🔴 لطفاً در کنار «زبان معیار» به حجاب هم بپردازید!
🔰حتماً گزارش های مستمر با عنوان «زبان معیار» را در اخبار سیما دیده اید. در این گزارش ها از سخنرانی ها و مصاحبه های مسئولین وام گرفته و به آنها در به کار بردن کلمات خارجی تذکر داده می شود؛ علاوه بر آن، به مردم و سایر مسئولین هم می گویند که باید به جای آن کلمه خارجی، معادل فارسی آن را به کار ببرید.
👈 در نظر بگیرید که صدا و سیما با این همه ظرفیت هایی که دارد، فقط و فقط به اندازه همین گزارش «زبان معیار» برای حجاب و عفاف دل می سوزاند و به طور پیوسته، پیگیر این همه نهاد، دستگاه و وزارتخانه هایی که هر کدام مسئولیت های عریض و طویلی در زمینه عفاف و حجاب دارند، می شد؛ آیا باز هم وضعیت ما اینگونه بود❓
◀️ وقتی مسئولین این دستگاه ها و نهادها در حاشیه امن باشند و به آنها فشار آورده نشود و صدا و سیمای ما هم اینگونه ضعیف عمل کند، انتظار داریم که وضعیت حجاب و عفاف از این بهتر شود؟!
#حجاب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✔️کارشناس اسرائیلی: کشف معدن لیتیوم در ایران توازن قدرت را در منطقه تغییر میدهد
🔸کشف یک معدن عظیم لیتیوم در استان همدان حاوی 8.5 میلیون تن از این ماده معدنی گرانبها، که آن را به دومین کشور دارنده ذخائر لیتیوم جهان پس از شیلی تبدیل می کند.
🔸این مسئله به تغییرات بلندمدت در اقتصاد و سیاست جهانی منجر میشود و نقش خاورمیانه را در توازن قدرت جهانی بار دیگر تقویت میکند.
#سبحان_الله
#ایران_قوی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⁉️چطور بچهها رو با
امام زمان عجل الله آشنا کنیم!
🌺 از کودکتون بخواید برای سلامتی و ظهور امام زمان دعا کنه تا امام هم اون رو تو کارهاش کمک کنه.
🌺 نذارید شخصیتی باورناپذیر یا ترسناک از امام زمان (عجل الله تعالی) تو ذهن کودک شکل بگیره.
🌺اجازه بدید کودکان درباره احساسشون به امام زمان (عجل الله تعالی) صحبت کنن.
🌺 احادیث امام زمان (عجل الله تعالی) رو در قالب نقاشی به کودکان یاد بدید.
🌺 روزهای خوش ظهور امام رو با موضوعاتی که برای بچهها آشناست، تصویرسازی کنید.
🌺 مفهوم یاری امام رو با انجام کارهای خوبی مثل احترام به بزرگترها، درس خوندن و کمک به همنوع پیوند بزنید.
🌺 قصه افرادی که با امام ملاقات داشتند رو تعریف کنید و در آخر بگید چه ویژگیهایی داشتن که تونستند امام رو ملاقات کنن.
🌺 درباره امام زمان (عجل الله تعالی) بیشتر مطالعه کنید تا بتونید به سوالات کودک پاسخ بدید.
🌺 تو روزهای مرتبط با امام زمان (عجل الله تعالی)، به بچهها هدیه بدید تا این ایام براشون خاطرهانگیز بشه.
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⭕️براساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی دستگاههایی که در راستای گسترش عفاف و #حجاب مسئولیت دارند به شرح ذیل هستند:
۱:وزارت ورزش و جوانان
۲:وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
۳:وزارت کشور
۴:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
۵:وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و مراکز آموزش عالی و پژوهشی
۶:وزارت صنعت، معدن و تجارت
۷:وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
۸:وزارت آموزش و پرورش
۹:وزارت امور اقتصادی و دارایی
۱۰:وزارت اطلاعات
۱۱:معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری
۱۲:سازمان مناطق آزاد تجاری، صنعتی و ویژه اقتصادی
۱۳:سازمان برنامه و بودجه
۱۴:سازمان امور اداری و استخدامی
۱۵:بنیاد شهید و امور ایثارگران
۱۶:سازمان صدا و سیما
۱۷:سازمان حج و زیارت
۱۸:سازمان تبلیغات اسلامی
۱۹:سازمان بهزیستی
۲۰:نیروی انتظامی
۲۱:سازمان بسیج مستضعفین
۲۲:مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
۲۳:کمیته امداد امام خمینی(ره)
۲۴:شهرداریهای سراسر کشور
۲۵:ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر
۲۶:سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
۲۷:سازمان اوقاف و امور خیریه
۲۸:دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی
📍پ.ن۱: بیست و هشت دستگاهی که همیشه گفته شده است که در بحث حجاب مسئولند ، اینها هستند!
