eitaa logo
[اܩـاܩ زَܩــانـےـہا عـجـღ]
1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
97 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج:) آقا جان! اگࢪ دیدم‌ونشناختم سلامٌ علیڪم(: کپی: با ذکر یک صلوات برای سلامتی امام زمان(عج) 🕊️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه مبارک رمضان رسیده بود ..امتحانات هم شروع شده بود توی این مدت فدایی احمد برای من مطالب و فایل صوتی ارسال میکرد اینقدر روایتها و سخنرانی ها به نظرم درست بودند که حتی یه درصد هم نمیتونستم شک کنم که شاید اشتباه باشند مشغول خوندن نمونه سوالات امتحانی بودم که در اتاق باز شد و با دیدن بابا که چهره جدی گرفته بود تعجب کردم بابا: چرا جواب تماسهای جواد و نمیدی؟ _حالم خوب نبود . بابا:یعنی هر روز حالت بده؟ چی شده که جواد نگرانته و میگه مواظب مریم باشین _ایشون نگران اخرت خودش باشه ،نیازی نیست نگران من باشه بابا نزدیک شد و روی تخت نشست :داری چیکار میکنی ؟ جواد چی میگه؟ _فکر کنم همه چی رو براتون توضیح داده نیازی نداره من توضیح بدم بابا: وقتی دارم ازت سوال میپرسم ،میخوام درست جواب بدی.! _چی بگم پدر من ؟ من کاری نمیکنم ،فقط راه درست و پیدا کردم ، اینکه اینهمه مدت چشمها و گوشهامونو روی حقایق بسته بودن ..اینکه شخصی ۲۰ ساله که منتظره ماست که حمایتش کنیم تا بتونه زمینه ظهور و فراهم کنه.. اینکه یه عده سوءقصد جانشو کردن و اجازه نمیدن بیاد و یار جمع کنه .. پدر من میدونی با اعتقاداتمون چه کردن این جماعت ؟ جماعتی که به خون فرستاده امام زمان عجل الله تشنه هستن .. بابا: اینا چیه که داری میگی؟ _حقایق بابای من ...من راه حق و پیدا کردم ،راهی که منو به امام زمانم میرسونه .. به جوادم این راه و نشون دادم ، ولی باور نکرد وگفت دروغه ،حتی توهین کرد به حجت خدا ،من نمیتونم با کسی که دشمن اهل بیت هست زندگی کنم بابا: امام زمان عجل الله فرجه آخرین حجت خداست و در این زمان حجتی از جانب خدا غیر از ایشان نیست ، این همه روایت داریم که میگه آخرین حجت خدا بر روی زمین امام دوازدهم هست الان تو از کدوم حجت خدا صحبت میکنی؟ مگه ما ۱۲ امام نداریم؟ _از سید احمدالحسن که اسمش تو وصیت پیامبر اومده ..بله ۱۲ امام داریم و همچنین ۱۲ مهدیین بابا: چه بلایی سر اعتقاداتت آوردن ؟چرا با این حرفهای مضحک زندگیتو داری خراب میکنی؟ _بابا جان ..من نمیتونم با آدم ناصبی زندگی کنم ..جواد یا باید به دعوت سید ع ایمان بیاره یا از هم جدا شیم .. بابا: تو بیخود میکنی این تصمیمو میگیری ..یه نگاه به افکار خودت بنداز ،ببین ناصبی جواد میشه یا خودت؟ _من همه حرفامو زدم ،به جوادم حرفامو بگید بابا بلند شد و با ابروهای درهم رفته نگاهم کرد و گفت: بعد امتحانات میریم برای خرید جهیزیه ،تا اون موقع میخوام این چرندیاتی که تو ذهنت بافتی و پاکش کنی وگرنه مجبور میشم خودم پاکشون کنم نمیدونستم چرا حس بدی به همه داشتم.. صدای جر و بحثهای مامان و بابا رو میشنیدم که درباره من بود .. مامان فکر میکرد کسی سحر وجادو کرده منو که اینطوری تغییر کرده بودم دختری که تا یه ماه قبل دلسوز و نگران همه بوده الان تبدیل شده به دختر عصبی و پرخاشگر .. حس عجیبی داشتم ...دائم در خلوت با خودم فکر میکردم که چرا اینقدر نفس کشیدن تو خونه ای که همه مخالف حجت خدا هستن سخته ... همیشه میگفتم ای کاش میشد از خونه ای که آدمهاش دشمن اهل بیت هستن فرار کرد .. اما به کجا ... فدایی احمد تنها کسی بود که این مدت شِنوای حرفهای من بود .. کسی که با حرفهایی که میزد آرومم میکرد تا بتونم این اوضاع آشفته زندگیمو تحمل کنم .. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ⭕️تمام شبهات مطرح شده در این پارت از داستان صرفا شبهه می باشد و پاسخ علمی دارد که در ادامه داستان روشن میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا