⁉️چرا یمن وارد جنگ با اسرائیل شد؟
چرا یمنی ها با دیگر اعراب فرق دارند؟
#طوفان_الاقصی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 مراقب باشیم
‼️خدای نکرده، شریک جنایت صهیونیستها نباشیم!
🌱از قول قرآن بشنوید
#فلسطین
#غزه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنی که بالاخره به آرزویش رسید
🔹بعد از 31 سال تلاش مادر شدم، احساسم قابل وصف نیست!
خيلى تلاش كرديم... خیلی زحمت کشیدیم تا خدا بچه ها رو به ما داد.
#فرزنداوری
@madare0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺قانون استبدال؛ این بار برای مجری صدا و سیما!
• فاطمه کیاپاشا از مجریان سابق صدا و سیماست که اخیرا حجابش را کنار گذاشته!!!
• در کپشن آخرین پستش توضیح داده که در گذشته حجاب و چادر را انتخاب کرده؛ اما نه برای اصل حجاب و اعتقاد به حجاب ! بلکه چون چادر بهش میاومده و این استایل را دوست داشته! و یک سال قبل از ماجرای مرگ مهسا امینی چادر را کنار گذاشته و مانتویی شده.
• او در پایان عنوان میکند که دیگر به حجاب اعتقاد ندارد و اگر همین روسری را هم باقی گذاشتها و کامل کشف حجاب نکرده؛ تنها بخاطر مادرش بوده است!
• دوستان این همان قاعدهی قرآنی #استبدال است که چند روز پیش یادآور شده بودم. اینکه در حوادث آخرالزمانی؛ آنان که ته دلشان با جبههی باطل است، به جبههی باطل میروند و آنان که ته دلشان با حق است، سرانجام به جبههی حق میآیند!
• فرقی هم بین محجبهها و غیرمحجبهها نیست. از این رو بود که کلیپ «تکلیف ما با این زنان چیست» را تولید کردم.
چه بیحجابهایی که مناسبتهایی نظیر شهادت شهید سلیمانی محجبهیشان کرد و چه محجبههایی که فتنههایی نظیر مرگ مهسا امینی چادر و روسریشان را به باد داد!
✨ رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَيتَنا ✨
پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان!
✍️
محمدجوادخواجهوند#حواسمون_باشه ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
برخی تا صحبت از لزوم رعایت #حجاب می شود، فوری در پاسخ می گویند:
آدم باید دلش پاک باشه!
.
بله، درست است، اصلا موضوع همین است که آدم باید دلش پاک باشد،
ولی...
آدمی که می خواهد دلش پاک باشد،
به خودش اجازه نمی دهد که با خودنمایی و خودخواهی و راحت طلبی آرامش روانی جامعه را به هم بزند.
مردان را به تشویش خاطر بیندازد، زنان را به مسابقه مخرب زنانه بکشاند،
آدمی که می خواهد دلش پاک باشد نسبت به دیگران نامهربان و ناجوانمرد و بی رَحم نیست، چرا که فراگیر شدن بی بند و باری و بی قیدی یعنی
سست شدن بنیان خانواده، کاهش ازدواج و افزایش طلاق، آوارگی و بی پناهی و غربت کودکان طلاق و...
بله، آدم باید دلش پاک باشه!
#حجاب_فاطمی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#آقایبهجت گفتندخودامامرضــافرمودند:
کهممکننیست،
ممکننیست،
ممکننیست
کسیبهمنپناهبیاورد
ودستخالیبیرونبرود.♥️!'
آقایِ امام رضا 💔
#چهارشنبههایامامرضایی
✨نماز چهارشنبه ها
هدیه به روح امام جواد(ع):
بعد از نماز " عصر " دو رکعت نماز
هدیه به روح امام جواد بخونید مثل نماز صبح
بعد از نماز ۱۴۶ مرتبه میگید:
ماشاءالله لا حول و لا قوه إلا باللہ
۱۴۶ مین مرتبه که ذکر رو گفتید
امام جواد رو واسطه قرار میدید
و حاجت تون رو به خدا میگید
ان شاءالله حاجت روا بشید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: یک ابلهی پیدا شده میگوید اجتماع مردم در انگلیس کار ایران است! لابد بسیج لندن و بسیج پاریس این کار را کردند؟
🔹ببینید در دنیا چه خبر است؟ در همین کشورهای غربی، در انگلیس، فرانسه، ایتالیا، خودِ آمریکا و ایالتهای مختلف، مردم با جمعیتهای انبوه میآیند در خیابان علیه اسرائیل و در موارد بسیاری علیه آمریکا شعار میدهند.