📍پ.ن۲: با توجه به اینکه قسمت زیادی از ترویج فرهنگ بیحجابی در فضای مجازی صورت میگیرد چرا در این لیست نامی از وزارت ارتباطات و شورای عالی فضای مجازی نیست؟
#مطالبه_گری
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔰حجت الإسلام و المسلمین ماندگاری:
🔹کاش مسئولان ما #حجاب را بهعنوان یک قانون بهتر اجرا میکردند، همانطور که زدن ماسک را شرطی برای ارائه خدمات بانکی قرار دادند و اگر فردی ماسک نداشت به او خدمتی ارائه نمیشد، رعایت حجاب هم باید از شروط ارائه برخی از #خدمات باشد./ فارس
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👆 مزایای انرژی هستهای که از آن بی خبرید!
#ایران_قوی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علاقه زیادی به امام رضا داشت🕊
هر روز زیارت امین الله میخواند و میگفت
هر وقت دلتون برام تنگ شد🕊
زیارت امین الله بخونید🥲💔
#امام_رضا
#شهیده_راضیه_کشاورز
#ادیت💻
۲۳ذی القعده
https://eitaa.com/deeldadeh_shohada
خـدایـا
امـروزمان را نیـز
با نـام تـو آغـاز میکنیم
ڪه روشنگـر جانی
امـروز قلبمان مالامال از
شکرگزاری برای موهبت زندگیست
الهـی
کمکمان کن تـا داستـان زندگیمان
را بہ همـان زیبـائی بیافرینیم ڪه
تـو جهـان را آفـریدی
🌸الهـی بـه امیـد تـو 🌸
#بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
❤السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)
❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
_💙💙:💙💙_
و یٰا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّداٰئِد..
ای خدایی که تیزی مصیبتها و
سختی ها به دست تو شکسته میشود...
#صحیفهسجادیه🪴
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مشوقهای کشورهای دیگر جهان برای فرزندآوری
۸۵ هفته مرخصی 😳 یعنی بیش از یک سال و نیم مرخصی برای مادر 👏
✅ در ایران هم مشوق های #فرزندآوری را امکان سنجی کرده و گسترش دهید.
🌱یاوران #امام_زمان (عج)
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♨️بار سنگین و جانکاه سگهای ولگرد بر دوش شهروندان بیپناه 🐕
♨️ گلههای سگهای ولگرد، هر روز پرتعدادتر و وحشیتر از دیروز!🐕
👎کی مسئولان می خواهند ترس از فضای مجازی و هشتگ ها را تمام کنند؟
👧 آیا می دانید آمار حمله سگ به مردم مخصوصا کودکان چقدر بالا رفته؟
🗣پخش کنید تا به دست مسئولش برسد.
