کتاب مجیدبربری
«مجید بربری» صدوپنجاه بیشتر نیست. اسم جالبی هم دارد و کتابی بسیار خواندنی است. هم خواندنی و هم متفاوت، و این تفاوت از جنس تفاوتهایی است که خواننده را به خود جذب میکند. در این حدود سه سالی که از چاپ نخست این کتاب میگذرد، چندین و چند بار تجدید چاپ شده است و همین نشان میدهد که خیلیها آن را خریدهاند و خواندهاند و احتمالاً خواندنش را به دیگران هم پیشنهاد کردهاند.
«مجید بربری» داستان زندگی جوانی دهه هفتادی به اسم مجید است. البته نام خانوادگیاش نه بربری، که قربانخانی بود. او برای سالها، یک جور بود و بعد در اتفاقی غیرمنتظره، جور دیگری شد. آدم دیگری شد. قهوهخانهای در جنوب تهران داشت و دغدغهها و دنیایش به آنچه در این قهوهخانه میگذشت محدود میشد. دعوا و درگیری و سروکار داشتن با آدمهایی نهچندان سربهراه بخشی از زندگی روزمرهاش بود. آن زمان از زیادی قلیانهای قهوهخانهاش خرسند بود و آن را نشانهای از موفقیت در کار خود میدید. آنقدر غرق در این جنس از زندگی بود که وقتی بعد تغییر کرد و مسیر دیگری را برای ادامه راه انتخاب کرد، خیلیها باورش نمیکردند. حتی نزدیکانش نیز تردید داشتند که او در این تغییر جدی است.
میخوانیم: «رفتن مجید، هیچوقت در ذهنم نمیگنجید. فکر میکردم شوخی میکنه. مثل همه بیستوچند سال زندگیاش، به استثنای این اواخر، که شوخی شوخی سر کرد. میگفتم به قول خودش جوگیر شده، جو چند تا بچه هیاتی را گرفته که اومدهاند قهوهخانهاش و بعد از چند وقتی تموم میشه و میره. هر بار که آبجیم نگران بود و به من زنگ میزد، با هقهق گریه میگفت: حسن، رفتنش قطعی شده، این داره میره. اگه بره من چه خاکی به سرم بریزم. ولی من در جواب اون گریهها از ته دل قشقش میخندیدم و میگفتم: آبجی، نگران نباش. این فیلمشه! این هم یه اذیت جدیده، جو گیر شده. چشمش به چهار تا بچه هیاتی افتاده، اینجوری شده. از دور و برش که برن، برمیگرده پیش همون رفیقهای قبلیش. قلیون و بقیه بساط. تو اینقدر نگرانش نباش. ما فکر میکردیم مجید جوگیر شده، ولی نشده بود…»
تحولی که او تجربهاش کرد، نه از جوگیری بود و نه تغییر سطحی و گذرا. به گذشته پشت کرد، داوطلب جنگ در سوریه شد و عزمش را برای دفاع از حرم جزم کرد. ذهنش درباره تکلیفی که احساس میکرد به عهده دارد روشن شده بود. البته به او گفتند که تکپسر است و قرار نیست در فهرست اعزامیها قرار بگیرد. اما تقدیرش رفتن بود. قرعه به نامش افتاد و پا در سفر گذاشت و مسیر را تا شهادت پیش رفت. از این حیث، او را با شاهرخ ضرغام قیاس میکنند، که او نیز جایی از مسیر گذشته برید و در انتخابی متفاوت، صراط سعادت را پیش گرفت. قطعاً به مجید و شاهرخ و دیگرانی که به این دو شهید شباهت دارند، عنایتی خاص شده بود. حتماً چیزی درون آنان بود که وقتی فرصت هدایت و رستگاری پیش پایشان قرار گرفت، از آن حداکثر بهره را بردند و در زمانی کوتاه، از تاریکیهای زمین تا روشنایی ملکوت را طی کردند.
لینک پویش کتابخوانی خط امین
ravibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
معرفی کتاب بیست سال وسه روز
کتاب بیست سال و سه روز؛ زندگینامه سیدمصطفی موسوی،جلد دوازدهم از مجموعه مدافعان حرم و نوشته خانم سمانه خاکبازان از اعضای بانوی فرهنگ است که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است.که خواندن این کتاب ارزشمند را به همه دوستان توصیه میشود.
کتاب بیست سال و سه روز از سری مجموعه کتاب های مدافعان حرم است.
این کتاب زندگی و رشادتهای شهید مدافع حرم شهید سید مصطفی موسوی را روایت می کند. این شهید که وی را به عنوان جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم میشناسند، بیست و یکم آبان ماه 94 در شهر العیس حلب به شهادت رسید.
سمانه خاکبازان از نویسندگانی خوش قلمی است که سالها با انتشارات روایت فتح و انتشارات فاتحان همکاری داشته و یکی از خروجیهای این همکاری کتابی با عنوان «بیست سال و سه روز» است .
سید مصطفی موسوی، از جوان ترین شهدای مدافع حرم است و در عین جوان بودن دانشگاه و تحصیل خود را رها کرد و به میدان جنگ رفت و به شهادت نایل شد.
خاکبازان پس از تحقیقات و مطالعه در مورد زندگی و لحظه شهادت این شهید بزرگوار مسئولیت نگارش کتاب را بر عهده گرفت و برای تحقیق با دوستان و خانواده سید مصطفی موسوی تماس گرفته و طی مصاحبه و ملاقات توانست ۲۰ مصاحبه با خانواده و دوستان این شهید انجام بدهد .خاکبازان یکسال برای آمادهسازی و نوشتن کتاب «بیست سال و سه روز» زمان گذاشت. نام کتاب هم بر اساس سن شهادت این شهید بزرگوار انتخاب شده است . از نظر سمانه خاکبازان شهید شخصی بسیار کوشا، موفق و همیشه لبخند به لب بوده است. مصطفی موسوی، نوجوانی اهل تأمل، تعمق و مطالعه بود. او مطالعه را دوست داشت و بدون اینکه کسی برایش باید و نباید هایی مشخص کند کتابهای متفاوت میخواند و در مجموع توانسته با آشنایی افکار و نگرشهای مختلف، راهش را انتخاب کند.
از کتابهای شریعتی تا علامه جعفری را مطالعه کرده بود و اطلاعات جامع و کاملی نسبت به تمام عقاید داشت.
او اهل مسافرت، اهل قلیان کشیدن و البته نماز اول وقت بود. که همه اینها در کتاب نوشته شده تا هم بزرگنمایی نشود و هم مخاطب جوانی که کتاب را میخواند متوجه شود که شهدا دست نیافتنی نیستند. خاکبازان در مصاحبه ای گفت :من با نگارش این کتاب خواستم مخاطب یا خواننده کتاب به شناخت درستی از این شهید برسد.
همچنین با توجه به مواردی که در این کتاب به آن اشاره شده، خواننده متوجه زندگی متوسط و عقاید عادی و معمولی بودن شهید میشود. خواننده در مواجهه با مطالعه این کتاب هم ذات پنداری میکند چرا که خود واقعی شهید را با همه ابعادش مانند اهل شوخی بودن، اهل هیئت و روضه رفتن و… میشناسد.
مخاطب کتاب «بیست سال و سه روز»، این شهید را دور از دسترس نمیبیند و میفهمد که شهید شدن فقط به نیت یک فرد بستگی دارد.
– شهید سید مصطفی موسوی.
عاشق موسیقی بود؛ هم پاپ و هم سنتی. اگر با بچه های فامیل جمع می شدند می زدند به دل جاده و می رفتند سفر، گاهی قلیان هم می کشید؛ اما نماز اول وقتش هیچ وقت ترک نمی شد.
هر پنج شنبه بهشت زهرا می رفت. هم سر خاک خسرو شکیبایی و پیمان ابدی، هم سر خاک شهید پلارک و شهدای گمنام
گزیده ای از کتاب:
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایت نامه دوم. امضا می کنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو می کردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه می انداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الآن مملکت ما به آدم های تحصیل کرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا حالا ها هست.»
چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدی تر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: «شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.
این کتاب در سال ۹۹ و در ۲۱۶ صفحه توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
لینک پویش کتابخوانی خط امین avibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#فرهنگی_هنری
#کتابخانه_عمومی_ولیعصرعج_کاکی
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:درگاه این خانه بوسیدنی است🌟
✍🏻به قلم:زینب عرفانیان
🖨ناشر:شهید کاظمی
📓قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۲۴۰
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است” شرح حال زنی از شیرزنان روزهای دفاع_مقدس است..🍃
خاطرات یکی از مادران مرد آفرین، از جگرگوشههایش.. بچههایی که قد کشیدند، مرد شدند و به #شهادت رسیدند.🕊 بچههایی که هر کدام یک دنیا خاطره و کتابند..کتابی سرشار از روایتهای بارانی و آسمانی.. روایتهای ناب #مادرانه..
