مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و هفتم تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای ب
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت پنجاه و هشتم
حس دوم
درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم …
باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران …هر چند، حق داشتن … نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن …گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد …
اونقدر قوی که ته دلم می لرزید …
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم … اول که فکر کرد برای دیدار میام … خیلی خوشحال شد …
اما وقتی فهمید برای همیشه است …حالت صداش تغییر کرد … توضیح برام سخت بود …😥
– چرا مادر؟ … اتفاقی افتاده؟ …
– اتفاق که نمیشه گفت … اما شرایط برای من مناسب نیست… منم تصمیم گرفتم برگردم … خدا برای من، شیرین تر از خرماست …
– اما علی که گفت …
پریدم وسط حرفش … بغض گلوم رو گرفت …😢
– من نمی دونم چرا بابا گفت بیام … فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم … بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم …گریه ام گرفت …
_مامان نمی دونی چی کشیدم … من، تک و تنها … له شدم …😣
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم… دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست …چه می کنم …
و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم…
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم …😓😔
– چطور تونستی بگی تک و تنها … اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ … فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ …😒
غرق در افکار مختلف … داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن📲 زنگ زد …
✨دکتر دایسون … رئیس تیم جراحی عمومی بود …✨
خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه … دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده …
برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد …
اما یه چیزی ته دلم می گفت … اینقدر خوشحال نباش … همه چیز به این راحتی تموم نمیشه …
و حق، با حس دوم بود …😑
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و هشتم حس دوم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم … ب
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت پنجاه و نهم
هوای دلپذیر
برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها …
شیفت های من، از همه طولانی تر شد … نه تنها طولانی … پشت سر هم و فشرده … فشار درس و کار به شدت شدید شده بود …😣
گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم …از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم … به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد …
سخت تر از همه، 🌙رمضان🌙 از راه رسید …
حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل😷 بودم … عمل پشت عمل …😕
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره …
اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود…😊
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم … کل شب بیدار… از شدت خستگی خوابم نمی برد …
بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک …رفتم توی حیاط ⛲️🌳… هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد … توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد …
و با لبخند بهم سلام کرد …😊
– امشب هم شیفت هستید؟
– بله …
– واقعا هوای دلپذیری شده …
با لبخند، بله دیگه ای گفتم …
و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره … بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم … اون هم سر چنین موضوعاتی …
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم …اومدم برم که دوباره صدام کرد …
– خانم حسینی …
من به شما علاقه مند❤️ شدم … و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه … می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و نهم هوای دلپذیر برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های م
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت شصتم
خانواده
برای چند لحظه واقعا بریدم …
خدایا، بهم رحم کن … حالا جوابش رو چی بدم؟ …🙏😥
توی این دو سال،
دکتر دایسون … جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد … از طرفی هم، ارشد من … و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود …
و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده …😕😣
– دکتر حسینی … مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما…کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت …پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده … نه رئیس تیم جراحی…😊
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه …
– دکتر دایسون … من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی …احترام زیادی قائلم … علی الخصوص که بیان کردید … این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه…
اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم … و روابطی که اینجا وجود داره … بین ما تعریفی نداره … اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن …حتی بچه دار بشن … و این رفتارها هم طبیعی باشه … ولی بین مردم من، نه … ما برای خانواده حرمت قائلیم … و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم…
با کمال احترامی که برای شما قائلم …پاسخ من منفیه…✋
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🏴 زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها 🏴
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ،
عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ،
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ،
صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ،
فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
التماس دعای فرج 🤲
#شهادت_حضرت_رقیه(س) #امام_حسین(ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مسیر روشن🌼
🏴 زیارتنامه حضرت رقیه سلام الله علیها 🏴 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا س
زیارت بی بی جان سه ساله از راه دور😭😭😭
کریمی.روضه حضرت رقیه.mp3
زمان:
حجم:
2.63M
به ماهِ آسمون میگفت، شمعِ شبستونِ منی
یادِ عمو بخیر که تو، مثلِ عموجونِ منی
یازهرا😭😭😭💔💔💔
دلتون شکست
شدیدا التماس دعا 🖤💔🙏
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوای روی تو دارم نمی گذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
#آقای_من
#مهربون_ارباب💔
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
373.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سلام علیکم ✋
مُچ گیری رسمِ خدا نیست!
او عادت کرده، فقط دستِ دیگران را بگیــرد!
جاده ی خطا را برایِ انسان، ساخته اند❗️
برای به خاکی زدن هایِ گه گاهِ
نوجوانت، کودکت، رفیقت، همسرت .....
کمی آماده باش!
او هم به اندازه ی انسان بودنش،
فرصتِ خطا دارد...
امّــا برایش روشن کن؛
که انسان، تا زمانی انسان است، که از خطایش، نردبانی بسازد و بلند شود و بالا رود.
تمرین کن؛ با نگاهِ خدا، به دیگران بنگری!
درست شبیهِ خدا❤️
گاهی بگذار ، فکر کنند، نفهمیدی!
⚠️مراقب باشید، فضا مسموم است!😷
📱رسانه!
اسمی که این روزها زیاد میشنویم و دربارهاش مطلب میخوانیم. از بحث شنیدهها و خواندهها هم که بگذریم، شبوروزمان با این وسیله گره خورده است.
🍽خوراک روحی و ذهنی ما در همین زمین، کشت می شود. مطمئناً انتخاب تغذیه مناسب برای خرد و روان آدمی از مسائل قابل اهمیت است.
📛سواد رسانهای هم مانند نوعی تغذیه به شمار میرود. کسی که مهارت خوبی در تحلیل رسانه کسب کرده باشد، میتواند نوع تغذیه دریافتی و رژیم خود را برگزیند. همه اطلاعات و اخباری که امروزه از طریق موبایل، تلویزیون و شبکههای جهانی به فکر و ذهن مردم تزریق میشود، ترکیبی از انواع تغذیههایی است که برای همه نمیتواند مناسب باشد.❌️
تنها راه درست تشخيص برای هر فرد، #سواد_رسانهای است تا به واسطه آن بتواند نوع تغذیه خود را انتخاب کند؛ در غیر این صورت فرد دچار مسمومیتهای ذهنی و فکری میشود و قدرت تشخیص سره و ناسره را از دست میدهد.
📛کسانی که سواد رسانهای پایینی دارند، دچار انتخابهای نادرست و هیجانات تلقینی رسانه میشوند. اینگونه اشخاص، کنترل تصمیمات و هیجانات خود را به رسانه واگذار میکنند و این موضوع، تبعات خطرناکی برای فرد، جامعه و کشور دارد.☝️
با این تفاسیر، آموختن سواد رسانه برای هر انسانی از واجبات است تا در فضای مجازی مراقب تغذیه خود باشد و دچار مسمومیتهای ذهنی و فکری نشود.
✍️🏻میم.صادقی
#سواد_رسانه
#چادرانه
در مسیــر ڪربلا🕌
چــــادرت را محڪم بگیــر
و زیـنب(س)، را یــاد ڪن..
هــر چه محڪم میگــرفت
محڪمتر میــزدند ...😔
#اربعینیها_التماس_دعــا
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