🌹«دحوالارض، نسیم رحمت الهی»
🔴امشب شب «دحوالارض» و فردا بیست و پنجم ذیالقعده، روز «دحوالارض» و روز گسترش یافتن زمین از محل خانه کعبه است که برای اهل معنی و صاحبان سير و سلوك، يكى از روزهای مهم سال است لذا ضمن گرامیداشت این شب و روز بزرگ، به نکاتی اشاره می کنیم؛
♦️فرصتهای ویژه معنوی در زندگی بشر، نعمتهای مغتنمی هستند که جسم و روح انسان را نوازش داده و موجبات شادمانی و آرامش بشریت در دنیا و آخرت میشوند؛ چنانچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «انَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها»: *«همانا در طول زندگی شما، نسیمهای رحمتی از سوی پروردگارتان میوزد؛ پس به هوش باشید تا خود را در معرض آنها قرار دهید»* (کافی، ج٣، ص٢١٢)
♦️بیشک یکی از این نسیمهای رحمت الهی در طول سال، شب و روز دحوالارض است که برای اهل مراقبت اهمیت ویژهای داشته و دارد، ولی متأسفانه کمتر مورد توجه عامه مردم قرار گرفته و بسیاری از مؤمنین به دلیل عدم آگاهی و شناخت لازم نسبت به این هدیه بزرگ الهی، خود را از این فرصت طلایی محروم مینمایند؛ لذا بر آن شدیم که در این مجال کوتاه در حد امکان از «دحوالارض» و عظمت و اعمال و احکام آن سخن بگوئیم؛
*✍️ دحوالارض، زمانی است که خداوند به جهان خاکی، حیات بخشیده و زمین را از زیر کعبه گسترانیده و پس از آنکه تمام سطح کره زمین به مدت طولانی در زیر آب فرو رفته بود، حضرت حق، اراده نمود تا کره زمین را برای زندگی انسان و سایر موجودات مهیا نماید؛ از این رو، بخشهایی از زمین، شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل امروزین درآمد و طبق روایات اسلامی، اولین نقطهای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیتاللّه الحرام بود که مفسران، آیه ٣٠ سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَاهَا» را به همین واقعه تفسیر نمودهاند و همچنین بر همین اساس شهر مكه را «اُمُّ الْقُرا» يعنی مادر همه آبادیها دانستهاند.*
✅ البته گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای بزرگ دیگری نیز بر شرافت این شب و روز افزوده است که در روایات به چند مورد از آنها اشاره شده است:
⬅️ روز میلاد شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم (ع)؛
⬅️ روز میلاد حضرت عیسی مسیح (ع)؛
⬅️ روز ساخت کعبه توسط حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) به همراهی حضرت جبرئیل (ع) و نصب سنگ حَجَرالاَسود؛
⬅️ خروج رسول اکرم (ص) از مدینه به همراه هزاران نفر به سوی مکه، به قصد حجتالوداع؛
⬅️ روز قیام قائم آل محمد (عج) طبق برخی روایات؛
✍️ همچنین در این روز پرفضیلت، اعمال ويژهای در روایات توصیه شده است که عبارتند از:
1️⃣ احیاء و شب زندهداری در شب دحوالارض که برابر با عبادت صد سال است؛
2️⃣ روزه گرفتن در روز دحوالارض که از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایت آمده که هر کس این روز را روزه بدارد، روزهاش کفاره هفتاد سال میباشد؛
3️⃣ غسل روز دحوالارض که بسیار فضیلت دارد؛
4️⃣ خواندن دو رکعت نماز در وقت چاشت (اول بالا آمدن آفتاب) که در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه سوره «الشمس» خوانده و بعد از سلام نماز بگوید: «لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، سپس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ»
5️⃣ خواندن دعایی است که شیخ در «مصباح» فرموده: «اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ...»؛ که انشاالله با مراجعه به کتاب شریف مفاتیحالجنان، این دعا را به صورت کامل بخوانید؛
6️⃣ بهجا آوردن زیارت حضرت رضا (علیه السلام) که یکی از بهترین و با فضیلتترین اعمال مستحبی در این روز است.
همچنین در روایات آمده که در این شب و روز، هزار هزار رحمت الهی نازل میشود و اگر در آن، گروهی به ذكر خدا بپردازند، خداوند حاجتشان را پيش از آنكه متفرق شوند برآورده میسازد. «انشاالله»
📚 وسایل الشیعه، ج٨، ص١٨٢؛ و مفاتیح الجنان، اعمال ذیالقعده.
🔴 دحو الارض جزو چهار روز سال که به فضیلت روزه گرفتن ممتاز است
🔵 طبق حدیثی از امام صادق و امام باقر (ع)، که در انتهای مطلب آمده است،مضمون آن چنین است که در طول سال، چهار روز است که در فضیلت روزه، امتیاز ویژهای دارند:
1⃣ روز هفدهم ربیع الاول؛ که ولادت پیامبر اکرم (ص) است.
