مسیر روشن🌼
بچه ها کسی واسه این #شبهه، پاسخی داره؟؟ آیا اول زمین خلق شده بعد آسمان؟؟ یا بالعکس؟؟ آیات قرآن چرا
اول این سوال رو پاسخ بدید که، آگاهی به این موضوع و عدم آگاهی نسبت به آن، چه فایدهای برای شما دارد؟؟
🌹
🥀یاد باد تمام کسانی که رفتند
و برای اسلام و آب و خاک و ناموس
خود مردانه جنگیدند
یادتان گرامی
مردان واقعی روزگار❤️
💫 ٣ خــرداد
روز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد 🌺
.• #انگیزشی •. 🌱
هر چی طوفان زندگیت بزرگتر باشه🌪
رنگین کمون🌈
بعدش قشنگتره...👌😍
لبخند یادت نره😉🙃
#موفقیت
#امام_زمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻همراه ما باشید
مسیر روشن🌼
اول این سوال رو پاسخ بدید که، آگاهی به این موضوع و عدم آگاهی نسبت به آن، چه فایدهای برای شما دارد؟؟
جواب:
واقعا دانستن یا ندانستن اینکه کدوم یکی تقدم خلقت داشته، نه چیزی به ما اضافه میکنه نه کم
مسیر روشن🌼
بچه ها کسی واسه این #شبهه، پاسخی داره؟؟ آیا اول زمین خلق شده بعد آسمان؟؟ یا بالعکس؟؟ آیات قرآن چرا
از دوستان عزیزی که در حل این مساله همراهی کردند بینهایت سپاسگزاریم❤️
مسیر روشن🌼
بچه ها کسی واسه این #شبهه، پاسخی داره؟؟ آیا اول زمین خلق شده بعد آسمان؟؟ یا بالعکس؟؟ آیات قرآن چرا
#شبهه
#شبهه_یازدهم
#پاسخ
با دقت در متن عربی این آیات و واژه هایی که در هر مورد به کار رفته است مشخص می گردد که هیچ یک از این آیات، سخنی درباره ترتیب و تقدم خلقت زمین و آسمان ندارند.🤔
👌برای فهم این مطلب توجه شما را به واژه (استوی) که در آیات مربوطه به کار رفته است جلب می نماییم:
آیه 29 سوره بقره:
هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
در این آیه یکی از عباراتی که در آیه به کار رفته است عبارت «استوی الی السماء» است. مفسرین برای فهم دقیق لغت استوی این مثال را از گفتار عرب آورده اند:
كانَ الأميرُ يُدَبًِرُ أمرَ الشامِ ثم استوى إلى أهل الحجاز؛ یعنی امیر امور شام را تدبیر کرد و سپس به اهل حجاز رو نمود که کار آنها را نیز تدبیر کند.
بر این اساس معنی لغت استوی توجه برای تدبیر است (نه اینکه از قبل حجاز یا حاکمیتی بر حجاز وجود نداشته!)
و با دقت در آن معنی آیه چنین می شود: 👌«سپس برای تدبیر به آسمان توجه نمود.»
👌آسمانی که وجود داشت!
ادامه دارد...
---------💚🌟💚---------
@na_be_afkarepooch
---------💚🌟💚---------
مسیر روشن🌼
#شبهه #شبهه_یازدهم #پاسخ با دقت در متن عربی این آیات و واژه هایی که در هر مورد به کار رفته است مشخ
ادامه پاسخ #شبهه_یازدهم
به هر تقدیر هیچ کدام از لغت های استوی و سوی در آیه معنی "آفریدن" را نمی دهند و اگر هم مترجمی آن را آفرید ترجمه نموده دقت لازم را ننموده است.
بررسی آیات ابتدایی سوره فصلت که مراحل هشتگانه تدبیر (نه خلقت) را تفصیلا بیان میکند برای فهم این مقوله راهگشاست.
آفرينش آسمان و زمين، همه بر اساس علم الهى است.
و نیز طبق آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره نازعات تکامل خلقت زمین با جزئیات را داریم
👈(دحو) گسترش زمين و گردش آن در فضا بیان شده است.
"ضمن اینکه مضمون این آیات، اشاره به خلق زمین و تسخیر هستی برای انسان است نه بیان تقدم و تاخر خلق آسمان و زمین"
#شبهه
#پاسخ
#داستانک
✍مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟
🌟 آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.»
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.»
🤔پرسیدم: «بابت چی؟»
✨گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!»
🍃تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم!»
‼️ مردم رو با اعمال خودمون به دین دعوت کنیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻همراه ما باشید
مسیر روشن🌼
#دوراهــــــــــے #قسـمـت46 گذشتن یک روز کاری طبق معمول... اما امروز متمایز از روزهای دیگه! برنام
#دوراهــــــــــے
#قسـمـت47
روشنک ابروهایش را بالا برد و در هم گره زد با احساس خاصی گفت:
-وای خدای من! عزیزم نسبت به من لطف داری ولی اصلا اینطوری نیست! منم یه بنده ام مثل بقیه...