این کتاب به روایتی ست جذاب و خواندنی از بانو “فروغ منهی” مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور که به قلم توانای خانم زینب عرفانیان به رشته تحریر درآمده است..✨
📚 @libbasijbousher
کتاب هواتودارم شهید مرتضی عبدالهی روایت زندگی شهیدمدافع حرم مرتضی عبدالهی نوشته ی رسول ملاحسنی انتشارات آثاربرات
درباره کتاب هواتو دارم شهید مرتضی عبداللهی
در کتاب هواتو دارم نویسنده ما را با زندگی مرتضی عبداللهی آشنا میکند. از همان جوانانی که در مسجد شکوفا می شوند و هوش و شجاعتشان را در راه خدا به کار میبرند.
شهید مدافع حرمی که به انواع هنر های رزمی مسلط بود و حواسش به همه بود. از آن هایی که در هر شرایطی حاضر هستند تا هوای مردم را داشته باشند.
این کتاب، دارای دو قهرمان است. که قهرمان اول شهید و قهرمان دوم همسر شهید است. این کتاب در 12 فصل داستان را بیان می کند.
بخشی از کتاب:
هواتو دارم شهید مرتضی عبداللهی
با شنیدن صدای گریه ی من هول کرد، با یک لیوان آب داخل اتاق آمد و گفت: چی شده دخترم؟ خواب دیدی؟ دلت درد میکنه؟
گریه حتی اجازه نمی داد حرف بزنم. با دست اشاره کردم که چیزی نیست. دور خودم می چرخیدم و نمیدانستم این خواب قرار است با من چه کند.
شبیه تشنه ای بودم که در برهوت بیابانی بی آب و علف به دنبال یک جرعه آرامش می گشت. حس شرمندگی از عمر گذشته یک لحظه رهایم نمی کرد.
برای آرامش به وضو پناه بردم. سر و دستی شستم و بی اختیار چادر نماز گل گلی خودم را سر کردم. کمی بعد ضربان قلبم آرام تر شد.
دو دستی به چادر چسبیدم. در آن بی قراری احساس می کردم نخ این چادر مایه آرامش من شده. به خوابی که دیده بودم فکر می کردم خوابی که تمام وجودم را شکست، زندگی ام را به هم ریخت و من اراده کردم دوباره آن را بچینم؛ ولی با شکل و شمایلی متفاوت.
نمی دانستم دقیقاً باید چه کار کنم. تنها چیزی که در آن شک نداشتم این بود که باید تغییر کنم. همان طور که نشسته بودم به مامان گفتم: می خوام از همین امروز دیگه چادر سر کنم! مامان گفت: تو؟ چادر؟
گفتم: آره مامان دوست دارم به مدت چادر سر کنم.
مامان جواب داد: آفتاب نزده خواب نما شدی انگار. حالا به کم استراحت کن تا صبح خدا بزرگه معلومه شب درست حسابی نخوابیدی ستاره
کتاب «هواتو دارم»؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم «مرتضی عبداللهی»
شهید محمد عبداللهی در شامگاه سهشنبه ۲۳ آبان ماه در دیرالزور سوریه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید. او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم. مزار این شهید پاسدار دفاع حرم در قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
مرتضی عبداللهی؛ جوانی باهوش و شجاع که مزین به انواع و اقسام هنرهای رزمی بود. عشق به جبهه و شهدا هم از کودکی در او وجود داشت. وقتی پدرش از حال و هوای دفاع مقدس برایش تعریف میکرد، سراپا گوش میداد، اما آخرسر با دستش محکم به پایش میزد و میگفت: ای کاش من آن موقع بودم.
برای اینکه بتواند به دفاع از حرم عمه سادات برود، دورههای مختلف غواصی، پاراگلایدر و راپل را گذرانده بود، اما هیچ کدام از این تخصصها نتوانسته بود راه او را برای دفاع از حرم باز کند. به پدرش متوسل شد.
پدری که خود یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از گردان تخریبچی جبهه بود. با این وجود، پدرش تنها کمک کوچکی به او میکند که آن هم کارساز نمیشود. در نهایت، پدرش تنها راه موفقیت پسرش را مسألهای مطرح میکند که آقا مرتضی را به فکر فرو میبرد.
سردار مصطفی عبداللهی، فرمانده تخریب نیروی دریایی سپاه در زمان دفاع مقدس و پدر شهید مدافع حرم، مرتضی عبداللهی اینچنین از پسرش روایت میکند: آقا مرتضی ۹ اسفند ۶۶ به دنیا آمد.