2⃣ روز بیست و هفتم ماه رجب؛ که پیامبر اکرم (ص) در آن روز به پیامبری مبعوث شدند.
3⃣ روز بیست و پنجم ذى القعده؛ که روز دحو الارض است.
4⃣ روز هجدهم ذى الحجه؛ که عید غدیر است و روزی است که پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی(ع) را به امامت نصب کردند.
🌕 قَدْ وَرَدَ الْخَبَرُ عَنِ الصَّادِقِینَ ع بِفَضْلِ صِیَامِ أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ فِی السَّنَةِ إِلَى أَنْ قَالَ یَوْمُ السَّابِعَ عَشَرَ مِنْ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ- وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَمَنْ صَامَهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ صِیَامَ سِتِّینَ سَنَةً وَ یَوْمُ السَّابِعِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْ رَجَبٍ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی بُعِثَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ مَنْ صَامَهُ کَانَ صِیَامُهُ کَفَّارَةَ سِتِّینَ شَهْراً وَ یَوْمُ الْخَامِسِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْ ذِی الْقَعْدَةِ (فِیهِ دُحِیَتِ الْأَرْضُ) وَ یَوْمُ الْغَدِیرِ- فِیهِ نَصَبَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع إِمَاماً
📚 وسائل الشیعه ج ۱۰ ص ۴۵۶ ح ۱۳۸۳۶
🔴 طبق روایت مندرج در مفاتیح الجنان روزه گرفتن دحوالارض معادل ۷۰ سال روزه گرفتن و در روایت دیگر کفاره ۷۰ سال است.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
❌️ کارگروه ساماندهی مد و لباس کشور با صدور اطلاعیه ای از "رصد فعالین حوزه مد و لباس در فضای مجازی و ابطال مجوز کار خاطیان" خبر داد.
همچنین در این اطلاعیه آمده است: "هر رویداد و نمایشگاه طراحی و یا عرضه پوشاک که مجوزهای کارگروه را اخذ ننماید، غیر قانونی است و سالن ها، واحدهای مسکونی یا اداری و تالارهایی که فضا در اختیار ایشان قرار می دهند، با پیگیری کارگروه و از طریق پلیس نظارت بر اماکن فراجا مورد اعمال قانون فوری و قاطع خواهند بود."
کارگروه سامان دهی مد و لباس کشور، مجموعه ای از هشت عضو حقوقی و حقیقی است که ریاست آن با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
👤 آنتی صهیون: این اطلائیه را به فال نیک میگیریم و امیدواریم که در حد اطلائیه و حرف باقی نماند و در ایام آتی این موضوع را رصد و پیگیری خواهیم کرد
#حجاب
#ساماندهی_مد_و_لباس
@madare0120
هدایت شده از شهید حسین معز غلامے³¹⁵
رفقا موافقید
از پنج شنبه تا چهل روز
🌻چله یک دور تسبیح🌻
ذکر الهی به رقیه سلام الله علیها بخونیم؟
به نیت همه حوائج مخصوصا جوونا؟
موافق ها تو لینک پایین اعلام کنن
اسم کاربریتونم بنویسید🍃
اگه با دوستان و اشنایان میخونید
بنویسید مثال من و دوستام پنج نفریم
این پیامو تو گروها و کانال هاتونم بفرستید
https://harfeto.timefriend.net/16866539822518
☕️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم
#قسمت_هشتاد_و_چهار
اتوبوس به نجف نزدیک میشد وضربان قلب من تپش به تپش بالا میرفت.
اینجا حتی خاکش هم جذبه ایی خاص و ویژه داشت.
حالِ بقیه ی مسافران دست کمی از من نداشت.. تعدادی اشک میریختند.. عده ایی زیر لب چیزی را زمزمه میکردند.
و نوایِ مداحیِ مردِ تپل و چفیه به گردنِ نشسته در جلویِ اتوبوس این شور را صد چندان به جانم تزریق می نمود.
حس عجیبی مانند طوفان یک به یک سلولهایم را می نوردید و من نمیداست دقیقا کجایِ دنیا قرار دارم.
