eitaa logo
کتابخانه دانشکده علوم قرآنی میبد
76 دنبال‌کننده
487 عکس
30 ویدیو
68 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
پائولو کوئلیو داستان قشنگی دارد. داستان جوانی که نزد خردمندی میرود و میگوید که من می‌خواهم به برسم. خردمند یک لیوان آب به دستش میدهد و میگوید: «برو و دور این باغ بگرد و برگرد؛ اما مواظب باش که یک قطره از این آب نریزد». جوان میرود و بدون اینکه آب را بریزد بر میگردد. استاد می‌پرسد که: «آیا درخت‌ها را هم دیدی؟... چه درختی بود؟... شکوفه داده بود؟... میوه داده بود؟» جوان میگوید که: «من حواسم نبود!» استاد میگوید که: «برگرد؛ دوباره لیوان را بردار و در باغ بچرخ و این دفعه ببین که درختها چه بودند؟... پرنده‌ها چه بودند؟...» جوان رفت و خندان برگشت و گفت: «عجب میوه‌هایی بودند؛ عجب شکوفه‌هایی بودند و عجب خرمالویی و .....خرگوشی بود و پروانه‌هایی و... عجب دنیایی!»... استاد گفت: «از لیوانت چه خبر؟!» جوان تازه متوجه شد که لیوان خالی است! در اینجا استاد به او گفت: «همین است! ... هنر زندگی کردن این است که تمام باغ را ببینی و حواست به آن لیوان هم باشد که نریزد!» پائولو کوئیلو با این استعاره زیبا، تفرد یونگی را بیان میکند. مطالعه و تفکر بیشتر