eitaa logo
لب المیزان
6.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
34 ویدیو
192 فایل
🔸 گروه فرهنگی المیزان 🔸استاد اصغر طاهرزاده 🏳(تبلیغ وتبادل نداریم) 💎ارتباط با مدیر کانال @modir_lobolmizan 🔹سروش: Sapp.ir/lobolmizan 🔹ایتا:Eitaa.com/lobolmizan 🌐www.lobolmizan.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺شرح 🌺 🔮استاد اصغر طاهرزاده 🔺حضور ایمان در این تاریخ 🌸به سِرِّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد        🌸که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد 🔺جناب حافظ خطاب به انسان می‌فرماید زمانی می‌توانی به سرّ سویدای جانت که همان جامِ جم و یا باطن اصیل آدمی است، نظر کنی که خاک میکده را سرمه چشم گردانی. و این حکایت انسانی است که بنا دارد ماورای کثرات، خود را در حضوری دنبال کند که در نسبت با حقیقت و شور معنویت ، نگاه خود را به امور به نگاه دیگری تبدیل کند که آن نگاه، نگاه اهل دنیا نیست، نه‌تنها نگاه و بیناییِ بصر خود را باید منوّر به میکده عبوراز خودبینی‌ها و حضور ذیل ارادۀ الهی بگرداند، بلکه باید خاک آن میکده حضور را که کم‌ترین نحوۀ حضور است، سرمۀ چشم خود گرداند؛ حاکی از آن‌که دل را به حضوری بسپارد که تنها به شور و شیدایی‌بودن در «هستی» و یا «وجود» پیش می‌آید، آزاد از هر کثرتی و ماهیتی. 🌸مباش بی میّ و مُطرب که زیرِ طاقِ سپهر        🌸بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد 🔺می‌فرماید زندگی آن‌گاه به معنای واقعی زندگی است که انسان با تمام وجود و به طور مستمر خود را در اصیل‌ترین حضور دنبال کند که همان استقرار در هستیِ بیکرانه است و در این میدان کسانی باید مدّ نظر باشند که با شخصیت خود شور زندگی را به انسان متذکر می‌شوند. تنها در چنین حضوری و با قرارگرفتن در چنین جهانی است که به یک معنا همه چیز در نزد انسان است و لذا جایی برای غم نمی‌ماند. مانند شور و شیدایی بسیجیان و حزب الله و رزمندگان حماس در این تاریخ در زیر طاقِ سپهر که این جهان است.   🌸گُلِ مرادِ تو آنگه نقاب بُگْشاید     🌸که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد 🔺آری! وقتی گُلِ مراد تو که همان حضور در باطن اصیل‌ات می‌باشد، نقاب می‌گشاید که مانند نسیم سحری که نداهای بی‌صدا دارد؛ دل را با مواجهه با بشارت‌های شهدا مدد کنی، که این بهترین مدد است به خود، به عنوان جام جمی که تنها در حضور با خود در عین ربط به حقیقتِ «وجود» برای انسان پیش می‌آید. نسبتی از جنس نسیم سحر که نفحاتی را بر جان انسان می‌دمد، باید پیش آید که ما باشیم و توجه به «بودنی» که عین ربط است به حضرت محبوب و نه چیز دیگر 🌸گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیری‌ست      🌸گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد 🔺در راستای حضوری که عین ربط به حقیقت است، آنچه در این میان ظاهر می‌شود به حکم: «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ» درک فقری است که عین گشوده‌شدن به تجلیات الهی است. حال اگر تو را همّت نظر به چنین فقری است که تنها و صرفاً در معرض تجلیات الهی قرار می‌گیری، مطمئن باش کم‌ترین مخلوق که خاک باشد، برای تو همچون زر ارزشمند خواهد بود زیرا هر چیزی در میدان توحید به حکم: «ما رَایتُ شیئاً إلاّ و رَایتُ اللهَ قَبلَهُ و بَعدَهُ و مَعَهُ» برای انسان آینۀ ظهور انوار اسماء الهی است. آیا سودی از این طرفه اکسیر و کیمیایی شگفت‌انگیزتر برای حضور در کشور عشق، ممکن است؟ 🌸به عزمِ مرحلۀ عشق پیش نِه قدمی         🌸که سودها کنی ار این سفر توانی کرد 🔺با توجه به آنچه گفته شد یک راه و یک سفر بیشتر در میان نمی‌ماند و آن دل‌سپردن به سوی حقیقت است به جای مشغول‌شدن به آنچه غیر از این دل‌سپردن است. در این مسیر است که آینده، آیندۀ دیگری است غیر از آینده‌ای که همواره از سرمایه عمر کاسته می‌شود، بدون آن‌که حضوری معنوی پیش آید و افقی گشوده شود. حال مائیم و آن دل‌سپردن‌هایی که سید حسن نصرالله و یحیی سنوار در آن حاضر شدند و نه‌تنها سرمایه عمر را از دست ندادند بلکه سودهایی بردند غیر قابل توصیف که هنوز زبانی برای توصیف آن‌که بتواند به آن سودها اشاره کند، گشوده نشده. 🌸تو کز سرایِ طبیعت نمی‌روی بیرون      🌸کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد 🔺آری! این مشکل خود ما می‌باشد که نمی‌توانیم در نسبتی حاضر شویم که آن شهیدان عزیز حاضر شدند، نسبتی که آن‌ها با «حق» در مقابل «باطل» داشتند، هنوز در محدودۀ محاسبات دنیا و دنیاداران هستیم و گمان داریم باید در هیمن نظمی که جهان استکباری تنظیم کرده است خود را معنا کنیم. این‌جا است که معنای عشق را به صورتی که جبهه مقاومت درک می‌کند نمی‌یابیم در نتیجه ما را به کوی طریقت که تاریخ گشوده‌ای است غیر از تاریخ سیطره استکبار، راهی نیست و این در این زمانه بزرگ‌ترین محرومیت است. محرومیت از حضوری که شهید سنوار با اولین سنگی که به سوی مزدوران صهیونیسم پرتاب کرد، در خود یافت و متوجه شد آن سنگ‌ها، کلماتی هستند گویاتر از هر حرفی که در آن زمان باید می‌زد. او اگرچه سال‌ها در زندان و اسارت بود، ولی گرفتار سرای طبیعت نشد و به گفتۀ خود در آن زندان‌های تاریک، در هر دیواری که مقابل او قد کشیده بود، پنجره‌ای را می‌دید به افق‌های دور که آزادی را نوید می‌داد.