طعمی شیرین، شاید هم ملس.. اصلا نمیدانم. هر چه که بود کامم داشت مزه ی آُسمان را میچشید..
در این بین حسام مدام تماس میگرفت و جویای مکان و حالمان میشد. بماند که چقدر اصرار به حرف زدن با مرا داشت و من حریصانه صبوری میکرد.
نمیدانم چقدر از رسیدنمان به آن خاکِ ابری میگذشت که هیجانِ زیارت و بی قراری، جان به لبم رساند و پا در یک کفش کردم که بریم به تماشایِ سرایِ علی..
اما دانیال اصرار داشت تا کمی استراحت به جان بخریم و انرژی انباشته کنیم محضه ادامه ی راه که تو بیماری و این سفر ریسکی بزرگ..
مگر میشد آن حجمه از تلاطم عاشقی را دید و یک جا نشست؟؟
اینجا آهن ربایِ عالم بود و دلربایی میکرد.. هر دلی که سر سوزن محبت داشت، سینه خیز تا حریم علی را میدویید..
ما که ندیده، مجنون شدیم. راستی اگر در خلافتش بودیم دست بیعت میدادیم یا طناب به طمعِ گرفتنِ بیعت به دورش میبستیم؟؟
این عاشقی، حکمش بی خطریِ زمان بود یا واقعا دل اسیرِ سلطان، غلامی میکرد؟؟
نمیدانم.. اما باید ترسید..
این خودِ مجنون، اسم جانِ شیرین که به میدان بیاید، لیلی را دو دستی میفروشد..
حرفهایِ دانیال اثری نداشت و مجبور شد تا همراهیم کند.
هجوم جمعیت آنقدر زیاد بود که گاه قدمهایِ بعدیم را گم میکردم.
از دور که کاخِ پادشاهی اش نمایان شد.. قلبم پر گرفت و دانیال ساکت چشم دوخت به صحنِ علی..
با دهانی باز ، محو تماشا ماندم. اینجا دیگر مرزی برایِ بودن ، نبود..
اینجا جسم ها بودند، اما روح ها نه..
قیامت چیزی فراتر از این محشر بود؟؟
در کنارِ هیاهیویِ زائرانی که اشک میرختند و هر کدام به زبان خودشان، امیر این سرزمین فقیر نشین را صدا میزدند، ناگهان چشمم به دانیال سنی افتاد که بی صدا اشک از گوشه ی چشمانش جاری میشد و دست بلند کرده زیر لب نجوا میکرد..
در دل قهقه زدم ، با تمام وجود..
اینجا خودِ خدا حکومت میکرد..
بیچاره پدر که با نانِ نفرت از علی ما را به عرصه رساند و حالا دختری مرید و پسری دلباخته ی امیرالمومنین رویِ دستانش مانده بود..
و این یعنی ” من الظلمات الی النور” ..
طی دو روزی که در نجف بودیم گاه و بیگاه به زیارت محبوس شده در زنجیره ی زائران، آن هم از دور رضایت میدادم و درد دل عرضه میکردم و مرهمِ نسخه پیچ ، تحویل میگرفتم.
حالا دیگر دانیال هم بدتر از من سرگشته گی میکرد و یک پایِ این عاشقی بود.
با گذشت دو روز بعد از وداع با امیرشیعیان که نه، امیر عالمیان.. به سمت کربلا حرکت کردیم..
با پاهایی پیاده، قدم به قدمِ جنون زده گان حسینی..
دلدادگانی که از همه جای دنیا به سمتِ منبعی معلوم میدویدند..
یکی برهنه.. دیگری با چند کودک.. آن یکی سینه کشان.. گروهی صلیب به گردن و تعدادی یهودی پوش..
ومن میماند که حسین، امام شیعیان است یا پیشوایِ یهودیان و مسیحیان؟؟؟
انگار اشتباهی رخ داده بود و کسی باید یاد آوریشان میکرد که حسین کیست..
گام به گام اهل عراق به استقبال میآمدند و قوت روزانه شان را دست و دلبازانه عرضه ی میهمانِ حسین میکردند..
و به چشم دیدم التماسهایِ پیرزنِ عرب را به زائران، برایِ پذیرایی در خانه اش..