🔹آبروی اینها رفت. اینها واقعا هیچ علاجی ندارند، نمیتوانند توجیه کنند. لذا میبینید یک ابلهی پیدا میشود میگوید اجتماع مردم در انگلیس کار ایران است! لابد بسیج لندن و بسیج پاریس این کار را کردهاند؟
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: باید بمباران غزه فوراً قطع شود و راه صدور نفت و ارزاق به رژیم صهیونیستی بسته شود
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 همخوانی دانشآموزان در دیدار با رهبر انقلاب
#الله_اکبر
#لبیک_یاخامنه_ای
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کامل این ویدئو گذاشتم از این هنرمند کشورمون حمایت کنید بخدا تنها رفتن به جنگ یه عدهه کفتار صفت مرد می خواهد اصلا حرف حق زدن شاید مرد میخواد🙃❤️❤️توصیه میشه حتما ببینید 👌
#سینا_ابگون
#طوفان_الاقصی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷نفوذ کماندوهای صهیونیست با کامیون یخچال دار!
🔹یادتونه براندازها پارسال درمورد جابجایی نیروهای امنیتی چی می گفتن؟ این روش جابجا کردن نیروهای نظامی از طریق آمبولانس و کامیون یخچالدار کار حرومزاده های صهیونیست بوده!
🔹دو روز قبل اسرائیل از طریق گذرگاه رفح و با همکاری کشور خائن مصر، کماندوها رو به این روش وارد اردوگاه الدحيشة کردند برایقتلعام مردم بیدفاع غزه
🔹اینم از کمکهای بشر دوستانه آمریکا و شرکای خائنش!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عذرخواهی علیرضا منادی یعنی
مطالبه عمومی جواب میده....
از این مطالبه ها کم داریم تو کشور...
#بیتفاوت_نباشیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر ارتش یمن از حمله پهپادی و موشکی به سرزمینهای اشغالی
🔹ارتش یمن ظهر امروز چهارشنبه تصاویری از حملات گسترده پهپادی و موشکی خود به سرزمینهای اشغالی را منتشر کرد.
🔸دیروز سخنگوی ارتش یمن اعلام کرد که برای سومین بار سرزمینهای اشغالی را با موشکهای بالستیک و پهپاد هدف قرار داده است و این حملات تا توقف تجاوزگری ارتش رژیم صهیونیستی علیه غزه ادامه خواهد یافت.
#فلسطینپیروزاست
#خنجر_یمانی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🥀❤️🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️🩹🥀
🥀رمان عاشقانه شهدایی
❤️🩹جلد دوم؛ #شکسته_هایم_بعد_تو
🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی»
🇮🇷قسمت ۴۱ و ۴۲
اینجا کسی تهمتش نمیزد!
اینجا کسی از بالا نگاهش نمیکرد. اینجا همه یکرنگ میشدند. مثل لباس احرام مکه میشدند.
دلش که سبک شد.
دلش سوی مادر پر میکشید! تنها بودن مادر برایش درناک بود... آمدم مادر! آمدم!
به خانه که رسید غذا درست کرد.
دلش خواب میخواست. غذای مادر را که داد، سفره را پهن کرد و غذایشان را خوردند. ر
فت که بخوابد...
فردا کلاس داشت. بعدش هم میرفت قنادی حاج یوسفی برای حسابداری! دیروز حاج یوسفی گفته بود که برود پشت دخل، آخر صندوقدار قبلی را اخراج کرده بودند، گفته بود که بیمهاش میکند.
گفته بود حقوق هر کاری که انجام میدهد را جداگانه میدهد؛ میگفت دیگر نمیشود راحت به کسی #اعتماد کرد و مال و اموال را دستش سپرد.
مریم که کیکهای سفارشی را میپخت، حسابرسی سالانه میکرد، حالا صندوقدار هم بود.
حاج یوسفی مرد خوبی بود. زنش هم خانم خوبی بود، چقدر مریم
دوستشان داشت!
روزها پشت هم میآمد و میرفت.
مریم زیر نگاههای سنگین همسایهها روزهایش را میگذراند. آنقدر درگیر روزهایش بود که خودش را از خاطر برده بود.
به پدرش قول داده بود درس بخواند!
به مادرش قول داده بود مواظب خواهر و برادرش باشد. این #قولها بسیار سنگین بود روی شانههای نحیفش!