هدایت شده از لب المیزان
🌺شرح 🌺 🔺معجزه ی اشک درشهادت حاج قاسم سلیمانی 💠https://lobolmizan.ir/leaflet/577 🔮استاد اصغر طاهرزاده کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan آدرس اینستاگرام 📱https://www.instagram.com/asghar_taherzadeh
هدایت شده از لب المیزان
🌺شرح 🌺 🔵استاداصغرطاهرزاده 🔺معجزه ی اشک درشهادت حاج قاسم سلیمانی ✅بسم الله الرحمن الرحیم   🌸ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت      🌸جانم بسوختی و به دل می‌سپارمت 🔺در سیر و سلوک، برای سالک نفحاتی به ظهور می‌آید که موجب گشودگی نگاه و نظر سالک به سوی حقیقت می‌شود، ولی به حکم تجلیِ نور جلالِ حضرت معبود، چیزی نمی‌گذرد که آن نفخه‌ی ربّانی رخت برمی‌بندد و هنر سالک آن است که آن نفخه را پاس دارد و در افق نظر به آن همواره با آن نجوا کند. مثل آن‌که حضرت سجادu در وداع با ماه رمضان عرضه می‌دارند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَکْبَرَ وَ یَا عِیدَ أَوْلِیَائِهِ الْأَعْظَمَ»، خداحافظ ای ماه بزرگ خدا و عید بزرگ اولیای الهی! «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَکْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ یَا خَیْرَ شَهْرٍ فِی الْأَیَّامِ وَ السَّاعَاتِ» خداحافظ ای بزرگ‏ترین همراه از میان زمان‏ها و اوقات، و بهترین ماه‏ها در ایّام و ساعات. 🔺جناب حافظ در این فضا با آن نفخه‌ی ربّانی ندا سر می‌دهد که: ای معشوق و محبوبی که جانم را با جلوات جان‌سوزت سوزاندی و غایب شدی، در عین آن‌که به خدا می‌سپارمت تا در امان الهی باشی؛ به دل می‌سپارمت تا همواره به یاد تو به‌سر برم. 🔺پس چنانچه ملاحظه می‌فرمایید نظر به حال ربّانی است که سراغ انسان می‌آید تا خود را در افق آن حضور ادامه دهد و خود را در بستر آن حضور احساس کند. 🌸تا دامن کفن نکشم زیر   پای خاک      🌸باور مکن که دست ز دامن بدارمت 🔺باز تأکید می‌شود، هنر سالک آن است تا احوالاتی که با نفحات ربّانی به سراغش آمد را پاس دارد زیرا آن در جای خود نوعی باقی‌ماندن در معرض تجلیّات الهی است و در این رابطه جناب حافظ در خطاب با آن نفحه اظهار می‌دارند: محال است تا زنده‌ام دست از دامن تو بردارم، تا روزی که دامنِ کفن‌ام را به زیر خاک نکشم، هرگز از تو دست بر نمی‌دارم، زیرا حفظ آن حال حضور در جای خود نوعی حضور در جهان کیفی است و آسوده‌بودن از بارهای سنگین جهان کمیّت‌ها. 🌸محراب ابرویت بنما تا سحر کُنی   🌸دست دعا برآرم و در گردن آرمت 🔺ابروی تو که به جهت کج‌بودن، مانند محراب است، مطلوب من است تا آن را بنمایانی تا در نظر به صفای انوار ربّانیِ آن حالت، کاری کنم که گویا با دست دعا، دست در گردن تو انداخته‌ام و تا این‌جا در مقام انس با تو به‌سر خواهم برد از آن جهت که عالم گشوده‌ی من شدی. 🌸گر بایدم شدن، سوی هاروت بابلی  🌸صدگونه جادویی بکنم یا بیارمت 🔺در راستای به‌دست‌آوردنِ دوباره‌ی تو و آن گشودگی‌ها که در مقابلم گشودی، حاضرم به سوی هاروت به بابل روم و صد نوع جادو انجام دهم به امید آن‌که برگردی. زیرا بودنم را در گرو انس با تو معنا می‌کنم، چیزی که ما در تاریخ خود با فضای دفاع مقدس تجربه کردیم و امروز ندا سر می‌دهیم: «کربلای جبهه‌ها یادش به‌خیر.» آری! باقی‌ماندن به آن نفحات ربّانی، معنای زندگی در این زمانه است و رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله» هنوز چفیه‌ی آن عهد را از دوش خود برنداشته تا بتواند متذکر آن عالَم باشد. عالَمی که حاج قاسم سلیمانی ظهور گشوده‌ی آن بود.   🌸خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب      🌸بیمار باز پرس که در انتظارمت 🔺ای نفخه‌ی ربّانی! آنچنان در عهد با تو به‌سر می‌برم که به اصطلاح می‌خواهم فدای تو و پیش‌مرگ تو شوم. ای طبیب بی‌وفا! آیا نباید حالی از بیمارت بپرسی که چگونه در انتظار توست؟ تا باز آن احوالات، او را در برگیرد. احوالاتی که اصیل‌ترین نحوه‌ی بودن در این تاریخ است و حاج قاسم سلیمانی یک لحظه نتوانست از آن غافل شود و خودش آن غایب از نظری شد که جان‌ها را سوزاند و در سالگردش بی‌قراری ما از او صد چندان شد.   🌸صد جوی آب  بسته‌ام از دیده برکنار   🌸بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت 🔺این‌همه اشکی که در چشمانم سرازیر است، برای آن است که در دل، محبت تو را نهادینه کنم. قصه‌ی کاشتن تخم محبت در دل، آن هم محبتِ احوالات خوشی که انسان را همواره زنده و سر زنده در جهان کیفیت‌ها مستقر می‌کند، راهی بس ارزشمند است تا معنای زندگی گم نشود. 