چون زمان تولدش مصادف با شهادت امام جواد (ع) شد، اسم شناسنامهاش را «محمد» گذاشتیم. البته از قبل قرار بود که مرتضی صدایش بزنیم. برای همین بعد از تولدش او را مرتضی صدا کردیم. به غیر از مرتضی دو پسر و یک دختر هم دارم. از سال ۶۰ تا ۷۰ در محله نظامآباد ساکن بودیم و بعدها به خیابان شهید عباسپور یا توانیر رفتیم.
آقا مرتضی از سال آخر دبیرستان وارد مجموعه «مسجد صفا» و دبیرستان صفا شد. بعد در رشته مهندسی عمران در دانشگاه شاهرود قبول شد و سرانجام با پیگیریهای زیادش توانست در سال ۹۴ به استخدام سپاه درآید.
مرتضی عبداللهی را از نظر احترام به پدر و مادر کمتر کسی در اطراف دیدم. هر کاری از او میخواستیم، حتی اگر سخت بود، با محبت و علاقه زیاد برایمان انجام میداد.
از آنجایی که آقا مرتضی عبداللهی علاقه زیادی به مادرش داشت، سعی میکرد بسیاری از کارهایش را به مادرش نگوید تا ناراحت و دل نگران نشود. با من مشورت میکرد. اینکه در کارها او را تشویق کنم برای او مهم بود و خوشحال میشد.
کاش جنگ بشود!
در کودکی خیلی با دل و جرأت بود. وقتی از ائمه میگفتیم با علاقه گوش میداد. برای کمک به دیگران خودش را به خطر میانداخت.
وقتی فیلم دفاع مقدسی از تلویزیون میدید، انگار برای خودش اتفاق افتاده است. بارها درباره انقلاب صحبت میکرد و میگفت: کاش جنگ بشود! من هم به او اعتراض میکردم: باباجون! ما خود به خود دنبال جنگ نیستیم. هر چند دشمن زیاد داریم. اما این جمله را از ته دلش میگفت؛ چرا که دنبال جهاد فی سبیل الله بود.
شهید محمد عبداللهی در شامگاه سهشنبه ۲۳ آبان ماه در دیرالزور سوریه در سن ۳۰ سالگی به شهادت رسید.
او قبلاً در وصیتی مزارش را مشخص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: به دلیل بازگشت پیکرم شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر نمیخواهم شرمنده حضرت زهرا (س) باشم. مزار این شهید پاسدار دفاع حرم در قطعه ۲۶، ردیف ۷۹ میعادگاه عاشقان ایثار و شهادت است.
از همان جوانانی که در مسجد شکوفا می شوند و هوش و شجاعتشان را در راه خدا به کار میبرند.
شهید مدافع حرمی که به انواع هنر های رزمی مسلط بود و حواسش به همه بود. از آن هایی که در هر شرایطی حاضر هستند تا هوای مردم را داشته باشند.
این کتاب، دارای دو قهرمان است. که قهرمان اول شهید و قهرمان دوم همسر شهید است. این کتاب در 12 فصل داستان را بیان می کند
لینک پویش کتابخوانی خط امین avibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
(حال خوب ،باکتاب خوب)
اگردرخانه جلوفرزندتان کتاب بخوانید وازکتاب وموضوعات جالب آن تعریف کنید ویااهل رفتن به نمایشگاه های کتاب یاکتابخانه های متفاوت باشید وکلا دررفتارتان عشق وعلاقه به کتاب رانشان دهیداین باعث خواهدشد تافرزندتان نیز ازشما الگوگیری وبه کتاب وکتابخوانی علاقه مند شود.
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#کودکان_کتابخوانی
📢 با هدف اشاعه و ترویج فرهنگ ومعارف ائمه معصومین (ع)و آشنایی با سیزدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی ؛
🔰 کارگاه آشنایی با منابع سیزدهمین جشنواره کتابخوانی رضوی بامحوریت حضرت محمد(ص) ویژه کودکان باحضوردانش آموزان ومعلمان دردبستان شهید احمد سلیمی شهربادوله برگزارگردید
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#نهاد_کتابخانه_های_عمومی_کشور
#مسابقه_کتابخوانی_رضوی
#کتابخانه_عمومی_ولیعصرعج_کاکی
📣#خبر
📚 اختصاص فروش ۲۰ درصد یک کتاب برای کمک به مردم فلسطین و لبنان
🔰با توصیه تولیت آستان مقدس مسجد جمکران ۲۰ درصد از فروش کتاب «معبد زیرزمینی» که اخیرا به تقریظ مقام معظم رهبری مزین شده را صرف کمک به مردم مظلوم فلسطین و لبنان خواهد نمود.
📚 @libbasijbousher