پشت دخل نشسته بود...
باران سختی میبارید. صبح که میآمد، لباسهایش خیس شده بود و تا الان با همان لباسهای خیس نشسته بود. از درون میلرزید، لرز کرده بود. حرارت بدنش بالا رفته بود. سرش سنگینی میکرد که صدایی آمد:
_ببخشید خانم! حاج یوسفی هستن؟
مریم نگاهش را به مرد روبهرویش دوخت:
_بله! کاری داشتین؟
مرد: _اگه امکان داره میخوام ببینمشون، منو میشناسن! میشه بهشون اطلاع بدید؟
مریم سری تکان داد و آرام گفت:
_بفرمایید بشینید من بهشون اطلاع میدم!
مرد روی صندلی نشست و مریم بلند شد. سرش گیج رفت و دستش را روی میز گذاشت که زمین نخورد.
مرد: _حالتون خوبه خانم؟
مریم دوباره سر تکان داد ،
و به سمت یکی از کارکنان رفت و چیزی گفت. چند دقیقه از رفتن آن کارگر و نشستن مریم روی صندلیاش نگذشته بود که حاج یوسفی آمد و سری در میان مشتریان گرداند و نگاهش خیرهی مرد روی صندلی نشسته افتاد. لبخند زد و رو به همان کارگر کرد و گفت:
_برو به حاج خانم بگو مهمون داریم!
به سمت مرد جوان رفت و آغوش گشود:
_به به! ببین کی اینجاست؟! چطوری ارمیا خان؟
ارمیا در آغوش حاج یوسفی رفت و گفت:
_سلام مرد خدا
حاج یوسفی خندید:
_مرد خدا که تویی مومن، چه عجب از اینورا؟ باز هوای امام زد به سرت و راهت اینوری افتاد؟
ارمیا: _حاجت روا شدم و اومدم دستبوس آقا!
حاج یوسفی هیجانزده شد و دوباره ارمیا را در آغوش گرفت:
_مبارک باشه، واقعا تونستی راضیش کنی؟
ارمیا: من نه، کار خود سیدمهدی بود.
حاج خانم که رسید لبخند روی لبانش نشست:
_خوش اومدی پسرم، ایندفعه عروس قشنگتو آوردی ببینیم یا هنوز باید صبر کنیم؟
ارمیا شرمگین سرش را به زیر انداخت:
_آوردمش با خودم حاج خانم، بالاخره تا تاج سرم شد.
حاج خانم: _خب خدا رو شکر؛ مبارکه!
مریم از حال رفت،
از روی صندلی به زمین افتاد و صدای بلندی در فضا پیچید. حاج خانم به صورتش زد و به سمت او دوید.
ارمیا تلفنش را درآورد و تماس گرفت.
حاج یوسفی و کارکنان و چند مشتری دور مریم بودند که صدایی آمد:
_برید کنار لطفا، راه رو باز کنید ببینم چی شده؛ آقا برو کنار، من دکترم!
جمعیت کنار رفت و زن و مردی جلو آمدند. ارمیا رو به مرد گفت:
_بیا اینجا محمد، یکدفعه از حال رفت، حالش خوب نبود؛ انگار سرگیجه داشت، نمیتونست خوب حرف بزنه.
محمد جلو آمد و کیفش را باز کرد.
دماسنج را در دهان دختر گذاشت. از برافروختگی صورتش مشخص بود که تب دارد:
_لباساش خیسه، احتمالا با همین لباسا چند ساعت مونده و سرما خورده، تبش رفته بالا!
فشارش را که گرفت رو به ارمیا کرد:
_براش نسخه مینویسم سریع برو بگیر بیار!
محمد مشغول نوشتن نسخه بود، دختری که همراهش وارد شده بود گفت:
_حالش خیلی بده محمد؟
محمد با لبخند به او نگاه کرد:
_نه سایه جان، چیزی نیست؛ فشارش افتاده که با یه سرم خوب میشه، تبشم الان میاریم پایین؛ فقط خانوما کمک کنن ببریمش یه جای مناسب!
سایه به کمک حاج خانم و دو تا از کارکنان زن شیرینیفروشی، مریم را به سمت راهپله بردند.
طبقهی بالا خانهی حاج یوسفی بود که از درون قنادی هم پله میخورد به درون خانه راه داشت.
حاج یوسفی نسخه را از دست محمد گرفت،
و به یکی از کارگران داد و
مقداری پول هم دستش داد تا نسخه را بگیرد.