🔺راستی را! آن اشک‌هایی که برای حاج قاسم ریختیم از همین جنس نبود تا آن محبتِ سوزناک پایدار بماند و زندگی در این تاریخ گم نشود؟ آیا این معجزه‌ی اشک نیست که از دل محبت سر برمی‌آورد تا محبت را پایدار کند و انسان خود را در خود آغاز نماید؟ 🌸می‌گریم  و مرادم از این سیل اشکبار     🌸تخم محبت است که در دل بکارمت 🔺مقصودم از اشک‌ریختن آن است تا تخم محبت‌ام را در دل تو بکارم، تا محبت بین من و آن نفخه‌ی الهی و آن سروش ربّانی دوطرفه باشد و این نیز با معجزه‌ی اشک محقق می‌شود و راز استقبال حاج قاسم از زائرانش در دل اشک‌های نهفته است که برای او ریخته شد. 🌸بارم  ده از کرم سوی خود تا به سوز دل      🌸در  پای دم به دم   گهر از دیده   بارمت 🔺تو از سر کرم
🌺شرح 🌺 🔺حضوری دیگر و طلوع معنویت آخر الزمانی 💠 https://lobolmizan.ir/leaflet/1611 🔮استاد اصغر طاهرزاده کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan آدرس اینستاگرام 📱https://www.instagram.com/asghar_taherzadeh آدرس آپارات 🌐https://www.aparat.com/asghar_taherzadeh
🌺شرح 🌺 🔺حضوری دیگر و طلوع معنویت آخر الزمانی 🔮استاد اصغر طاهرزاده بسم الله الرحمن الرحیم 🌸صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ یار می‌آورد     🌸دل شوریده ما را به بو، در کار می‌آورد 🌸من آن شاخِ صنوبررا ز باغِ دیده   بَرکَندَم  🌸که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد 🌸زبیمِ غارتِ عشقش دلِ پُرخون رها کردم  🌸ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد 🌸فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصراو روشن    🌸که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد 🌸به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه   🌸کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد 🌸سراسر بخششِ جانان طریقِ لطف و احسان بود 🌸اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد 🌸عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد  🌸به عشوه هم پیامی بر سرِ بیمار می‌آورد 🌸عجب می‌داشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه  🌸ولی مَنعَش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🌸صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ یار می‌آورد     🌸دل شوریده ما را به بو، در کار می‌آورد 🔻آنچه برای جناب حافظ در مسیر توحیدی‌ پیش آمده و در این غزل از آن حضور گزارش می‌دهند، گزارش نسیم عرشی و اشراقی صبا است که صفایی را در سحرگاهان برای ایشان به میان آورده، صفایی که بویی از زلف حضرت محبوب را به همراه دارد که همان تجلی انوار اسماء و صفات الهی است و موجب می‌شود تا دل‌شوریدۀ او را با حضوری دیگر به کار و شور آورد تا بیش از پیش اکنونِ خود را به وسعت آینده‌ای که در چشم‌انداز او مدّ نظر است، بیشتر احساس کند، به همان معنای ایمان و حضوری که در پیش است و جان را امید می‌بخشد و انسان را در آن آینده که تا ابدیت وسعت دارد، حاضر می‌کند. 🌸من   آن شاخِ   صنوبر را ز   باغِ   دیده بَرکَندَم  🌸که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد 🔻می‌فرماید: در راستای نور و حضورِ نسیم عرشی صبا، آن شاخ صنوبر را که جلوه‌ای از حیات دیروزین بود و معنویتی مفهومی و متافیزیکی را در جان من پیش آورده بود، از جان خود برکندم زیرا نوعی دلدادگی به امری بود که اصیل نبود تا با حضوری توحیدی و وجودی، به عالم و آدم نظر کنم، آن حضوردیروزین ، حضوری نبود که همچنان مرا با گشودگی بیشتر شدّت ببخشد بلکه با هر حالت روحانی که با خود می‌آورد به جای آن‌که مرا در عالم هستی استقرار ببخشد، نگران می‌کرد که چرا آن حضورِ همه جانبۀ نهایی در آن حاضر نیست، به همان معنای اصالت‌دادن به«وجود» به جای اصالت‌دادن به ماهیات، ماهیاتی که بالاخره هر کدام غیر از دیگری است.   🌸ز بیمِ غارتِ   عشقش   دلِ پُرخون رها کردم  🌸ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد 🔻دل پر خون خود را از تعلق و عشقی که به آن معنویت دیروزین داشت رها کردم، به جهت همان حالت‌ اصالت دادن به ماهیت‌هایی که داشت و مرا در دریای «وجود» حاضر نمی‌کرد، هرچند نوعی معنویت در آن بود، با این حال دل‌کندن از آن حالت معنوی راحت نبود زیرا به بالاخره حضوری بود معنوی، ولی حضور نهایی نبود که کار را به نتیجه‌ای که طالب آن بودم برساند. حضور نهایی که نسیم عرش صبا متذکر آن است و اشاره به نهایت‌ها کرد. 