-نه نه! روشنک تو واقعا منحصر به فردی خیلی عجیبی از همون روز اول که دیدمت فرق داشتی!!!
-عزیزم،من فقط قسمتی از روح خداوندم...
یک لحظه مو به تنم سیخ شد...
روح خداوند!!!؟
چقدر این جمله قشنگ بود...
روشنک قسمتی از روح قشنگ خداونده پس ببین خدا چیه...
روشنک ادامه داد:
-همین که بدونی روح خداوند در وجودته...باید این رو حس کنی که نباید با روح پاک خداوند گناه کنی...
نفس عمیقی کشیدم. روشنک پایش را روی ترمز نگه داشت و گفت:
-رسیدیم.
مکثی کردم و از ماشین پیاده شدم.
راه افتادیم.روشنک کنار من اومد و گفت:
-خب...اول بریم سر مزار شهید ابراهیم هادی
-ابراهیم هادی؟!
-آره.
لبخندی زد و گفت:
-آخه امروز تولد شهید ابراهیم هادیه...
-جدا؟؟؟!
-آره... اول اردیبهشت...
-آخی...
به روبه رو اشاره کرد و گفت:
-اونجارو ببین چقدر شلوغه!!!
-خب مگه کجاست؟؟؟
-مزار ابراهیم هادی.
-آخی...
-به همین خاطر بود که گفتم فردا بریم گلزار شهدا، آخه امروز خیلی روزه خاصی هست و این شهید خیلی بزرگوار هستن...
رسیدیم سر مزار از بین مردم گذشتیم و بالای سنگ مزار نشستیم.
فاتحه ای خوندیم. کیک تولدی روی سنگ مزار شهید هادی بود به مناسبت تولدش... که عکسش هم روی اون بود. چهره این شهید رو خیلی دوست دارم. آرامش داره.
کمی به سنگ مزار شهید هادی نگاه کردم و برام سوالی پیش اومد
من_روشنک؟؟؟
-جان؟؟؟
-چطور روی سنگ مزار این شهید زده شهید گمنام؟؟!
روشنک اشک در چشم هایش حلقه زد و با لبخند گفت:
شهید هادی همیشه دوست داشت گمنام بمونه...مثل مادرش حضرت زهرا س ، حالا هم گمنامه. پیکرش توی خاک کانال کمیل هست...
نفسی کشید و ادامه داد ...
کسی که اینجا خاکه شهید گمنام هست و این یاد بود شهید ابراهیم هادیه...
-وای چقدر جالب!!!
اصلا نفهمیدم چی شد... اصلا نفهمیدم... که یک دفعه چطور قطره اشکی از گوشه ی چشمم پایین اومد.
ادامه دارد...
✍سـرخـه اے
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
مسیر روشن🌼
#دوراهــــــــــے #قسـمـت47 روشنک ابروهایش را بالا برد و در هم گره زد با احساس خاصی گفت: -وای خدا
#دوراهــــــــــے
#قسـمـت48
رو به روشنک گفتم:
-میشه بیشتر راجع به این شهید بهم بگی؟؟
-آره عزیز دلم.
-این شهید اول اردیبهشت سال هزارو سیصدو سی و شش به دنیا اومده و بیست و دو بهمن سال هزارو سیصدو شصت و یک هم شهید شده. واقعا شهید بزرگواریه. کلا شهدا همیشه تو فکر کمک کردن به مردم بودن. اخلاق فوق العاده ای داشت همیشه مهربون بود و در عین حال شوخ طبع. ورزشکار و کشتی گیر. والیبالیست حرفه ای!
-واقعا؟؟؟جدی میگی!!!!
اصلا فکر نمی کردم شهدا انقدر آدم های منحصر به فردی باشن. همیشه فکر می کردم ادم های معمولی بودن که رفتن و جنگیدن و اسمشون شده شهید...
-نه نه اصلا شهدا خیلی قشنگن...میگم اگر فاتحه خوندی پاشو بریم پیش شهدای گمنام اونجا باهم حرف میزنیم اینجا یکم شلوغه.
-بریم.
راه افتادیم و رفتیم سمت شهدای گمنامی که روشنک میگفت.
با دیدن اون فضا به وجد اومدم.خیلی قشنگ بود. بالای سر قبر هر شهید گمنامی یه فانوس روشن بود. که مردم روبه روی این سنگ ها روی موکتی که پهن بود نشسته بودن. با روشنک کنار یه قبر شهید گمنامی نشستیم. فاتحه خونیدم و شروع کرد:
-نفیسه یه زمانی وقتی جنگ بود...یه عده از خانواده از زن از بچه از همه چیز گذشتن و رفتن که الان ما توی امنیت بمونیم.
