#چهارم
زمانی که «عبیدالله زیاد» فرماندار کوفه، به امام زین العابدین علیه السلام خشم گرفت و دستور داد، آن حضرت را به قتل برسانند، زینب علیهاالسلام در حالی که در دست مزدوران حکومت اموی اسیر بود، زین العابدین علیه السلام را در آغوش گرفت، و با خشم و خروش کوبندهای فریاد زد:
«حسبک من دمائنا... والله لا افارقه، فان قتلته فاقتلنی معّه!»
ای پسر زیاد! خونریزی بس است، دست از کشتن خاندان ما بردار! نمیتوانی ببینی که حتی یک نفر از دودمان ما زنده باشد؟ به خدا هرگز زین العابدین علیه السلام را رها نخواهم کرد، تا اگر میخواهی او را به قتل برسانی، خون مرا هم با خون او بریزی
در این جا هم که دشمن قصد جان زین العابدین علیه السلام را کرده بود، در برابر سماجت و شجاعت زینب علیهاالسلام به زانو در آمد، و در حالی که ریختن خون یک زن را حداقل برای خود ننگ و شرمساری میدانست، گفت: به راستی که پیوند خویشاوندی چه میکند! و چگونه زینب از خطر برای برادرزاده خود، منقلب و برآشفته میشود. و بالاخره از کشتن امام زمان زینب علیهاالسلام، به خاطر فداکاری وی خودداری نمود
#شهادت_حضرت_زینب
#چهارم
هشام بن حکم، نماینده امام معصوم
پس از شهادت امام صادق علیه السلام، هشام نزد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام رفت و تحت تربیت و ارشادات ایشان قرار گرفت. وی علاوه بر برخورداری از جایگاه ممتاز علمی در بین اصحاب امام کاظم علیه السلام، از کارگزاران مورد اعتماد و خصوصی ایشان نیز به شمار می رفت. حسن بن علی بن یقطین، فرزند شاگرد ممتاز و کارگزار امین امام علیه السلام که به دستور ایشان در دستگاه هارون الرشید، متصدی منصب وزارت بود چنین نقل می کند:
"هر گاه موسی بن جعفر علیهماالسلام چیزی برای رفع نیازمندی های شخصی یا امور دیگری که مرتبط با خود حضرت بود، لازم داشت به پدرم (یعنی علی بن یقطین) نامه می نوشت که فلان چیز را خریداری یا تهیه کن و باید متصدی این امر هم «هشام بن الحکم» باشد. "[ رجال الكشی ،ص:269]
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#امام_شناسی
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#شهادت_موسی_کاظم
#چهارم
ابو خالد مى گويد: مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) دستور جلب امام كاظم (ع ) را داده بود، و ماءمورين او، آن حضرت را (از مدينه به بغداد) نزد او مى بردند، در منزلگاه زباله من با آن حضرت سخن مى گفتم ، به من فرمود: چرا اندوهگين هستى ؟
گفتم : چگونه اندوهگين نباشم با اينكه شما را نزد اين طاغوت (مهدى عباسى ) مى بردند، و نمى دانم چه بر سرت مى آيد؟
فرمود: در اين سفر آسيبى به من نمى رسد، وقتى كه فلان ماه فرا رسيد در فلان روز، و فلان مكان خود را به من برسان .
من دقيقه شمارى مى كردم تا آن روز فرا رسيد، در همان روز خود را به آن محل رساندم ، نزديك بود خورشيد غروب كند، ديدم از امام كاظم (ع ) خبرى نيست ، شيطان در دلم وسوسه كرد و ترسيدم در مورد سخن امام (كه فلان ساعت در فلان جا با من ملاقات كن ) شك نمايم ، كه ناگاه چشمم به يك سياهى خورد، كه از سوى عراق مى آمد، جلو رفتم ديدم امام كاظم (ع ) جلو قافله بر استرى سوار شده است و به من فرمود:
اى ابا خالد! گفتم : بله ، اى پسر رسول خدا!
فرمود:(لا تشكن ود الشيطان انك شككت : البته شك نكن ، زيرا شيطان دوست دارد كه شك كنى ).
عرض كردم : شكر خدا را كه شما را از گزند طاغوت حفظ كرد.
فرمود: مرا بار ديگر به سوى آنها باز مى گردانند، كه در اين بازگشت خلاص نشوم (و با اين سخن اشاره به دستگيرى خود به دستور هارون نمود، كه در زندان او، به شهادت خواهد رسيد
استاد محمد مهدی اشتهاردی
#شهادت_موسی_کاظم
#تقصیر_ماست_غیبت_طولانی_شما
#دعای_فرج_راه_رهایی_از_بلایای_آخرالزمان
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#لطفا_برای_فرج_دعاکنید
📡انتشار مطلب فقط به نیت فرج مولانا صاحب الزمان صلوات الله
#چهارم
پنجم؛ «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ»، معمولاً کسانیکه مبتلا به دروغگویی میشوند، به خاطر یکی از این دو چیز است: یا جلب منفعت است یا دفع ضرر، ریشة دروغگویی ایندو هستند. شخص چون میترسد که منفعتی را از دست بدهد، دروغ میگوید. مثلاً مشتری آمده، برای آنکه نکند از دستش بدهد به او دروغ می گوی ، از خوف اینکه منفعتی را از دست بدهد دروغ میگوید، یا از آنطرف، از اینکه ضرری متوجّهاش شود، بیم دارد. آنجا خوف از دست رفتن منفعت بود، این یکی خوف از جلب ضرر است، لذا دفع ضرر هم علّت متوسّل شدن به دروغ میباشد. اوّلی جلب منفعت بود، دوّمی دفع ضرر. «وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ». آنجایی که مؤمن بیم دارد نفعی از دستش برود یا ضرری متوجّهاش شود، بازهم راست میگوید.
لذا حضرت پنج مورد از نشانههای خیلی مهمّی مؤمن را فرمودند و اگر انسان واقعاً دارای این خصلتها باشد، از نظر ایمانی بهترینِ افراد است.
بحار الانوار ج64 ص293
@pleaseforvulva