eitaa logo
مروجین یار مهربان( سرشبکه کتاب) سپاه امام صادق علیه السلام استان بوشهر
283 دنبال‌کننده
3هزار عکس
555 ویدیو
232 فایل
کانال رسمی سرشبکه کتاب سپاه امام صادق علیه السلام استان بوشهر باهدف تبیین منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی برای ارتقای فرهنگ کتابخوانی ومطالعه درجامعه ودسترسی همگانی به کتاب واخبارو رویدادهای فرهنگی وکتابخوانی
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 دو ماهی می‌شد که عباس به دانشگاه امام حسین (علیه السلام) رفته بود؛ با خودم گفتم: عباس تا زمانی که در سمنان بود نمازهایش را اول وقت می‌خواند. برای اینکه مطمئن بشم نمازش اول وقت می‌خونه. یک پیامک برای او فرستادم و نوشتم اذان و اقامه در نماز مستحب است! راستی می‌دانی در هر شبانه روز چند بار کلمه حی (بشتاب) را تکرار می‌کنیم؟! عباس در جواب نوشت: «60 بار! من منظورت را فهمیدم؛ خیالت جمع باشه!» راوی: پدر شهید کارکنید؛ نماز شب بخوانید. از زمانیکه عباس شهید شده بود با خود می‌گفتم می‌شود عباس را در خواب ببینم و به او بگویم تو چگونه به این مقام رسیدی؟! روزها و شب‌ها گذشت، بعد از مدتی یک شب او را در خواب دیدم؛ خوشحال و خندان بود، گفتم عباس جان! من چه کار کنم که رحمت و لطف الهی خداوند شامل حال من بشود؟ عباس سه بار گفت: «کار کنید، کار کنید، کار کنید…» 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔آخرین نماز در حلب ✍مومن دانشگاه
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 در برخی از روایات آمده است که گاهی مؤمنی مؤمن دیگری را می بیند و بدون هیچ مقدمه‌ای ناگهان نسبت به او محبت پیدا می‌کند؛ دلیل این محبت آن است که مؤمنان با هم سنخیت دارند و مانند قطرات آب باران که به هم می‌پیوندند و متحد می‌شوند و رودی تشکیل می‌دهند جان‌های مؤمنین هم این طور است که تا به هم می‌رسند به هم وصل می‌شوند و گره می‌خورند.. در نقطه مقابل انسانهای اهل معصیت و فشاق و فجار اگر مدت ها کنار هم باشند قلبشان به همدیگر گره نمیخورد گرچه در ظاهر به یکدیگر اظهار محبت کنند مثل چارپایانی که سالیان سال در یک چراگاه با هم هستند ولی هیچ دلبستگی به هم پیدا نکرده اند. مؤمن وقتی وارد جمعی میشود اگر در بین آنها فقط یک مؤمن وجود داشته باشد قلبش خود به خود به سمت همان یک نفر کشیده میشود و احساس میکند نسبت به دیگران تناسب و سنخیتی ندارد... 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔عشق خدا،چرا و چگونه ✍محمد حسن وکیلی
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 من نیز همواره با رسول خدا (ص) بودم، همچون فرزندی که همیشه در کنار مادر است.. آن بزرگوار نیز هر روز درس جدیدی از اخلاق نیکو به من می‌آموختند و از من می‌خواستند که در گفتار و رفتار، از ایشان پیروی کنم.. رسول خدا (ص) هر سال، چندماهی را در غار «حراء» سپری می‌کردند. در آن ایام، تنها من بودم که با ایشان ملاقات می‌کردم و درطول این مدت، جز من، کسی ایشان را نمی‌دید... 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔علی از زبان علی ✍محمد موسویان
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 «... حالا که دارم از خیابان پهلوی پایین می‌آیم، همه، مغازه‌ها را باز کرده‌اند. البته بازار و پایین شهر، تعطیل است. این‌جا ولی همه باز کرده‌اند. با این‌که خمینی در بهشت زهرا گفت: «به اعتصاب ادامه بدهید،» انگار نه انگار که کشور مثل سیر و سرکه دارد می‌جوشد. این‌ها فکر کاسبی‌شان هستند. سرتاسر پیاده‌رو، اجناس لوکس از شورت گرفته تا پیراهن و جاسیگاری و چراغ و وسایل خانه و لباس و پوشاک پهن کرده‌اند و می‌فروشند. مغازه‌دارها خون خونشان را می‌خورد. تک‌و‌توکی بسته‌اند. مجبوری بسته‌اند. باز هم می‌کردند، کسی از آن‌ها چیزی نمی‌خرید. مثل کتاب‌فروشی‌ها که گیر کرده‌اند و با غیظ به این کتاب‌فروش‌های کنار خیابانی بی‌سرقفلی و بی‌دخل و بی‌میز و قفسه نگاه می‌کنند و جیکشان هم درنمی‌آید. درحالی‌که از ته دل، آرزو می‌کنند که ای کاش همان پاسبان شکم‌گندۀ پررو بود و یک پنج تومانی کف دستش می‌گذاشتیم و با لگد، این سرخرها را از جلوی مغازۀ ما رد می‌کرد...». 