ادامه از پست قبل...
🌿 این مراسم هر هفته برگزار میشد اگر خودش ایران نبود، بچههایش برگزار میکردند. حاج قاسمی که شبانه روز کار میکرد؛ ساعت سه نصفه شب از خانه میرفت بیرون و گاه ساعت دوازده یک شب میآمد خانه؛ این حاج قاسم با این مشغله و سفرهای متعدد، همه سعیاش این بود خودش را به روضه خانگیاش برساند.
🌿 کمتر هفتهای بود سفر نرود. اگر برنامه ویژهای نبود که لازم باشد بماند طوری هماهنگ میکرد که جمعه تهران باشد و این جلسه را از دست ندهد. روضه هم که تمام میشد روحانی مجلس - حاج آقا رضایی- را بدرقه میکرد. من مقید بودم به این جلسات بروم. برایم، هم محفل وعظ و احکام و روضه و اشک بود هم انس با حاج قاسم.
🌿 حاج قاسم، افزودن ایمان و تقوای بچههایش را وظیفه خودش میدانست. به من میگفت گاهی که میخواهم در مورد مسائل عبادی و مذهبی به بچههایم تذکری بدهم برایشان نامه مینویسم.
📚برگرفته از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم
روایت رفاقت چهل ساله آقای علی شیرازی
#سردار_سلیمانی
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam
برشی از زندگی سردار دلها
قاسمِ خانهی بابا
🌻خدمت به پدر و مادر در زندگی حاج قاسم پررنگ بود. حاج قاسم در روستای قنات ملک در رابر کرمان به دنیا آمد؛ روستایی کوهستانی که بیشتر اهالیاش به دامداری مشغولاند. روستا تا کرمان دو ساعت راه است.
🌻حاج قاسمی که شاید یک دهم عمرش کنار خانوادهاش نبوده، حتی زمانی که دائم در سوریه و لبنان و عراق بود با همه مشغله کاری.ای که داشت، ماهی یک بار میرفت کرمان و از آنجا خودش را به قنات ملک میرساند.
🌻پنجشنبه گاهی با آخرین پرواز یعنی یازده و نیم شب از تهران به کرمان میرفت و جمعه شب با پرواز پنج صبح شنبه بر میگشت تا هفت صبح سر کارش باشد. رفت وآمد از کرمان به روستا چهار ساعت زمان میبرد. سه ساعت هم پرواز به کرمان و تهران است. فقط هفت ساعت توی راه بود.
🌻همه این سختی را به خودش میخرید تا به پدر و مادرش سر بزند. آنجا هم که میرفت در خدمت پدر و مادرش بود، پای پدر و مادرش را میبوسید.
آنجا دیگر فرمانده نیرو نبود؛ قاسم خانه بابا بود خودش را غلام پدر و مادرش میدانست.
📚برگرفته از کتاب حاج قاسمی که من میشناسم
روایت رفاقت چهل ساله آقای علی شیرازی
#سردار_سلیمانی
🌱گروه خانواده و سبک زندگی بادام
@lifestyle_badam