🌸فروغِ ماه    می‌دیدم ز    بامِ قصر   او روشن    🌸که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد 🔻و اکنون من در مواجهه با نسیم معنوی و عرشیِ صبا و حضوری که آن حضور، حضور دیگری است، در حال حاضر به فروغ و نور صفات و اسماء حُسنایش که از بام قصرش پرتو افشانی می‌کرد و جانم را به صفا کشانده بود، قانع شدم در حالی‌که آن همچون ماه در عین تجلی انوار صفات معنوی در نسبت با اصل آن که خورشید است و آن نهایی‌ترین جلوه که امیدوار انس با آن هستم، شرم‌سارانه روی به دیوار کرده و از خورشید یعنی آن جلوۀ جامع وجود شرم دارد زیرا هنوز محبت‌های همراه با اصالت ماهیت در من هست ولی در عین مدّ نظر قراردادن اشارات عرشی نسیم صبا. 🌸به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه   🌸کز آن  راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد 🔻در مسیری که نسیم عرشی صبا گشود با زبان گشوده و تذکر وجودی که هم طرب‌انگیز است و هم احساسی از حضور را به همراه دارد، گاه و بی‌گاه از آن حالت متافیزیکی و مفهومی آزاد می‌شوم در حالی‌که قاصد از آن راه گرانی که سراسر هستی‌ام در آنحاضر می شود، خبر می‌دهد که بسی راه دشواری است ولی به لطف الهی پیش آمده، به همان معنایی که در بیت بعدی می‌فرماید:   🌸سراسر بخششِ جانان طریقِ لطف و احسان بود 🌸اگر تسبیح می‌فرمود،اگر      زُنّار می‌آورد 🔻آنچه پیش آمد و آن افقی که نسبت به «حضور اکنون بیکرانۀ جاودانه» در من طلوع کرد، سراسر بخشش حضرت محبوب بود در هر موقعیتی که بودم، چه آن‌گاه که امر به تقدیس و تسبیح فرمود و نظرم را به جلال خود انداخت و چه آن‌گاه که با بستن کمر خدمت مرا روحیۀ اطاعت پیش آورد.
🌺شرح 🌺 🔺معجزه دفاع نرم در تشییع شهید سید حسن نصرالله 💠 https://lobolmizan.ir/leaflet/1629 🔮استاد اصغر طاهرزاده کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan آدرس اینستاگرام 📱https://www.instagram.com/asghar_taherzadeh آدرس آپارات 🌐https://www.aparat.com/asghar_taherzadeh
🌺شرح 🌺 🔺معجزه دفاع نرم در تشییع شهید سید حسن نصرالله 🔮استاد اصغر طاهرزاده بسم الله الرحمن الرحیم 🌸بَریدِباد صبا   دوشم  آگهی آورد     🌸که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد 🌸به  مطربان،صبوحی دهیم جامۀ چاک  🌸بدین نوید که بادِ سحرگهی آورد 🌸بیا بیا   که تو حوربهشت را رضوان      🌸در این جهان ز برایِ دلِ رهی[1] آورد 🌸همی‌ رویم به شیراز با عنایتِ بخت   🌸زهی رفیق که بختم به همرهی آورد 🌸به جبرِ خاطرِ ما کوش کاین کلاهِ نمد     🌸بساشکست که  با افسرِ شهی آورد 🌸چه ناله‌هاکه رسیدازدلم به خرمن ماه     🌸چو یاد عارض آن ماه خرگهی آورد 🌸رساند رایتِ منصور بر فلک حافظ   🌸که اِلتِجا به جنابِ شهنشهی آورد 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🌸بَریدِ باد صبا  دوشم آگهی آورد     🌸که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد در راستای سلوکی که جناب حافظ پیشه کردند و آمادگی‌هایی که با عالم ملکوت و عرش برایشان فراهم شد؛ حال از حضوری گزارش می‌دهند که شب‌هنگام پیک باد صبا که حامل انوار عرشی است، برای جناب ایشان خبری آورده که روز محنّت غم، کوتاه شده، به آن معنا که به جای حضور در کثرات معنوی که انسان با داشتن هر حضوری نسبت به حضوری دیگر محروم است، دیگر آنچنان نیست و آنچه پیش آمده به حکم «بسیطُ الحقَیقةِ کلُّ الأشیاء» حضور جامعی است که تنها شدت و ضعف آن حضور یعنی تشکیک در «وجود» در میان است و نه کثراتی که حضور یکی غیر از  حضور دیگری باشد و این حضور در واقع، آغاز دیگری است برای نظر به جهانی دیگر. 🌸به مطربان، صبوحی دهیم جامۀ چاک  🌸بدین  نوید که بادِ سحرگهی آورد حال به سبب این خبر و حضوری که پیکِ باد صبا آورد و ما نسبت به عظمت آن از خود بی خود شده و جامۀ خود را چاک زده‌ایم، آن جامۀ چاک‌زده را به عنوان مژدگانی به مطربان که چنین شراب و حضوری را که به معنای شراب صبح‌گاهی و آغاز حقیقت معنا است، تقدیم کنید که در بستر حضور شورانگیز آن‌ها ما را چنین نسیمِ سحرگاهی و حضور جامع پیش آمد تا در تقابله با حجاب‌های حقیقت متوجۀ راهی شویم که تقابل نرم است در راستای بیدارکردنِ وجدان‌های انسانی. 🌸بیا بیا که تو حوربهشت را رضوان      🌸در این جهان ز برایِ دلِ رهی[2] آورد حال ای احوال و حضوری که چنین راهی را گشوده‌ای! بیا و باز بیا که تو رضوان و نگهبان بهشتی و آن حوریان به اذن تو برای دل بنده‌ای چون من به حضور آمده‌اند و آنان را به جهان من آورده‌ای، به جای آن‌که بخواهند آن حال و حضور را در بهشت به ما لطف کنند. بیا و باز بیا که در اکنون ما چنین حیاتی شکل گرفت که خود را در مغز هستی احساس می‌کنیم. 