این همه بی رنگی از کجا میآمد؟؟
چرا دنیا نمیخواست این اسلام را ببیند و محمد (ص) را خلاصه میکرد در پرچمی سیاه که سر میبرید و ظالمانه کودک میکشت..
من خدا را در لباسِ مشکی رنگ زائران.. پاهایِ برهنه و تاول زده شان.. آذوقه های چیده شد در طبق اخلاصِ مهمانوازانِ عرب و چایِ پررنگ و شیرین عراقی دیدم..
حقا که چای هایِ غلیظ و تیره رنگ اینجا دیار، طعم خدا میداد..
گاهی غرور بیخ گلویم را فشار میداد که ایرانیم. که این خاک امنیتش را بعد از خدا و صاحبش حسین، مدیونِ حسام و دوستانِ ایرانی اش است.. و چقدر قنج میرفتم دلم.
امیرمهدی مدام از طریق تلفن جویایِ حال و موقیت مکانی مان بودو به دانیال فشار میآورد تا در موکبهایِ بعدی سوارِ ماشین بشویم، اما کو گوشِ شنوا..
شبها در موکبهایی که به وسیله ی کاروان شناسایی میشد اتراق میکردمو بعد از کمی استراحت، راه رفتن پیش میگرفتیم.
حال و هوای عجیبی همه را مست خود کرده بود.
گاهی درد و تهوع بر معده ام چنگ میزد و من با تمام قدرت رو به رویش می ایستادم.. قصد من تسلیم و عقب نشینی نبود. و دانیال در این بین کلافه حرص میخورد ونگرانی خرجم میکرد.
بالاخره بعد از سه روز انتظار، چشم مان به جمالِ تربت حسین (ع) روشن شد و نفس گرفتم عطر خاکش را..
در هتل مورد نظر اسکان داده شدیم و بعد از غسل زیارت عزم حرم کردیم.
پا به زمین بیرونِ هتل که گذاشتم، زیارت را محال دیدم.
مگر میشد از بین این همه پا، حتی چشمت به ضریحش روشن شود؟؟
دانیال از بین جمعیت دستم را کشید وگفت که به دنبالش بروم.. شاید بتواند مسیری برایِ زیارت بیابد.
و منِ ناامید دست که هیچ، دل دادم به امیدِ راه یابیِ برادر..
روی به رویِ میدانی که یک مشک وسطش قرار داشت ایستادیم ( اینجا کجاست؟؟ )
دانیال نگاهی به اطراف انداخت ( میدون مشک.. حرم حضرت عباس اون طرفه.. نگاه کن..)
عباس.. مردی که نمیتوانستم درکش کنم..
اسمش که می آمد حسی از ترس و امنیت در وجودم میپیچید..
عینیت پیدا کردنِ واژه ی جذبه..
دانیال دستم را در مشتش گرفت و فشرد. خیره به مشکِ پر آب، خواست دلم را به زبان آوردم (نمیشه یه جوری بریم تو حرم نه..؟؟ خیلی شلوغه..)
صدایش بلند شد ( من میبرمت.. اما این رسمش نبودا بانو..)
نفسم از شوق بند آمد. به سمتش برگشتم. امیرمهدیِ من بود. با لباسی نیمه نظامی و موهایی بهم ریخته..
اینجا چقدر زود آرزوها برآورده میشد..
اشک امان را بریده بود و او با لبخند نگاهم میکرد ( قشنگ دقمون دادی تا رسیدی.. )
#ادامہ_دارد...
نویسنده متن👆زهرا بلنددوست
#مدافع_بانو_زینب_سلام_الله_علیها
╲\╭┓
╭❤️🍃
┗╯\╲
@taranom_ehsas
#به_وقت_رمان
☕️ #رمان_چایت_را_من_شیرین_میڪنم
#قسمت_هشتاد_و_پنج
دیدنِ حسام آن هم درست در نقطه ی صفر دنیا، یعنی نهایت عاشقانه ها..
دستم را گرفت و به گوشه ای از خیابان برد. و من بی صدا فقط و فقط در اوج گنگیِ شیرینم تماشایش کردم.
خستگی در صورت و سفیدیِ به خون نشسته ی چشمانش فریاد میزد..