باید با خودمون فکر کنیم که چطور حق اونارو ادا میکنیم.
اشک توی چشماش جمع شد و گفت:
-نفیسه شهیدا خیلی قشنگن...وقتی بیای توی راهشون البته البته البته اگر خودت همراهیشون کنی...امکان نداره تنهات بذارن. ما الان هم هنوز که هنوزه شهید می دیم... شهدای مدافع حرم.
حرفش رو قطع کردم و گفتم:
-روشنک...شهدای مدافع حرم...آخه...
-آخه چی؟؟؟
-راسته میگن بخاطر پول می رن؟؟؟
-نفیسه دیگه این حرفو نزنیا!!! اصلا این طور نیست. کدوم آدم عاقلی یخاطر پول این ریسکو میکنه. اصلا کی رفته و برگشته بهش پول دادن ؟؟؟ هرکی رفته دیگه برنگشته. همه شهید میشن...درست نیست به این آدم های عاشق اهل بیت تهمت بزنیم. اون کسی که میگه بخاطر پول میرن خودش حاظر میشه زن و بچشو حتی بچه ی یک ماهشو بزاره و بره؟؟؟ بعضی ها بچه هاشونو ندیده میرن.نه همچین کاری نمیکنه چرا؟؟ چون میدونه کسی زنده بر نمی گرده...
روشنک کمی به من خیره شدو بعد گفت:
-نفیسه حالت خوبه؟
-خوبم...
-آخه داری گریه می کنی...
یک لحظه به خودم اومدم.
-چی؟!گریه؟؟ ای وای ...گریه میکنم!!اره دارم گریه می کنم...ولی نمیدونم برای چی...
روشنک هم شروع به گریه کردن کرد...
من_روشنک شهدا خیلی مظلومن...چرا تا الان نمی شناختمشون...چرا...
یعد از یک ساعت که با صدای مداحی و روضه های که داخل قسمت شهدای گمنام پخش میشد گریه کردیم. از جایمان بلند شدیم و سمت شهدای دیگه ای رفتیم فاتحه خوندیم. بین راه سر مزار یه شهیدی رفتیم به اسم شهید خلیلی...
فاتحه ای خوندیم سر قبر هر شهیدی روشنک خلاصه ای ازش بزام می گفت شروع کرد:
-این شهید...شهید بزرگوار امر به معروفه...
شهیدی که جونش رو برای ناموس کشورش داد...
کمی به عکس این شهید خیره شدم قلبم به شدت به سینه ام می کوبید!!
- این شهید...پس...همون شهید امر به معروفی که میگفتن...
-چیزی شده؟؟
لبخندی از سر اجبار زدم و گفتم:
-نه نه...چیزی نیست...
ادامه دارد...
✍سـرخـه اے
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
مسیر روشن🌼
🌹 🥀یاد باد تمام کسانی که رفتند و برای اسلام و آب و خاک و ناموس خود مردانه جنگیدند یادتان گرامی م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای بابا! باز تا ما حرف زدیم، پای عیسی و موسی رو وسط کشیدید؟!🤭
شما هم ضربالمثلِ #عیسی به دین خود، #موسی به دین خود رو از این و اون شنیدید؟!
وقتی احکام و #آداب_اسلامی رو به کسی گوشزد کردیم توی جوابمون این حرف رو زدن و چپچپ نگاهمون کردن😕
اول از همه☝️
بیایید دین اسلام و #مسیحیت رو مقایسه کنیم...🧐
مهمترین بخش هر کاری هدف و مقصد اونه که باید بررسی بشه.
⬅️با این حساب بریم سر سؤال اول:
آیا هدف از دین اسلام و مسیحیت واقعی، یکسانه؟
✅️بدون تردید #اهداف غایی همه #ادیان، یکیه و توی طول تاریخ، دینهای مختلف همدیگه رو تکمیل کردن. اهدافی مثل توحید، بندگی، کسب رضایت خداوند، حیات طیبه و... بین ادیان مختلف، مشترک هستن.
⬅️حدیث معروفی به اسم #حدیث_لِبنه هست که پیامبر اکرم (ص) توی این روایت، سلسله انبیا رو به بنایی از هر نظر کامل، تشبیه کردن که فقط جای یه آجر اون خالیه و بعدش مَثَل خودشون رو همون آجری دونستن که باهاش بنا کامل میشه.
این یکسانی برای اهداف اصلی،
منافاتی با مقاصد متفاوت مقطعی به تناسب زمان و مکان بعثت نداره.
هر پیامبری با شرک، بت و شبهبت زمان خودش برای اقامه #توحید به مبارزه برخواسته و از این رو معجزات پیامبران هم متفاوته.
خوب! تا اینجا هدف معلوم شد.😇😊
تا دیدار بعدی...👋👋
✍️🏻میم.صادقی