توی فرهنگ کوچهبازاری، عمه یک چهره خبیث و بدجنسه که همه اخلاقای بد بچهها بهش رفته و همه لعن و نفرینا نثارشه، نصف جوک و لطیفهها هم که شوخی با عمهخانوماس.
اما توی سِیرِ زندگی اهلبیت عمه نقش محوری داره و انگاری جای پای عمهها توی همهی تحولاتِ بزرگ هست!
از صفیه عمهی پیامبر گرامی تا حکیمهخاتون عمهی امام زمان، عمهها هستند و نقش ایفا میکنند که خب این قصه با درخشش حضرت زینب به اوج خودش میرسه و به عمه جایگاهی ویژه میبخشه!
بین این عمههای شهیر، یک عمهای هم هست که ظاهرا جوانتر از بقیه بوده و حتی نقل شده که ایشون مجرد هم بوده!
عمه جانِ جوادالائمه!
مولودِ مبارکِ دیروز
عمهای که زیارتش با زیارت حضرت زهرا برابر دونسته شده و آقا جوادالائمه هم به زیارت این عمهی گرامی خیلی سفارش نموده.
عمهی جوانی که حرکت و هجرتش نقطهی عطف همهی حرکتهای بعد از خودش در مسیر حمایت از ولایته.
بذارید الکی فلسفیش نکنم و همینطور خودمونی ادامه بدم.
شما در هر نقطه از ایران که سر به دیوارِ امامزادهای بذارید و عرض حاجتی کنید، نفسی چاق کنید و عطر گلاب حرمی رو بریزید توی ریههاتون، زیر باد کولر گازی یا توی سایهی ایوون بقعهای خستگی در کنید، از صدای گنجشکهای صحنش لذتی ببرید، صفحه قرآنی بخونید، دو رکعت نمازی بجا بیارید، حاجتی بگیرید و حتی اگه تو مسیر مسافرت، خسته و کوفته، توی نمازخونهای پایی دراز کنید و آخیشِ از ته دلی بگید، باید بدونید که تجربهی هر کدوم از این حالِ خوبها رو مدیونِ همون عمهای هستید که چند قرن پیش راه افتاد سمت ایران و با جای قدمهاش رودی از نور و حیات و نَفَس رو جاری کرد سمت ایرانِ ما و بعد از اومدنِ اون عمه بود که میشد توی هر قریه و روستایی از ایران، بقعهای برای تازه کردن نفس و پاک کردن اشک پیدا کرد...
تولدتون مبارک عمهای که از حجاز برای ما ایرانیها یک چمدون نه، که هزار هزار چمدون عشق و هجرت و جهاد و شهادت سوغات آوردید و ما با سوغاتیهای شما بوده که عمری سربلندِ دو سراییم💚
راستی! کفالت امام خمینی جان، هم با عمهشون بوده😍 باید هشتک بزنیم: #این_عمههای_اثرگذار
❤️ویژه امروز پنجشنبه❤️
اگر کسی اسم مبارک
✨" یاسمیع" ✨راروز 🌸پنجشنبه🌸
بعد از نماز 500 بار بخواند هر دعا و حاجتی که خواهد روا گردد.
و اگر قاری به این قیام کند مستجاب الدوة گردد.
و هر روز به طریق اوراد چهارصد و دو نوبت بخواند "یا سَمیعُ یا بَصیر"هرگز به هیچ چیز محتاج نشود
و رسوا نگردد و دعاهای او مستجاب شود
و صفای باطن او را حاصل گردد😊
#اللهمعجللولیکالفرج
🌴کانال لطفابرای فرج دعاکنید🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀امشب شب جمعه است خیرات برای اموات را فراموش نکنیم🍀
نفرین مرده ها در شب جمعه(حجت الاسلام دانشمند)
#اللهمعجللولیکالفرج
🌴کانال؛ لطفابرای فرج دعاکنید🌴
۴۳ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم
هر روز یک فضیلت از امیرالمؤمنین مولا علی علیهالسلام
#اللهمعجللولیکالفرج
🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃🌹🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/508952866Cc4fca4b81b
✅ مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد تقی بافقی(ره) فرموده اند:
🌺 قصد داشتم از نجف اشرف با پای پیاده، به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بروم. فصل زمستان بود که از نجف حرکت کردم، وارد ایران شدم...
🌅 یک روز نزدیک غروب که هوا سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه ای رسیدم که نزدیک گردنه ای بود.
با خود گفتم: امشب در این قهوه خانه می مانم و صبح به راهم ادامه می دهم.
☕ وارد قهوه خانه شدم دیدم جمعی از جوانان در میان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو ولعب و قمار هستند.
❄ با خود گفتم: خدایا! چه کنم؟ اینها را که نمی شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی توانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم فوق العاده سرد است.
👂همین طور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم و فکر می کردم (که چه کنم) صدایی شنیدم که می گفت: «محمد تقی! بیا اینجا به طرف صدا رفتم. دیدم شخص با عظمتی زیر درخت سبز و خرمی نشسته است و مرا به طرف خود می طلبد! نزدیک او رفتم. دیدم درحریم این درخت، هوا ملایم است حتی زمین زیر درخت نیز خشک و بدون رطوبت است ولی بقیه صحرا پر از برف است و سرمای کشنده ای دارد.
💖به هر حال شب را خدمت حضرت ولی عصرعلیه السلام (که با قرائنی متوجه شدم ایشان حضرت بقیه الله علیه السلام است) بیتوته کردم و آنچه من گفتم: اجازه بفرمایید من همیشه در خدمتتان باشم و با شما بیایم.
✨فرمود: «شما نمی توانی با من بیایی.»
❓گفتم: پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟
❗فرمود: «در این سفر، دو بار شما را خواهم دید و نزد شما می آیم.
✅بار اول، قم و مرتبه دوم نزدیک سبزوار شما را ملاقات می کنم.» سپس ناگهان از نظرم غایب شد.
⭐من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم. سه روز برای زیارت حضرت معصومه علیها السلام و وعدة تشرف به محضر آن حضرت، در قم ماندم ولی خدمت آن حضرت نرسیدم!.
♦از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی، متأثر بودم تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم؛ همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خود گفتم: چرا خُلف وعده شد؟!
🌟من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار است، باز خدمتش نرسیدم.
✅در همین فکرها بودم که صدای پای اسبی را شنیدم.برگشتم،
💖 دیدم حضرت ولیعصر علیه السلام سوار براسبی هستند و به طرف من تشریف می آوردند.
🌺 به مجرد آنکه چشمم به ایشان افتاد، ایستادند و به من سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.
🌷گفتم: آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم ولی موفق نشدم؟»
🌙فرمود: «محمد تقی! ما در فلان شب فلان ساعت نزد شما آمدیم، شما از حرم عمه ام حضرت معصومه علیها السلام بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از شما مسأله ای می پرسید، شما سرت را پایین انداخته بودی (به او نگاه نمی کردی) و جواب او را می دادی، من در کنارت ایستاده بودم و شما توجه نکردی من هم رفتم.»[1]
📔شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج1 ص220
📘 تمنای وصال/حسن محمودی، ص 84
#تشرفات
#اللهمعجللولیکالفرج
🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃🌹🍃
https://eitaa.com/joinchat/508952866Cc4fca4b81b