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔" لحظه های انقلاب " ✍محمود گلابدره یی
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 در بررسی اعمال جمله ای دیدم که برایم جالب بود. نوشته شده بود «جان در مقابل جان». به من فهماندند که تو در مسجد و هیئت جان بسیاری از افراد را از اینکه آلوده به فساد و گمراهی و مواد بشوند نجات دادی. ما هم جان تو را از حوادث و گرفتاری ها حفظ کردیم. حتی به من نشان داده شد که چون خالصانه برای خداوند وقت گذاشتی، ما هم به تو سفر اول کربلا را هدیه دادیم. یعنی همان سفر اول که باعث بخشش تمامی گناهان قبلی من شد. همان هم عنایت پروردگار بود. آنجا معنای آیه «ان تنصروا الله ينصركم...» را کامل متوجه شدم. شما (دین) خداوند را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری می‌کند. خدا به تعداد و نفرات ما کار ندارد. خداوند میخواهد که ما خالصانه برای رضای خدا وارد میدان عمل شویم. می‌خواهد که ما هر چه در توان داریم در راه او به کار گیریم. من این را فهمیدم که هر کسی برای حفظ کشور و نظام اسلامی قدمی بردارد، خداوند او را به بهترین نحو یاری خواهد کرد. اصلاً بازگشت من به همین دلیل بود. من خالصانه و بدون هیچ چشم داشتی به مأموریت رفتم.  🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔سه دقیقه در قیامت ✍️🏻گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 دروغ می‌گفت و به پول‌های پیرمرد دست زده بود و این یعنی دزدی. بدتر از آن، پول دزدی را به ما داده بود. حامد گفت: «خدا لعنتت کنه! اگه من می‌دونستم که پول، مال خودت نیست، نمی‌گرفتم.» سعید نیشخند زد و گفت: «این پول حق خودمه. تو که نمی‌دونی پیری چه جور جانوریه. قرار بود بهم کلی...» بعد حرفش را خورد. من گفتم: «قرار بود بهت کلی پول بده؟ نه؟» سعید سرش را پایین انداخت و جوابی نداد. حامد گفت: «می‌دونی داره چی کار می‌کنه؟» سعید لبخندی زد و بعد با تته‌پته گفت: «البته خیلی هم بد نیست، فقط باید وادارش کنی تا حق و حقوقت رو بهت بده.» بعد روی تختش دراز کشید و گفت: «فعلا» که منو گشت و کلید راه مخفی رو پیدا کرد. 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔سردار ایرانی ✍سید میثم‌موسويان
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم کاری را که خودمان برای خودمان انجام نمی‌دهیم، دیگران برایمان انجام دهند... 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔نجات از هزارتو ✍نیکول لپرا 📚 @libbasijbousher
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 ✨« علی می‌گفت: «لَیسَ أَمْری و أَمْرُکمْ واحداً انّی أُریدُکمْ للّه و أَنْتُمْ تُریدُونَنی لأَنْفُسِکمْ.» هدف من و شما یکی نیست.. من شما را نه برای خودم و نه برای خودتان، که برای حق می‌خواهم، در حالی که شما مرا به خاطر خویشتن و منافع خود خواستارید.✨ 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔غدیر ✍علی صفائی حائری 📚 @libbasijbousher
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 ✨قوی ترین دلاور عرب بود؛ برابر با هزار مرد جنگی. خاطره پیروزی این قدر مرد تنها در «یلیل» او را در افسانه ها و مثل ها جاودان کرده بود. حالا ایستاده بود پیش روی سپاه اسلام و پس از چند نوبت رجز سرایی به کنایه فریاد می زد: «مگر به بهشت ایمان ندارید ؟! کسی از شما نیست که او را به بهشت بفرستم؟!… صدایم گرفت از بس رجز خواندم و مبارز طلبیدم.» ” هیبت و شهرت او در جنگاوری، سوغات ترس داشت و بیم مرگ. هربار که رجز می خواند، فقط علی عالی بود که پاسخش را می داد و برای مصافش از پیامبر اجازه می خواست. بار سوم اما رسول که می دانست کسی جرأت رویارویی با عمرو را ندارد، دیگر مانع على نشد.✨ 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔مسیح در اسلام ✍علی قهرمانی 📚 @libbasijbousher
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 ✨‌«خفه شو! خفه شو! … برگرد! دور بزن و ببندشان به رگبار. برگرد تا سوراخ سوراخت نکرده ام سگتوله! … چشم، چشم، الساعه! شلیک نکنید قربان! … عدنان دور میزند… میگویم: «ارتفاعت را کم کن و بزنشان.» … بزنم؟ … ممنوع است تیمسار! … ممنوع؟ … جرم است، خلبان را توی هوا زدن جرم است. اینها قوانین بین الملل است! … قاه قاه میخندم… قوانین بین المللی؟ … قوانین بین الملل پولی است که بهت داده ام. بزن، معطل نکن… عدنان دور میزند… یالا دیگر! … دستش را میگذارد روی ماشه… تَتَتَتَ… با ما شدی، دیگر زِ خود، خود را رها کن… خون گلویت را نثار خاک ما کن… تَتَتَتَ… گلوله ها هر دوشان را توی هوا سوراخ سوراخ میکند… عدنان جیغ می‌کشد: «تمام! تمام شد، زدیمشان!» خداحافظ پسرم، ابوالفضل! … خلبان و کمکش در خلیج فارس محو می‌شوند… حتی قبری هم نداری دیگر، جناب خلبان! … در کوثرِ رحمت، شناور گشتی، ای حر! … زهرا دعایت کرده تا برگشتی، ای حر! … این بازی هم تمام شد. دیوانه میگوید: «نه، بازی تو تمام شده تیمسار! مزار پنهان، همیشه یک شروع است برای تاریخ، درست مثل مزار مادر.»✨ 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔به نام مادر ✍سید میثم‌موسویان 📚 @libbasijbousher
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 یک‌بار برای نماز صبح خواب ماند. نور آفتاب از لای پنجره اتاق خورده بود توی صورتش، و چشم‌هایش را باز کرده بود. با صدای گریه‌اش خودم را رساندم توی اتاق. نشسته بود میان رختخوابش و با گریه، پشت سر هم می‌گفت: «چرا بیدارم نکردید؟ نمازم قضا شد، خوب شد؟» حالا مگر جرئت داشتم بگویم مادر اصلا هنوز نماز برای تو واجب نیست. فقط قول دادم از آن به بعد یادم نرود صدایش بزنم.😭 سفارش می‌کردند این بار محمد خواست برود، جلودارش باشم. یک کلام گفتم: «این‌همه سال پای روضه امام حسین فقط گریه کردیم، بچه‌های آقا عزیز نبودن؟ یه عمر فقط به زبون گفتیم حسین؟ پای جون خودمون و بچه‌هامون وسط باشه و بازم بگیم حسین جان زندگی ما به فدات، شرطه. محمد هم خودش می‌دونه. بخواد بره، من سر راهش نمی‌ایستم؛ من کنار محمدم.»😇✨ 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔تنها گریه کن ✍اکرم اسلامی 📚 @libbasijbousher
📚📚📚 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 ✨رودخانه، باتلاق، میدان مین و دید مستقیم دشمن، راه را برای عملیات بازپس‌گیری خاک وطن پیچیده کرده بود. اما رزمندگان از هیچ راهی دریغ نمی‌کردند. اینجا بود که پای مقنی‌های یزدی به عملیاتی پیچیده و پرافتخار باز شد تا این‌بار نه قنات که معبر و معبدی برای رسیدن باز کنند. هرچند کار امن و ساده‌ای نبود. «معبد زیرزمینی» روایت الیاسِ نوجوان است که هرچه می‌کوشید، نمی‌رسید؛ اما حضور در جبهه و همراهی‌اش با شهید غلامحسین رکن‌آبادی مسیر دیگری پیش پایش گذاشت.✨ 🔖📔📔🔖📔📔🔖📔📔🔖 📔معبد زیر زمینی ✍معصومه میر طالبی 🇮🇷 📚 @libbasijbousher 🇮🇷