🌸همی‌رویم به شیراز با عنایتِ بخت   🌸زهی رفیق که بختم به همرهی آورد با نظر به چنین عنایتی و بختی نیکو همچنان به شیراز می‌رویم که نماد آسمانِ یکتاییِ و بی‌نهایت است، همراه با شرح صدر - مانند تبریز برای مولوی-. چه رفیق و همراه خوشی است این حضور که منتظر آن بودم و بخت و طالعم به همراه آورد و معلوم شد این راه تا کجاها ادامه دارد و چرا باید منتظر آینده ای دیگر می بودم. .   🌸به جبرِ خاطرِ ما کوش کاین کلاهِ نمد     🌸بسا شکست که با افسرِ شهی آورد حال ای آن کس که به دنبال حضوری بس متعالی و شوقی روحانی هستی! در رعایت خاطر ما و جبران آن بکوش که این خاطرِ ملایم و نرم، چون کلاهی نمدین در مقایسه با تاجی که منسوب به شاهان است، بسی نقش‌آفرین و مهم‌تر است و چه بسا در روزگاران گذشته آن تاج‌ها و قدرت‌ها را شکست داده، پس به ظاهر این کلاهِ نمدی منگر چرا که از آن کارهای زیادی ساخته است و این همان راهی است که در این زمانه انقلاب اسلامی با روحیۀ انسانی‌اش مقابل جریان‌های مغرور و مجهز به بمب‌های چند تُنی قرار داده که اگر به کمک آن بمب‌ها سید حسن نصرالله را شهید می‌کنند، با تشییع او که حرکتی نرم در مقابل سخت‌افزارهای دشمن بود؛ دشمنان اش را چون یخ ذوب کرد و از این جهت می‌فرماید به جبران خاطر مسیری کوشا باش که در مسیر گفتگو با جان انسان‌ها چه بسیار تاج پادشاهی و قدرت اسلحه‌ها را شکست می‌دهد و این است معجزۀ مقابله با تهدیدهای نرم‌افزاری که رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله‌تعالی» متذکر آن بودند.[3] و این است معجزۀ تشییع شهید سیّد حسن نصرالله.‌ تشییعی که به ظاهر، یک حملۀ مسلحانه نبود که اسرائیل بتواند در مقابل آن عکس‌العمل نشان دهد، ولی در عین حال نشان داده شد پیروز صحنه کدام جریان است و شهادت، پایانی است که اشاره به شروع دیگری دارد که انسان‌ها در سراسر جهان به دنبال آن هستند.  🌸چه ناله‌ها که رسید از دلم به خرمن ماه     🌸چو یاد عارض آن ماه خرگهی آورد
هدایت شده از لب المیزان
🌺شرح 🌺 🔺عیدفطر وحضوری دیگر 💠https://lobolmizan.ir/leaflet/1475 🔮استاد اصغر طاهرزاده کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan آدرس اینستاگرام 📱https://www.instagram.com/asghar_taherzadeh آدرس آپارات 🌐https://www.aparat.com/asghar_taherzadeh
🌺شرح 🌺 🔺واین یعنی زندگی ... 🔮استاد اصغر طاهرزاده 🌸یارم چو قدحْ به دست گیرد      🌸بازارِ    بُتانْ      شکست گیرد 🌸هرکس که بدیدْ چشم او گفت      🌸کو محتسبی که مست گیرد؟ 🌸در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی      🌸تا یار مرا به شَست گیرد 🌸در پاشْ فِتاده‌ام به زاری         🌸آیا بُوَد آن که دست گیرد؟ 🌸خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ         🌸جامی     ز مِیِ     اَلَست گیرد 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🌸یارم چو قدحْ به دست گیرد      🌸بازارِ    بُتانْ   شکست گیرد همان‌گونه که در آغاز تاریخ اسلام، حضرت رحمتٌ للعالمین رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» سخن گفتند و قدح نور توحید را به دست گرفته و میدان بت‌پرستی را در هم ریختند؛ حال این رهبر معظم انقلاب، این مرد الهی با حضور در میدان مقابله با ظلم و استکبار، قدح توحید را به دست گرفته و با سخنان خود از راز زمانه با ما سخن می‌گوید و با سخنان خود بازار بُت‌های دروغین این زمانه را ویران می‌کند. با این حضور، سیاست رنگ دیگری گرفته و با نوشیدن و نوشاندن قدح معرفت به الطاف الهی و با رفتاری خاص، ادعای مدعیانِ سیاست را به حاشیه برده تا ما خود را در حضور توحید نهایی آخرالزمانی تجربه کنیم.   🌸هرکس که بدیدْ چشم او گفت      🌸کو    محتسبی که مست گیرد؟ هرکس که متوجۀ او شد و نظر رهبر معظم انقلاب و چشم تیزبین او را دید، از خود می‌پرسد کجا است محتسب و قدّاره‌بندی که توان کنترل‌کردن و سیطره بر ما را داشته باشد؟ از آن جهت که او به نور ایمان و امید ما را به جهانی گسترده‌تر از جهان اهل دنیا فرا می‌خواند که جهانی است برتر از کون و مکان، آن‌جا که می‌فرمایند: «تهدید می‌کنند که شرارت خواهند کرد. البتّه ما خیلی اطمینان نداریم و احتمال زیاد نمی‌دهیم که از بیرون شرارتی انجام بگیرد، امّا اگر شرارتی انجام بگیرد، قطعاً ضربه‌ی متقابلِ محکم خواهند خورد.»