eitaa logo
مسیر روشن🌼
59 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
15 فایل
ارائه نظرات و پیشنهادات: @eshgh_yaani_ye_pelak
مشاهده در ایتا
دانلود
مسیر روشن🌼
❇️🌹 چند تا از کلمات پرکاربرد عراقی سلام علیکم=سلام اِشلونکُم=حالتون چطوره ان شاء الله ابخیروسلامه
❇️🔸 کلمات و عبارات پر کاربرد عربی به لهجه عراقی *فارسی : گذرنامه – پاسپورت العربية : جَواز – باسبورت *فارسی : گذرنامه ها العربية : جَوازات *فارسی : گذرنامه ات رو بده العربية : إنْطِني جَوازَك/ إنْطیني جَوازِچ *فارسی : بگذار ببینم – نگاه کنم العربية : خلّي أشُوف *فارسی : ويزا العربية : فيزَة *فارسی : كجاست؟ العربية : وِين *فارسی : سرويس بهداشتی کجاست؟ العربية : وِينِ المَرافِق *فارسی : می‌خواهم العربية : أَريد *فارسی : بروم العربية : أَرُوح *فارسی : به نجف العربية : إلْنَجف (در اصل الی النجف بوده) نحوه تلفظ : أريد أروحِلْنَجف
یکی می‌گفت مراقب دلت باشه زنگار نبنده✋ گفتم مگه دل هم زنگار می‌بنده⁉️🤔 گفت آره گناهای ریز و درشت، مثل زنگار روی دل رو می‌پوشونن، مگه نشنیدی که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: ◾️إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأً كَصَدَإِ اَلنُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالاِسْتِغْفَارِ ▪️دلها نيز، همچون مس، زنگار مى بندد، پس آنها را با استغفار صيقل دهيد. 📚وسائل الشیعه ج7 ص176
https://virasty.com/Eshgh_yaani_ye_pelak/1692537800613190383 لینک ویراستی ما اگر در برنامه ویراستی عضو هستید، خوشحال میشیم اونجا از نظرات نابتون بهره‌مند بشیم
👆وقتی دشمنت از یه چیزی نگرانه یعنی اون کار رو داری به درستی انجام میدی.
مسیر روشن🌼
👆وقتی دشمنت از یه چیزی نگرانه یعنی اون کار رو داری به درستی انجام میدی.
پس باید توجه داشته باشیم که هدف، فقط و صرفا تولید محتوا نیست... مهم اینه که دشمن شناسی داشته باشیم ببینیم دشمن در پی زدن چیه، بریم روی اون کار کنیم و بولدش کنیم بهترین سودی که دشمن داره از ما بچه انقلابیا و مذهبیا و هیئتیا می‌بره، سکوت ماست🤦🏻‍♀ پس سکوت ما به نفع دشمن و به ضرر ماست.
7.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احکام کاشت ناخن و ابرو و مژه و.... 💅 نه وضو قبوله نه نماز نه غسل و ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و هفتم تقصیر پدرم بود این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای ب
🌾 🌾قسمت پنجاه و هشتم حس دوم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم … باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران …هر چند، حق داشتن … نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن …گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد … اونقدر قوی که ته دلم می لرزید … زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم … اول که فکر کرد برای دیدار میام … خیلی خوشحال شد …  اما وقتی فهمید برای همیشه است …حالت صداش تغییر کرد … توضیح برام سخت بود …😥 – چرا مادر؟ … اتفاقی افتاده؟ … – اتفاق که نمیشه گفت … اما شرایط برای من مناسب نیست… منم تصمیم گرفتم برگردم … خدا برای من، شیرین تر از خرماست … – اما علی که گفت …  پریدم وسط حرفش … بغض گلوم رو گرفت …😢 – من نمی دونم چرا بابا گفت بیام … فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم … بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم …گریه ام گرفت …  _مامان نمی دونی چی کشیدم … من، تک و تنها … له شدم …😣 توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم… دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست …چه می کنم …  و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم… چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم …😓😔 – چطور تونستی بگی تک و تنها … اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ … فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ …😒 غرق در افکار مختلف … داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن📲 زنگ زد …  ✨دکتر دایسون … رئیس تیم جراحی عمومی بود …✨ خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه … دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده … برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد … اما یه چیزی ته دلم می گفت … اینقدر خوشحال نباش … همه چیز به این راحتی تموم نمیشه … و حق، با حس دوم بود …😑 ادامه دارد ... ✍نویسنده: ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و هشتم حس دوم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم … ب
🌾 🌾قسمت پنجاه و نهم هوای دلپذیر برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های من، از همه طولانی تر شد … نه تنها طولانی … پشت سر هم و فشرده … فشار درس و کار به شدت شدید شده بود …😣 گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم …از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم … به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد … سخت تر از همه، 🌙رمضان🌙 از راه رسید …  حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل😷 بودم … عمل پشت عمل …😕 انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره … اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود…😊 از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم … کل شب بیدار… از شدت خستگی خوابم نمی برد …  بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک …رفتم توی حیاط ⛲️🌳… هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد … توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد …  و با لبخند بهم سلام کرد …😊  – امشب هم شیفت هستید؟ – بله … – واقعا هوای دلپذیری شده … با لبخند، بله دیگه ای گفتم …  و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره … بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم … اون هم سر چنین موضوعاتی … به نشانه ادب، سرم رو خم کردم …اومدم برم که دوباره صدام کرد … – خانم حسینی …  من به شما علاقه مند❤️ شدم … و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه … می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم …   ادامه دارد ... ✍نویسنده: ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
مسیر روشن🌼
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت پنجاه و نهم هوای دلپذیر برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های م
🌾 🌾قسمت شصتم خانواده   برای چند لحظه واقعا بریدم … خدایا، بهم رحم کن … حالا جوابش رو چی بدم؟ …🙏😥 توی این دو سال، دکتر دایسون … جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد … از طرفی هم، ارشد من … و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود …  و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده …😕😣  – دکتر حسینی … مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما…کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت …پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده … نه رئیس تیم جراحی…😊  چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه … – دکتر دایسون … من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی …احترام زیادی قائلم … علی الخصوص که بیان کردید … این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه… اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم … و روابطی که اینجا وجود داره … بین ما تعریفی نداره … اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن …حتی بچه دار بشن … و این رفتارها هم طبیعی باشه … ولی بین مردم من، نه … ما برای خانواده حرمت قائلیم … و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم…  با کمال احترامی که برای شما قائلم …پاسخ من منفیه…✋ ادامه دارد ... ✍نویسنده: ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا