کشیدم. کتابها رو لمس کردم و بخشی از جهان رو تماشا.
خسته که شدم، پشت میز کتابفروشی نشستم و کتابی که تو کولهم بود رو درآوردم. صدای چاوشی از اول روی پخش بود.
مشغول ورق زدن کتاب بودم که یکهو آهنگی که چند سال پیش خیلی دوستش داشتم پخش شد.
چاوشی با صدای خسته و خش دارش خوند:
دلت که میلرزید من با چشمام دیدم
تو زلِ تابستون چقدر زمستونه...
چشمم به کتاب بود و گوشم به چاوشی. باهاش زمزمه کردم:
یه شب که سردم بود به مادرم گفتم
هوا که سرد میشه یاد تو میافتم
طفلی دلش لرزید دلش دوباره شکست
تو زلِ تابستون تو کوچه برف نشست...
از ۰۱/۱۰/۱۰
لَیْلِ قصهها | لیلی سلطانی
کلاس گلستان سعدیم که تموم شد، برای خرید کتاب تا نزدیک انقلاب پیاده رفتم. آدمها رو تماشا کردم. عطرها
[saednews.com] Train [128].mp3
6.32M
_ دلت که میلرزید من با چشمام دیدم
تو زل تابستون چقدر زمستونه...
«کل مکان لا یؤنث لا یُعَوّل علیه»
هر مکانی که زنانگی نداشته باشد، اعتباری ندارد...
محیالدین ابنعربی
@Ayeh_Hayeh_Jonon 🌱
سیارهی ما دیگر نیازی به آدمهای موفق ندارد!
این سیاره به شدت نیازمندِ افراد صلح جو، قصهگو و عاشق است :)
خوشبختی امروز:
خیال، از اولین شاگردهای من؛ چند شب قبل گفت دو تا نمایشنامه برای اجرا داره و قراره برای تماشا دعوتم کنه.
امروز تماس گرفت و گفت: چهارشنبه برنامهی کلاسهاتون چطوره؟ تماس گرفتم دعوتتون کنم تشریف بیایید تئاتر من.
گفتم: میام. با کمال افتخار! میام و منتظرم تو صحنههای بزرگتری ببینمت.
تو شلوغی مترو بودم اما قلبم همراه خیال. که چقدر لذت بخشه سبز شدن جوونههات رو ببینی🌱
پینوشت: بعضی از پیامها مربوط به ثبت نام دورهی پیشرفتهشونه. وقتی تاریخ ثبت نام دورهی طلوع اعلام شد، همهی پروانههای قدمیم گفتن ما اول صف ایستادیم برای ورود به طلوع!