راستی چقدر این لباس های نیمه نظامی، مَردم را پر جذبه تر میکرد.. دوستش داشتم، دیوانه وار..
ایستاد بالبخندی بر لب و سری کج شده نگاهم کرد ( خب حالا دیگه جواب منو نمیدی؟؟
حساب اون دانیالو که بعدا صاف میکنم.. اما با شما کار دارم.. )
به اندازه تمامِ روزهایِ ندیدنش، سراپا چشم شدم.
از درون کیسه ی پلاستیکی که در دستش بود، پارچه ایی مشکی بیرون آورد و بازش کرد.
چادر بود،آن هم به سبک زنان عرب… لبخند زد (اجازه هست؟؟)
باز هم مثل آن ساق دست. اینبار قرار بود که چادر سرم کند؟؟
نماد تحجر و عقب ماندگیِ برایِ سارایِ آلمان نشین …؟؟
چادر را آرام و با دقت روی سرم گذاشت و آستین هایش را دستم کرد.
یه قدم به عقب برداشت و با تبسمی عجیب تماشایم کرد. سری تکان داد ( خانوم بودی.. ماه بانو شدی.. خیلی مخلصیم، تاج سر.. )
خوب بلد بود به در مسیری که دوست داشت، هدایتم کند. بدون دعوا.. بدون اجبار.. بدون تحکم..
رامم کرده بود و خودم خوب میدانستم.. و چه شیرین اسارتی بود این بنده گی برای خدا..
و در دل نجوا کردم که ” پسندم هر چه را جانان پسندد” این که دیگر تاج بندگی بود..
روبه رویم ایستاد.
شال را کمی جلوکشید و آرام زمزمه کرد ( شما عزیز دلِ حسامیااا..
راستی، زبونتونو پشتِ مرزایِ ایران جا گذاشتین خدایی نکرده؟؟)
خندیدم ( نه.. دارم مراعاتِ حالِ جنگ زدتو میکنم..)
صورتش با تبسمهایِ خاص خودش، زیباتر از همیشه بود ( خب خدا رو شکر.. ترسیدم که از غم دوریم زبونتون بند اومده باشه.. که الحمدالله از مال من بهتر کار میکنه..)
چادرم را کمی روی سرم جابه جا کردمو نگاه به تنِ پوشیده شده ام انداختم ( اونکه بله، شک نکن.
راستی داداش بیچارم کجاست..؟؟ این چرا یهو غیب شد؟؟ یه وقت گم وگورنشه..)
دستم را گرفتم به طرف خیابان برد ( نترس.. بادمجون بم آفت نداره..
اونو داعشیام ببرن؛ سرِ یه ساعت برش میگردونن..
میدونه از دستش شکارم، شما رو تحویل دادو فلنگو بست.. )
فشار جمعیت آنقدر زیاد بود که تصورِ رسیدن، محال مینمود..
کمی ترسیده بودم و درد سراغِ معده ام را میگرفت. حسام که متوجه حالم شد در گوشه ایی مرا نشاند. (همین جا بشین میرم برات آب بیارم.. اینجا این وقت سال اینجوریه دیگه..)
دستش را کشیدم و او کنارم نشست ( نمیخواد.. الان خوب میشه.. چیزی نیست..)
کاش میشد حداقل از دور چشمم به ضریح پسرانِ علی میافتاد.
این همه راه آمدن و هیچ؟؟ بغض صدایم را بم کرده بود (یعنی هیچ جوره نمیشه بریم تا من بتونم ضریحشونو ببینم؟؟)
دستم را میانِ مشتش گرفت ( نبینم گریه کنیااا..
من گفتم میبرمت،پس میبرم.. امشب، شبِ اربعینه.. خیلی خیلی شلوغه.. تقریبا ۲۴میلیون زائر اینجاست.. از همه جای دنیا اومدن، تک تکشونم مثه شما آرزوشونه که حداقل فقط چشمشون به ضریح آقا بیوفته.. پس یه کم صبر کن..
امشب بچه های موکب علی بن موسی الرضا خانوما رو میبرن واسه زیارت.. ان شالله با اونا میبرمت داخل.. قول )
و قولهایِ این مرد، مردانه تر از تمامِ مردانه هایِ جهان بود.
با دانیال تماس گرفت و مکان دقیق مان را به او گفت.
کاش میشد که نرود ( میخوای بری؟؟ نرو..)
بیسکوییتی از جیبش بیرون آورد و باز کرد ( بخور.. باید برم، ناسلامتی واسه ماموریت اینجاما..
اما قول میدم امشب خودمو بهت برسونم.. باید دوتایی با هم بریم واسه زیارت آقا..
کلی حاجت دارم که تو باید واسم بگیریشون..)
نفسی عمیق وپرسوز کشیدم. من کجایِ عاشقیِ این بچه سید قرار داشتم که لیاقت پا درمیانی داشته باشم.
صدای پوزخندم بلند شد ( من؟؟ من انقدر سیاهم که دعام تا سقف اتاقم بالا نمیره.. )
زانویش را بغل کرد و به رو به رویش خیره شد ( تو؟؟ تو انقدر سفیدی که منِ بچه سید، یه عمر واسه اومدن به اینجا نذرو نیاز کردمو تو فقط هوسش از دلت گذشتو اومدی..)
بودن کنارِ دوست داشتنی ترین مردِ زندگیم، وسطِ زمینِ کربلا.. شنیدنِ یاحسین خوانی و گریه هایِ بی اَدا.. حالی بهشتی تر این هم میشد؟؟
دانیال آمد با چشمانی متعجب شده از چادرِ رویِ سرم.
به سمتم چرخید (ظاهرا دیگه از دست رفتی سارا خانووم..
رشته ایی بر گردنم افکنده دوست.. میکشد هرجا که خاطرخواهِ اوست..)
و حسام به آغوشش کشید.. بماند که چه زیر گوشش پچ پچ کرد و برادر بیچاره ام، قیافه ایی مثلا ترسیده به خود گرفت و کامم شیرین شد از خوشبختیم..
خوشبختی که حتی به خواب هم نمیدیدم. هرگز نداشتمو حالا نفس به نفس هم آغوشش بودم..
حسام مرا به دانیال سپرد و رفت...
به هتل رفتیم و بعد از کمی استراحت ساعت یازده شب درست در مکانی که امیرمهدی گفته بود حاضر شدیم..
آسمان تاریک اما گنبدِ طلایی رنگِ حسین میدرخشید..
قیامت برپا بود و من با چشمم میدیدم دویدن و بر سر و سینه کوبیدنهایِ عاشقانه را..
پرچمهای عظیم و قرمز رنگ منقش به نام حسین در آسمان میچرخید و انگار فرشتگان با بالهایی گرفتارِ آتش به این خاک هجوم آورده بودند..
مسیحی اشک میریخت.. خاخام یهودی می بارید.. دانیال سنی حیران ودلباخته میشد ..
و شیعه ی علی، میسوخت و جنون وار خاکستر میشد..
خدایا بهشت را بخشیدم، این ساعت را به نامم بزن..
گیج و گنگ سر میچرخاندم و تماشا میکردم.. زمین طاقتِ این همه زیبایی را یکجا داشت؟؟
اشک، دیدم را تار میکرد و من لجوجانه پرده میگرفتم محضِ عشق بازی دل، چشم وگوش..
باید ظرف نگاه پر میشد .. پر از ندیده هایی که دیده بودم و شاید هیچ وقت دیگر نمیدیدم.
حسام نفس نفس زنان آمد. حالِ پریشانم از صد فرسنگی نمایان بود..
دانیال و حسام کمی حرف زدند و امیرمهدی دستام را در انگشتان قفل کرد و به دنبال خود کشید.
قدم به قدم همراهیش میکردم و او کنار گوشم نجوا کرد ( حال خوبتو میخرم بانو..)
و مگر میفروختمش؟ حتی به این تمامِ دنیام..
(من
مفاتیح الجنان را
زیرو رویش کرده ام
نیست..
یک حرزو دعا
اندر دوامِ وصلِ تو..)
#ادامہ_دارد...
نویسنده متن👆زهرا بلنددوست
#مدافع_بانو_زینب_سلام_الله_علیها
╲\╭┓
╭❤️🍃
┗╯\╲
@taranom_ehsas
#به_وقت_رمان