(خطبه‌های نماز عید فطر- 11 فروردین 1404)   🌸در بحرْ فِتاده‌ام چو ماهی      🌸تا یار مرا به شَست گیرد حال من در نسبت با آن رهبرِ سراسر ایمان، در دریای زمانه همچون ماهی فرو افتاده‌ام، با هزاران فکر و تحلیل، به این امید که او مرا با سرانگشت شَست خود بگیرد و از این دریا و موج‌های سهمگین آن نجات دهد که این تنها راه نجات از تحلیل‌های سیاست‌زدگان است که متوجۀ ارادۀ الهی در این زمانه نیستند، به همان معنایی که آن رهبر فرزانه: «تجلی طراوت و نشاط انقلابی در راهپیمایی ۲۲ بهمن و به صحنه آمدن جوانان و نوجوانان برای دفاع از انقلاب با وجود حجم انبوه خصومت‌ها علیه نظام اسلامی را نشانه اراده پروردگار برای پیشرفت اسلام در بستر جمهوری اسلامی خواندند و افزودند: نمونه دیگری از بروز اراده الهی، تجمعات ضد صهیونیستی در اروپا و حتی آمریکا و افزایش چشمگیر حمایت افکار عمومی جهان از مردم فلسطین است.(4/12/1403) و این است معنای عبور از سرگردانی که سیاسیون گرفتار آن شده‌اند، به جهت عدم ایمان به وعدۀ الهی.   🌸در   پاشْ فِتاده‌ام به زاری         🌸آیا بُوَد آن که دست گیرد؟ آن‌چنان صحنه، صحنۀ حساسی شده است و آن‌چنان شرایط، شرایطِ آغازین گشته است که تنها باید امیدوار بود تا او با بصیرت خاصی که دارد مرا دریابد و از این جهت «در پاشْ فِتاده‌ام به زاری» به پای او افتاده‌ام و تقاضا دارم تا او دست مرا نیز بگیرد تا در راهی قدم بگذارم که امثال شهیدان حاج قاسم سلیمانی و سید حسن نصرالله و یحیی سنوار با راهنمایی‌های او قدم در آن راه گذاردند و سرنوشت منطقه را از گردونۀ «سلطه و تسلیم» آزاد کردند.[1] و این‌ یعنی زندگی. ما با ایمان و قاطعیت رهبر انقلاب و عزّتی که از آن طریق به میان آمده خوش هستیم. 🌸خُرَّم دلِ آن که همچو حافظ         🌸جامی     ز مِیِ     اَلَست گیرد خرم دل‌های موحدین و یکتاپرستان که مانند حافظ شراب یکتاپرستی از «میّ اَلست» نوشیدند و در عهد ازلی خود که حاکمیت و عزّت را از حضرت ربّ العالمین می‌دانند پایدار ماندند و در کنار حضرت روح الله «رضوان الله تعالی علیه» اظهار داشتند: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». بسی خوش و خرم است دلی که در عهد ازلی خود در مشاهدۀ ربوبیت حضرت ربّ العالمین همچنین اقرار می‌کند: «بَلی شَهِدنا» آری! می‌نگرم که تمام عالم در کنترل ربوبیت تو است «تا سیه‌روی شود آن‌که در او غش باشد» و از نوشیدن قدح توحید این زمانه محروم است که معنای زندگی است و میدان شکست بُتان دروغین می‌باشد، برای حضور در نهایی‌ترین حضور توحیدیِ آخرالزمان، و این یعنی زندگی. والسلام [1] - https://eitaa.com/matalebevijeh/18883 💠 https://lobolmizan.ir/leaflet/1635 کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan
هدایت شده از لب المیزان
🌺شرح 🌺 🔺ما و آغازی دیگر در این محرم ! 💠https://lobolmizan.ir/leaflet/1229 🔮استاد اصغر طاهرزاده کانال لب المیزان 📱 @lobolmizan کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan آدرس اینستاگرام 📱https://www.instagram.com/asghar_taherzadeh آدرس آپارات 🌐https://www.aparat.com/asghar_taherzadeh
هدایت شده از لب المیزان
🌺شرح 🌺 🔺ما و آغازی دیگر در این محرم ! 🔮استاد اصغر طاهرزاده بسم الله الرحمن الرحیم 🏴چو باد، عزمِ سرِکویِ یار خواهم کرد        🏴نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد 🏴هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین        🏴نثارِخاکِ رهِ آن   نگار  خواهم کرد 🏴به هرزه بی میّ و معشوق عمر می‌گذرد         🏴بِطالتم بس، ازامروز کارخواهم کرد 🏴صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل     🏴فدای نَکهَتِ گیسویِ یار      خواهم کرد 🏴چوشمعِ صبحدمم شد زمهر او روشن         🏴که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد 🏴به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت       🏴بنایِ عهدِقدیم استوار  خواهم کرد 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🏴نفاق و  زَرق نبخشد صفایِ دل  حافظ          🏴طریقِ رندی و عشق اختیار خواهم کرد 🔺نمی‌دانم برای جناب حافظ در مسیری که رو به سوی آن داشت و می‌توان آن را افق حضور او نامید، با چه امری روبرو می‌شود که زبانش برای سرودن این غزل به گفت ‌آمد؟ ولی بنده در این روزها و در این آغازی که ماه محرمِ امسال در مقابل بنده گشوده شده از این غزل چنین افقی را مقابل خود یافته‌ام که ذیلاً عرض می‌کنم. حال این شما و این غزل وآنچه در دل این کلمات در مقابل شما گشوده می‌شود. و همچنان باید از خود پرسید جناب حافظ به چه چیزی نظر دارند و ما نیز در این زمانه با افقی که او در این غزل در مقابل ما گشوده است، از طریق آن غزل در محرم امسال چگونه می‌توان به حضرت سیدالشهدا«علیه‌السلام»  نظر کنیم؟ و از خود بپرسیم آیا نظر به امام حسین«علیه‌السلام» و  افقی که شهادت مقابل ما می‌گشاید، باری است بر دوش ما ، از نوع تکالیفی که در شرع برای انسان پیش می‌آورد و یا با نظر به آن حضرت وآن تاریخ این ماییم که خود را در این زمانه بیشتر و بیشتر احساس می‌کنیم؟ پس بگذارید همنوا با جناب حافظ سر دهیم: 🏴 چو باد،عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد        🏴نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد 🔺حال که در جمع‌بندی حضور خود نزد خود ، باید افقی را در مقابل خود بگشایم که زندگی را در آن معنا کنم ، تصمیم گرفته‌ام همانند باد به سوی کوی یار سفر کنم تا نَفَس خود را به بوی خوشِ مُشک بار او معطر گردانم  و نوعی دیگر تنفس کنم و این نوع دیگری است در برگشت به حضرت امام حسین«علیه‌السلام» از جنس حضور در ایمانی که از برهوت بی‌ایمانی بتوان عبور کرد. 🏴هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین        🏴نثارِ  خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد 🔺حال با توجه به این حضور که حضوری است در نسبت با امام حسین«علیه‌السلام» در این محرم ، همه آبرویی که در مسیر کسب علم و دانش و دینداری به دست آورده بودم را نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد ،  تا بیش از دیروز و در ساحتی دیگر که ساحت آموختن نیست، خود را احساس کنم ، ساحت حضور در تاریخی که با آن امام شهید مدّ نظرها می‌آید. حضوری پس فردایی و نه حضور دیروزین که ادامه امروزو فرداست 🏴به هرزه بی میّ و معشوق عمر می‌گذرد         🏴بِطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد 🔺هر چه بود به هر حال من در این زمانه مسلماً بدون شور ایمانی و حضور در تاریخی که با شهادت آغاز می‌شود و امام حسین«علیه‌السلام» آن را به ظهور آوردند، بطالت دیروزینم بس است و فرصتی پیش آمده که باید از آن استقبال کرد، پس این ماییم و حضوری که نوعی به خود آمدن است نسبت به پوچی‌هایی که باید از آن‌ها فاصله گرفت و آن با شور ایمانی که ذیل نظر به مولایمان حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» می‌باشد محقق می‌گردد. خوب است از خود بپرسیم آن بطالت چه نوع بطالتی است که جناب شمس‌الدین حافظ که «قرآن زُ بَر بخواند با 14روایت » بنا دارد از آن عبور کند. 🏴صبا کجاست؟ که این جانِ خون گرفته چو گُل     🏴فدای نَکهَتِ گیسویِ یارخواهم   کرد 🔺حال باد صبا و آن پیک عشاق کجاست تا این جانی که مانند گُل، خون گرفته و از دوری انس با حقیقت در تب و تاب است، به کمک آن باد آن جان را به گیسوی یار برسانم و جان را فدای بوی خوش آن گیسوان گردانم که همان تجلیات حضور در محضر حضرت دوست در آینه قامت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام»  است. 🏴چو  معِ صبحدمم شد ز مهر او روشن         🏴که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد 🔺مگر نه آن‌که شمع با سوختن خود روشنی می‌بخشد و آن روشنی از سر شب تا صبح ادامه می‌یابد تا سیاهی غلبه پیدا نکند؟ من نیز بنا دارم عمر خود را در مسیر سوختن و روشنی‌بخشی تمام کنم تا راهی را که مولایمان حضرت سیدالشهدا«علیه‌السلام»  مقابل‌مان گشود، همواره مدّنظرها باشد. من زندگی را تنها با حضور در این موقعیت، زندگی می‌دانم زیرا با طلوعِ بزرگ‌ترین رخداد در این تاریخ یعنی انقلاب اسلامی تنها باید با تمام وجود به صحنه آمد وگرنه هرکجا باشم در جایی که باید باشم نخواهم بود. 🏴به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت       🏴بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد
🌺شرح 🌺 🔺نهایی ترین حضور در نهایی ترین دوران 🔮استاد اصغر طاهرزاده 🌸دلم جز  مهر مَه رویان طریقی  بر نمی‌گیرد  🌸ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد 🌸خدا  را ای نصیحت‌گو حدیث ساغر و میّ گو    🌸که نقشی در خیال ما از این خوش‌تر نمی‌گیرد 🌸بیا   ای ساقی  گلرخ    بیاور   باده   رنگین    🌸که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد 🌸صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند     🌸عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد 🌸من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی  🌸که   پیر  می   فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد 🌸از   آن رو    هست  یاران را صفاها با میّ لعلش  🌸که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد 🌸سر و چشمی چنین دلکش تو گویی چشم از او بردوز  🌸برو   کاین     وعظ     بی‌معنی     مرا در سر نمی‌گیرد 🌸نصیحت‌گوی رندان را که با حکم قضا جنگ است 🌸دلش    بس   تنگ     می‌بینم    مگر   ساغر نمی‌گیرد 🌸میان گریه می‌خندم که چون شمع، اندر این مجلس 🌸زبان      آتشینم       هست      لیکن      در   نمی‌گیرد 🌸چه    خوش   صید دلم کردی بنازم چشم مستت را    🌸که کس مرغان وحشی را از این خوش‌تر نمی‌گیرد 🌸سخن    در  احتیاج ما    و   استغنای معشوق است  🌸چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد 🌸من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار  🌸اگر    می‌گیرد    این آتش زمانی ور نمی‌گیرد 🌸خدا را رحمی ای منعم که درویشِ سر کویت   🌸دری    دیگر   نمی‌داند رهی دیگر نمی‌گیرد 🌸بدین   شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم   🌸که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 🌸دلم  جز مهر مَه رویان طریقی بر نمی‌گیرد  🌸ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد 🔺جناب حافظ در مسیر دینداری به جایی می‌رسد که دیگر آرام‌شدن با ظاهر شریعت و رعایت آداب دینداری او را کفایت نمی‌کند و خود را در طلب توجه به حقیقت در مظاهری که اشاره به حضرت محبوب دارد جستجو می‌نماید، مانند آن چه در حرکات حضرت امام المتقین حضرت مولا علی«علیه‌السلام» به ظهور می‌آید که همان پیش‌آمدن حُبّ آن حضرت است برای آن کسی که در این میدان وارد شود به حکم «حُبُّ عَلیٍّ حَسَنه» دوستی علی«علیه‌السلام» در جای خود نوعی نیکویی است و این یعنی محبت به انسانیت. 🔺جناب حافظ در راستای آنچه در بستر دینداری به عنوان طلب حقیقت برایشان پیش آمده، به دنبال زیبایی‌هایی است  که برای انسان در این تاریخ در بستر حضور در میدان انقلاب اسلامی به ظهور می‌آید، احوالاتی که دیگر نمی‌توان با آن نوع از دینداری که تا دیروز در آن حاضر بود خود را ادامه دهد و از این جهت می‌فرماید از هر جهت که به دل  پند می‌دهم تا  بر آن حالت دیروزین خود باشد، نمی‌پذیرد. حالت دیروزینی که در دل باورهای خود مقیّد به رعایت دستورات شرعی بود و حال در عین حضور در وظایف شرعی و عدم انکار آنچه باور داشته، متذکر حضوری است که دل با نظر به زیبایی‌های توحیدی آرام می‌گیرد و دینداری خود را با توجه به آن حضور دینداری مناسب خود یافته است. 🌸خدا را ای نصیحت‌گو حدیث ساغر و میّ گو    🌸که نقشی در خیال ما از این خوش‌تر نمی‌گیرد 🔺در راستای نظر به مظاهرِ حقیقت، هان! ای آن کسی که بنای نصیحت داری؛ از این به بعد از حضوری سخن بگو که اشارت به احوالات معنوی دارد. ما را بحمدالله خیالی حاصل شده که با حکایت آنانی در شور و شعف قرار می‌گیرد که نماد حضور خداوند در صحنه‌ها می‌باشند، از استاد تهرانچی بگیر تا شهید رشید و فرزند شهید طلبه‌اش و از حاجی‌زاده و امثال آن عزیزان که تصور شخصیت آنان آنچنان خیال انسان را به سوی  حقایق می‌کشاند که دیگر هیچ چیزی توانایی چنین حضوری را ندارد و این قصّۀ امروز و فردای ما می‌باشد. 🔺می‌فرماید: راستی را! بر من چه پیش آمده است که دیگر آن مفاهیم و آن معانی برایم کافی نیست و باید در میدان خیال، آیینه‌هایی به ظهور آیند که اشارتند  به حقیقت در میدان تاریخی که ارادۀ الهی مرا فرا گرفته است و در صحنۀ دفاع مقدس 12 روزه مقابل اسرائیل از آن آینه‌ها کم نداشتیم، که به تعبیر رهبر معظم انقلاب در نظر به نقاط درخشانی که ظهور کرد از جمله به تحمل و صبوری و استحکام روحیۀ بازماندگان که در نوع خود جز در تحولات جمهوری اسلامی ایران دیده نشده است.   🌸بیا ای ساقی گلرخ  بیاور باده رنگین    🌸که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد 🔺نه! بالاخره نصیحت‌گو، هر انسان محترمی که باشد مرا با مفاهیم معنوی همراه می‌کند و این برای امروز من و این تاریخ کافی نیست، پس ای ساقی گلرخ، ای خدایی که در این مرحله از تاریخ به زیباترین شکل به ظهور آمده‌ای، این شأن تو می‌باشد که با باده‌ای رنگین، با حضوری که در افق فردای نمایشِ حقیقتِ نهایی می‌توان اکنون خود را احساس کرد، پیش آی و مرا در خود بیش از پیش به وسعت همه انسانیت حاضر کن و این است آن چیزی که در این زمانه احساس می‌کنم