بعد رو کرد به ارمیا:
_شرمنده شدیم، دوستاتن؟.....
🥀ادامه دارد....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🥀❤️🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️🩹🥀
🥀رمان عاشقانه شهدایی
❤️🩹جلد دوم؛ #شکسته_هایم_بعد_تو
🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی»
🇮🇷قسمت ۴۳ و ۴۴
رو کرد به ارمیا:
_شرمنده شدیم، دوستاتن؟
+یه جورایی برادرمن!
محمد با حاج یوسفی دست داد:
_خوشوقتم حاج آقا، تعریف شما رو زیاد شنیدم!
ارمیا: _ارمیا خان به من لطف داره؛ حالا خانومت کو پسرم؟
محمد ناگهان گفت:
_آخ یادم رفت بهت بگم... زینب بیدار شده و گریه میکنه، فکر کرده بازم رفتی؛ برو که فکر کنم تا حالا خودشو کشته.
ارمیا ابرو در هم کشید:
_خدانکنه، این چه حرفیه!
رو کرد به حاج یوسفی:
_برم ببینم چی شده، با اجازه!
سایه به محمد نزدیک شد:
_تبش خیلی بالاست محمد چیکار کنیم؟
محمد گوشهی چادر سایه را در دست گرفت:
_الان داروها رو میارن؛ سرمشو آماده میکنم تو براش وصل کن. چند تا آمپول داره که باید تو سرم بریزم.
سایه با لبخند به مردش نگاه میکرد.
حاج خانم با سینی شربت وارد پذیرایی شد. مریم را در اتاق خواب خوابانده بودند. شربت را روی میز گذاشت و دوباره رفت. حاج یوسفی شربت را تعارف میکرد که حاج خانم با ظرف شیرینی وارد شد.
پشت سرش ارمیا همراه با زنی جوان و دخترکی که در آغوش داشت وارد خانه شدند:
__اینم همسرم آیه خانوم و دختر خوشگلم زینب سادات!
حاج یوسفی ابرو در هم کشید اما حاج خانم با خوشرویی آیه را در آغوش گرفت، بوسید و تبریک گفت و تعارف کرد.
شیرینی را مقابل زینب سادات کوچک گرفت و بوسهای روی گونهاش گذاشت.حاج یوسفی هم به خود مسلط شد و تبریک گفت.
ارمیا همانطور که کنار آیه با فاصله مینشست، رو به محمد گفت:
_بچهها میگن اگه کارت زیاد طول میکشه برن دنبال پیدا کردن یه خونه برای شب، اگه که زود تموم میشه، منتظر بمونن!
حاج یوسفی بلند شد:
_پاشو پسر، مهمون رو دم در نگه داشتی؟
رو به حاج خانم کرد و گفت:
_خانم، بساط شام رو حاضر کن؛ اتاقا رو هم آماده کن!
حاج خانوم بلند شد. #مهماننوازی در خون مردم این کشور است.
آیه مداخله کرد:
_ما زحمت نمیدیم، تعدادمون یه کمی زیاده!
سایه تایید کرد:
_راست میگه، زحمت نمیدیم! آقا ارمیا گفت میخواست شما رو ببینه، این شد که اومدیم تا بعدش بریم دنبال کارای دیگه!
حاج یوسفی به دنبال مهمانان رفت و ارمیا همراه زینبش به دنبالش رفت تا مانع شود.
حاج خانوم دست آیه را گرفت:
_خوشحالم که اومدی، خوشحالم که این پسر بالاخره تونست دلتو نرم کنه؛ خیلی میومد اینجا، تو رو از امام رضا (ع) میخواست. همیشه دلش گرفته بود، امروز دلش شاد بود. امروز چشماش میخندید؛ پیشمون بمونید، من و حاجی هیچوقت بچهدار نشدیم، تنهاییم، بذارید یکبار هم خونهی ما رنگ و بوی زندگی بگیره، بذارید ما هم صدای خندهی بچه توی خونهمون بپیچه؛ دوتا اتاق هست، یکی برای خانوما یکی برای آقایون، اگه تعدادتون خیلی هم زیاد باشه، زنا تو اتاقا، مردا تو پذیرایی!خونهی ما رو قابل بدونید!
آیه لبخند زد به روی زن مقابلش:
_نمیخوایم مزاحمتون بشیم!
حاج خانم: _شما مراحمید، بمونید!
سایه مداخله کرد:
_به شرطی که ما رو مثل دخترتون بدونید، نمیخوایم سربار باشیم!
آیه توبیخگرانه صدایش کرد:
_سایه!
سایه: _حاج خانوم نمیذاره ما بریم، بهتره تعارف نکنیم!
آیه: _اونوقت تو از کجا فهمیدی؟
سایه پشت چشم نازک کرد:
_ایش... جاریبازی در نیار!
آیه: _مثل اینکه باید به دکتر صدر بگم، زیادی دکتر شدی و پیشبینی میکنی؟!
سایه: _نه بابا... پیشبینی کجا بود؟
آیه از سایه رو برگرداند و به حاج خانم گفت:
_ببخشیدش، خیلی رُکه. تعارف هم سرش نمیشه، آخه با تنها کسایی که معاشرت داره ما هستیم که با هم بیتعارفیم، اینه که عادت کرده!
حاج خانم: _پس خوبه، بیتعارف آشپزخونه مال سایه جان!
سایه آه از نهادش بلند شد:
_زحمت نمیدیما، بریم هتلی جایی... نه آیه؟
آیه و حاج خانوم به قیافهی سایه میخندیدند که صدای یالله گفتن محمد آمد.
سایه به سمت شوهرش دوید:
_چیشد؟ داروها رو آوردن؟
محمد: _آره؛ بیا سرم رو براش وصل کن!
محمد به همراه سایه به اتاقی که مریم در آن بود رفتند.
حاج خانوم: _سایه جان پرستاره؟
آیه: _نه... کارشناسی ارشد روانشناسی داره، از وقتی با محمد نامزد کرد، به خواستهی محمد رفت دورهی تزریقات آموزش دید!
حاج خانوم: _خدا حفظشون کنه، خوشبخت بشن الهی!
آیه: انشاءالله!
ارمیا به دنبال حاج یوسفی میرفت:
_حاج آقا صبر کنید، به خدا من فقط میخواستم خانوادهم رو نشونتون بدم و برم؛ قرار نیست که مزاحم شما و خانواده بشیم!
حاج یوسفی: این کارت زشت بود ارمیا، مهمون رو دم در نگه داشتی؟ خدا رو خوش میاد؟
ارمیا: _ما رو شرمنده نکنید حاجی!
حاج یوسفی: _شرمنده چیه؟ من شرمنده شدم که.....
🥀ادامه دارد....
❤️🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
『بسماللھِ الذیخَلقَالحُسَیۡن؏🌿』
💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
یهسلاممبدیمبهآقامونصاحبالزمان!
💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن
💕و یا شریڪَ القران
💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے
💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#هرروزدرپناهاهلبیتباشید
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#امام_زمان
❣️ســلام آرامــش دلــم❣️
سلام اے همه هَستیَم، تمام دلم
سلام اے ڪه به نامت،سرشته آب و گلم
سلام حضرت دلبر، بیا و رحمے ڪن
به پاسخے بنوازے تو قلب مشتعلم..
امام خوب زمانم هر ڪجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلام
السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
☀️صبحت بخیر بهانه ی زندگی💚
#صلیاللهعليڪیـاصــاحبالزمــان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌻🏵️🌺
روز پنجشنبه به نام امام حسن عسکری(علیهالسلام) است. در زیارت آن حضرت عرض میکنیم:
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِىَّ اللّٰهِ*
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَخَالِصَتَهُ،*
*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِينَ،*
*وَوَارِثَ الْمُرْسَلِينَ، وَحُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِينَ،*
*صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ،*
*يَا مَوْلاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ،*
*أَنَا مَوْلىً لَكَ وَلِآلِ بَيْتِكَ،*
*وَهٰذَا يَوْمُكَ وَهُوَ يَوْمُ الْخَمِيسِ،*
*وَأَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَمُسْتَجِيرٌ بِكَ فِيهِ،*
*فَأَحْسِنْ ضِيافَتِى وَإِجارَتِى*
*بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَاهِرِينَ.*
ترجمه یا زیارت به زبان فارسی:
سلام بر تو ای ولی خدا، سلام بر تو ای حجّت حق و بندهی پاک خدا، سلام بر تو ای پیشوای مؤمنان و وارث پیامبران و برهان محکم پروردگار جهانیان، درود خدا بر تو و اهلبیت پاکیزه و پاکت باد، ای سرور من یا ابا محمّد حسن بن علی، من دلبسته تو و اهلبیت توأم، این روز، روز پنجشنبه و روز توست و من در آن میهمان و پناهنده به توأم، پس به نیکی پذیرایم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاکیزه و پاکت.
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa