eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
488 دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.3هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀❤️‍🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️‍🩹🥀 🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🇮🇷قسمت ۷۳ و ۷۴ دکتر صدر: این اشتباه از همه‌ی ما کمی بعید به نظر میرسه. برید گزارشاتون رو بررسی کنید، فردا یه جلسه تو مرکز میذاریم، اونجا صحبت میکنیم. صدرا: _پس رفتن به اون روستا؟ دیگه نمیرید؟ دکتر صدر: _ما نمیریم، یه گروه دیگه میرن. صدرا: _پس ما هم وسایلی که جمع کردیم رو میدیم ببرن. آیه لب‌های خشک و سنگینش را به سختی تکان داد: _مهدی... ارمیا گوشه‌ی اتاق تکیه داده بود ، و از پنجره به بیرون نگاه میکرد. زهرا خانوم و حاج علی دو طرف آیه ایستاده بودند و با صدای آیه دو حس همزمان به قلبشان راه یافت، یکی خوشی بیدار شدن آیه و دیگری تلخی زهر مانندی که به قلب ارمیا ریخته شد، دهانشان را تلخ کرد. سیدمحمد دست روی شانه‌ی ارمیا گذاشت: _گفتم که بهتره بیرون باشی؛ الان که داره به‌هوش میاد زمان و مکان رو گم کرده، ممکنه چیزای خوبی نشنوی. ارمیا نگاه از پنجره نگرفت ، و با تمام توان نگاهش را از آیه دور نگهداشت. دوست داشت کمی خودخواهی کند، دوست داشت کمی دوست داشته شود. به رفاقت سه ساله‌اش با سیدمهدی پشت کرد و آیه را خودخواهانه برای خود خواست. گاهی در عذاب بود از این کشمکش درونی، آیه حق کدامشان بود؟ ۹سال زندگی عاشقانه با سیدمهدی؟ حق سه سال غم برای سیدمهدی؟ حق سه سال چشم انتظاری ارمیا؟ حق چند ماه زندگی که هنوز هم غریبه‌ی آن خانه بود؟ ارمیا کمی، فقط کمی زندگی میخواست، به سبک آیه‌ی سیدمهدی، به سبک رهای صدرا، به سبک زهرا خانوم حاج علی. کمی زندگی را حق یتیمی‌هایش میدانست، حق روزهای بی‌پدری‌اش میدانست؛ حق بی‌مادر، بزرگ شدنش میدانست... چرا تن به این ازدواج دادی آیه؟ من که از انتظار شکایتی نداشتم! یک سوال دارم... "تو زن یا آیه‌ی ؟ تو و حق کداممان هستی؟ من که هزاران بار آن را میشکنی؟ حق دو متر سیدمهدی؟ تو آیه؟ " حاج علی بوسه‌ا‌ی بر پیشانی آیه‌اش زد ، و خدا را شکر کرد که آیه به‌هوش آمده. سیدمحمد گفت میرود زینب را از حیاط بیمارستان بیاورد. بیچاره محبوبه خانم که با دو بچه‌ی کوچک اسیر بیمارستان شده بود. زینب بی‌پدری چشیده، کمی کم طاقت دوری مادر بود. معاینه‌ی دکتر تمام شده بود ، که سید مهدی زینب سادات را آورد. ارمیا هنوز مصرانه به پنجره‌ی دود گرفته نگاه میکرد. زینب روی تخت نشست ، و سر بر سینه‌ی مادر گذاشت. آیه موهایش را نوازش کرد و زینب خوابش برد... کودک است و دلخوش به نوازش‌های مادر. حاج علی دلبرک محبوبش را در آغوش کشید، و به همراِه زهرا خانوم از اتاق خارج شدند تا ارمیا را با آیه‌اش تنها بگذارند. سیدمحمد هم که به بهانه‌ی صحبت با همکارش، مدتی بود از اتاق رفته بود. آیه که سکوت ارمیا را دید گفت: _انگار خیلی همه رو نگران کردم! ارمیا: _روز بدی بود؛ خوبه که داره تموم میشه آیه: _نفهمیدم چی شد؛ انگار یکی از پشت محکم کوبید به ماشینم. ارمیا هنوز هم نگاهش خیره‌ی همان پنجره بود: _کار ندا بود آیه: _ندا؟! ندا کیه؟! ارمیا: _همونکه میومد پیشت؛ همونکه یه زمانی رفته بودم خواستگاریش! آیه: _مگه بستری نبود؟ ارمیا: _جریانش طولانیه... فرار کرده و خواسته تو رو بکشه تا باهاش ازدواج کنم. آیه: _دیدیش؟ ارمیا: _قبل از آمبولانس بهت رسیده بودم. آیه: _به خاطر تو، جون من و دخترم تو خطره! ارمیا پوزخندش، دست خودش نبود: _دخترت؟ آیه ابرو در هم کشید: _آره! دخترم؛ شک داری دختر منه؟ ارمیا:_چرا این بحث رو تموم نمیکنی؟ آیه: _مگه تموم میشه؟ ارمیا: _نه! نه تا وقتی که سیدمهدی شوهرته، نه تا وقتی منو نمیبینی. ارمیا از اتاق بیرون زد. آیه دلش صاف نبود... نه با سید مهدی نه با ارمیا. دلش کمی مرگ میخواست، کمی سکوت و کمی بی‌تحرکی... دلش فرار میخواست... کمی نبودن، کمی لج کردن... آیه کمی کم آورده بود. ************** آیه را که به خانه آوردند، زینب سادات اشک‌ریزان در آغوش حاج علی بود. رها کمکش کرد روی مبل بنشیند. آیه دست‌هایش را برای در آغوش کشیدن زینب سادات گشود، اما دخترکش هنوز اشک‌هایش همچون رود بر صورتش روان بود. آیه: _چیشده عزیزم؟ چیشده مامان فدات؟ زینب سادات: _بابا... بابایی رفت... آیه به حاج علی نگاه کرد: _چی شده بابا؟ حاج علی آهی از افسوس کشید: _رفت سیستان؛ گفت میره یه کم بهت فرصت بده، گفت هنوز تو زندگی معلوم نیست. سایه سینی چای را مقابل آیه گذاشت: _داری باهاش بد میکنی. رها ادامه داد: _این حق ارمیا نیست آیه! سیدمحمد پلاستیک‌های خرید را روی اپن گذاشت: _اون یه عمر احساس طرد شدگی داشته، حالا با این رفتاری که تو باهاش داری... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🥀❤️‍🩹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷❤️‍🩹🥀 🥀رمان عاشقانه شهدایی ❤️‍🩹جلد دوم؛ 🥀جلد اول این رمان؛ «از روزی که رفتی» 🇮🇷قسمت ۷۵ و ۷۶ سید محمد پلاستیک‌های خرید را روی اپن گذاشت: _اون یه عمر احساس طرد شدگی داشته،حالا با این رفتاری که تو باهاش داری، همون حس دوست‌داشتنی نبودن رو براش زنده میکنی؛ خوبه مثلا دکترای روانشناسی داری! آیه کلافه گفت: _چه کار کنم؟ گفتین ازدواج کن، ازدواج کردم. گفتین ارمیا، گفتم باشه؛ حالا دیگه چی ازم میخواین؟ حاج علی اخم کرد: _ما گفتیم؟ ما فقط توصیه کردیم! تو که هنوز شعور ازدواج نداشتی تویی که هنوز دلت با سیدمهدیه، تویی که هنوز نمیدونی ارمیا کیه، زنش شدی؟؟؟ آیه با انگشتان دستش بازی کرد: _منظورم اینه، مگه من چیکار کردم؟ کاری نکردم، اصرار داشت باهاش ازدواج کنم، ازدواج کردم. سید محمد: _تو معنی ازدواج رو میفهمی؟ خودت رو زدی به خنگی! اون گذشته رو ول کن، ول کن روزهای بودن مهدی رو؛ باید باور کنی مهدی رفته! باور کنی دنیا ادامه داره، باور کنی که دنیا دلش به حال تو نمیسوزه... آیه زندگی کن آیه: _بدون مهدی بلد نیستم زندگی کنم. سید محمد: _یاد بگیر! تمام این سه سال رو با خاطراتش زندگی کردی، الان دیگه ارمیا توی زندگیته چرا نمیفهمی؟ ما از تو انتظارات بیشتری داشتیم. آیه: _انتظارات زیادی دارید، من بدون مهدی هیچم. حاج علی: _ما هم فهمیدیم، برای خودم متاسفم که توی تربیت تو موفق نبودم؛ ناامیدم کردی! آیه: اون من سیدمهدی بود، من بدون سیدمهدی نمیدونم چطور زندگی کنم. سید محمد: _چرا آیه؟ چرا اینجوری فکر میکنی؟ آیه: _فکر نیست... باور کنید، من تموم شدم؛ دیگه نمیتونم! سایه: _تقصیر ارمیا چیه؟ آیه: _زیاده‌خواهی کرده. رها داد زد: _بفهم چی میگی آیه! حاج علی: _حق داری! زیاده‌خواهی کرد و به هیچی نرسید. زینب سادات را به اتاق برد. زهرا خانوم در آشپزخانه مشغول غذا پختن بود، دست از کار کشیده و قاشق به دست بحث بالا گرفته نگاه میکرد. آیه: _خسته‌ام... من نمیدونم چیکار کنم. سید محمد: _ارمیا رو ببین، بشناس..مهدی برادر من بود، از یه خون بودیم.... برادرم بود، پدرم بود؛ تو درد کشیدی، منم درد کشیدم؛ تو بی‌پشت شدی، منم پشت و پناهمو از دست دادم. ارمیا به آیه‌ی اون روزها نیاز داره؛ چرا به خودت نمیای؟ من به عنوان برادر مهدی میگم... آیه برادر منو فراموش کن! فراموش کن... زندگی کن! آیه از روی مبل بلند شد و چای سرد شده در سینی ماند، و از دهن افتاد. در اتاق که پشت سر آیه بسته شد، سید محمد پوفی کرد: _آیه شکسته... دیگه طاقت نداره! ************************ رها در اتاق را به ضرب باز کرد: _بس کن آیه! اون بدبخت چه گناهی کرده که تو هیچوقت ندیدیش؟ با میخوای به کجا برسی؟ تا کی باید بره؟ تا کی نباشه؟ تا کی دندون رو جیگر بذاره؟ خسته نشدی از ؟ خسته نشدی از ندیدن آرزوهای ؟ نمیبینی زینب چقدر دوستش داره؟ اصلا تو جز کسی رو میبینی؟ آیه: _خسته شدم از بس همه‌تون ارمیا ارمیا کردید؛ چی داره که همه طرفدارش شدید؟ رها: _سیدمهدی چی داشت که تو اینجوری دیوونه‌شی؟ آیه از روی تخت بلند شد و مقابل رها ایستاد و به ضرب تخت سینه‌ی رها کوبید: _بفهم داری درباره‌ی کی حرف میزنی! رها دست آیه را پس زد: _میفهمم! کسی که الان فقط و فقط پدر بچه‌ته... میفهمی؟ سیدمهدی مرد! خدا بیامرزدش! اصلا ارمیا رو دیدی؟ میدونی وقتی بهش بله دادی، اون شب تولد زینب، رفته بود رستوران اجاره کرده بود و لباس عروس و آرایشگاه،؟ یادته با سنگدلی گفتی فقط میای محضر و بعد خونه؟ اصلا پرسیدی اون‌همه هزینه‌ای که کرده بود چی شد؟ فهمیدی یکی از بچه‌های پرورشگاهشون نامزد کرده بود و پول عروسی گرفتن نداشت، جای تو عروس شد؟ فهمیدی چرا عقدت چند روز عقب افتاد؟ فهمیدی چرا اونشب هیچکس خونه نبود؟ همه‌ی ما رفتیم عروسی اون جوون. همه جز تویی که کسی رو جز نمیبینی. ارمیا همه‌ی آرزوهاشو داد به که کلی آرزو تو دلش بود. از ما خواست که به‌عنوان خانواده‌ی داماد تو جشنشون باشیم و همه‌ی ما با جون و دل رفتیم، چون ما میدونیم که تنهایی یعنی چی، میدونیم پشت و پناه نداشتن یعنی چی. تویی که همیشه حاج علی بابات بود و سیدمهدی پشت و پناهت، چی از میدونی؟ حسرت نگاه ارمیا دل همه‌ی ما رو سوزوند و تو حتی نفهمیدی! تو با اونهمه ادعات! تو با اونهمه آیه بودنت برای همه‌ی ما... آیه تو میدونی ارمیا و دوستاش هنوز بعد از سالها که از پرورشگاه اومدن بیرون، میرن و اون بچه‌های بی‌حامی رو حمایت میکنن؟ تو از چی میدونی؟ سایه اشک چشمانش را پاک کرد و در تایید حرف‌های رها گفت: _یه حلقه‌ی قشنگ برات خریده بود... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای شادی ارواح شهدای غزه بسم الله الرحمن الرحیم شهدای مردم غزه تو غربت هستن، خیلی هاشون با هم محله هاشون یا حد اقل با خانواده هاشون شهید شدن، حتی اگر تنها شهید شدن، خبر شهادتشون به بقیه آشناهاشون (اگر زنده باشن) نمیرسه تا کاری براشون بکنن، بعضی ها معلوم نیست زندن یا مرده کسی ازشون اطلاعی نداره. مجاهدان که شهید میشن غربتشون چندبرابر میشه. خلاصه ما که الآن در امنیت هستیم، چه خوبه که هدیه هایی برای شادی ارواحشون بفرستیم. یکی از دوستان لطف کردن این صفحه رو طراحی کردن https://iporse.ir/6240028 لطفاً وارد شوید و حداقل یک صلواتی بفرستید. لطفا این مطلب رو منتشر کنید تا مؤمنان دیگری اجر و ثواب بگیرن و باعث شادی ارواح همدینمون در غزه باشیم. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق سوزان است 🌹بسم الله الرحمن الرحیم هرکه خواهان است 🌹بسم الله الرحمن الرحیم دل اگر تاریک اگر خاموش 🌹بسم الله نور گر چراغان است 🌹بسم الله الرحمن الرحیم ✨ به توکل نام اعظمت ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
ســلام آرزوی قلــبم❣ 🌱خیال سیر جمالت، طواف حُسن خداست... ندیده هم، مه رویت، چراغ دیده ماست... 🌱قسم به صبح ظهور و به لحظه فرجت... که طول غیبتت از شوق ما نخواهد کاست... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : ‌ 🔹براى هر حاجتى كه داريد، حتى اگر بند كفش باشد، دست خواهش به سوى خداوند عز و جل دراز كنيد؛ زيرا تا او آن را آسان نگرداند، آسان (برآورده) نشود. ‌ 📒 بحار ۹۳/۲۹۵/۲۳ https://eitaa.com/tahavaliasr @tahavaliasr
15.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه جوری میبخشه که انگار اصلا گناه نکرده بودی...💔 🌱@salambarebrahimm🕊
اگر صبحت قضا شود حتی اگر کل دنیا طلا شود و آن را در راه خدا و اسلام بدهی ، جبران نمی‌شود . - امام صادق‌ علیه السلام ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
recording-20231109-153032.mp3
4.04M
✅ یکی از حکمت های بسیار مهم نماز، افزایش قدرت تمرکز ذهنی هست حجت الاسلام حسینی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📷 بخش اول مستند .... ❇️🌷 بخشی از زندگینامه عارف واصل حضرت آیت الله بهجت 🔷 کودکی و نوجوانی این عارف بزرگ... 🌹@IslamLifeStyles
به‌تغذیه‌اش‌خیلـۍ‌اهمیت‌میداد، میگفت:مومن‌بایدبدن‌سالم‌داشته‌باشه..✌️🏼- یکۍ‌از‌چیزهایۍ‌‌که‌ترک‌کرد،نوشابه‌بود🥤!- . توۍِاردوهاۍ‌جهادۍ‌یاهرجایۍ‌که‌ نوشابه‌همراه‌غذا‌بود،نوشابه‌اش‌رو‌ به‌مزایده‌میگذاشت‌و‌میفروخت..💸!- . معمولا‌از‌پنجاه‌تاشروع‌میشد.. یادمه‌یکباریکۍ‌از‌رفقاپونصد‌تا‌خرید! البته‌‌هرکسۍصلوات‌بیشتر‌ۍمیفرستاد نوشابه‌اش‌مال‌او‌بود..(:📿- شهیدمحسن‌حججی🍃 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
تعدادی از شهدای والامقام حزب الله لبنان، طی درگیری با رژیم صهیونیستی طی عملیات طوفان الاقصی در این مدت هدیه به روح مطهر شهدا صلواتی هدیه کنید ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دیر رسیدی😭 صدایی که اشک مردم اسپانیا رو درآورد ...😔 🔹یه آزمایش اجتماعی غم‌انگیز تو اسپانیا که خیلی‌ها رو تحت تاثیر قرار داد! ‼️ مراقب باشیم، عقب نمانیم، دیر نشود ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ۶ توصیه رهبر انقلاب به بسیجیان ١- بسیجی بمانید ٢- قدر خود را بمانید ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 اشتیاق امام نسبت به محبین و منتظرین خود و آرامش دل ایشان با دیدن یکی از شیعیان... 🌕 آقا امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ وَ رُؤْيَتَكُمْ وَ زِيَارَتَكُمْ وَ إِنِّي لَعَلَى دِينِ اللَّهِ وَ دِينِ مَلَائِكَتِهِ فَأَعِينُوا عَلَى ذَلِكَ بِوَرَعٍ وَ أَنَا فِي الْمَدِينَةِ بِمَنْزِلَةِ الشَّعْرَةِ أَتَقَلْقَلُ حَتَّى أَرَى الرَّجُلَ مِنْكُمْ فَأَسْتَرِيحَ إِلَيْهِ» «سوگند به خدا كه من بوى شما را دوست دارم و ارواح شما را دوست دارم و زيارت و ديدار شما را دوست دارم و حقا كه من بر دين خدا و دين فرشتگان خدا هستم اى شيعيان ، شما با ورع مرا بر اين دين يارى كنيد ؛ من در تمام مدينه مانند يک دانه جو تک و تنها هستم ، در تمام مدينه حركت مى‏ كنم تا يكى از شما را ببينم و با ملاقات و ديدار او، استراحت ‏خاطر برايم حاصل شود.» 📗بحارالانوار،ج ۶۵، ص۲۸ 📗الدعوات (راوندی) ص ۲۷۴ 📗المحاسن ج۱، ص ۱۶۳ 🔸اهل بیت صلوات الله علیهم منتظر شما هستند راستی ، امام زمان عجل الله فرجه نیز مشتاق ماست: 🌕حضرت مهدی علیه‌السلام: اگر دعا کنید، برای دعایتان آمین میگویم و چنان چه دعا نکنید، من برایتان دعا میکنم. برای لغزش هایتان استغفار میکنم و حتی بوی شما را دوست دارم... «اللهم عجل لولیڪ الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥داستان عنايت عج به ايران در هنگام بلا 🎙 استاد عالی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🌻 قضای_نمازشب 🌻 🔸️رسول خدا ص فرمود: خداوند به کسی که نمازشب ترک شده را در روز قضا کند، افتخار می کند و می فرماید: ای فرشتگان من! بنده من قضای چیزی را که من بر او واجب نکرده ام به جا می آورد، شاهد باشید که من او را آمرزیدم. 📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۲۰۲ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 هرشب قبل ازخواب این عکس را نصب العین و کلاهمان را قاضی کنیم آیا امروز امام زمانمان جایی در زندگی روزانه ما داشت؟! 🔵 نکند جزء آن زیان دیدگانی باشیم که بازی های دنیا ما را از امام زمانمان غافل کرده باشد؟ 🔺 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿۹ منافقون﴾ 🌕 طبق روایاتی معتبر امام ذکرالله و بزرگترین آیت الهیست... ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏🌿』 💕اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💕وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 💕وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 💕وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن یه‌سلامم‌بدیم‌به‌آقامون‌صاحب‌الزمان! 💕السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ 💕یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن 💕و یا شریڪَ القران 💕ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے 💕و مَولاے الاَمان الاَمان🌱 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🌹 🌱گاه و بی گاه آمدن، یا گاه گاهی آمدن هیچکس نشنیده از دربان اینجا «شاه نیست»🌱 🌼سلام بر شما یا انیس النفوس: اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِیقِ الشَّهِیدِ صَلاهً کَثِیرَهً تامَّهً زاکِیَهً مُتَواصِلَهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَهً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ🍃
202030_1185404452.mp3
6.24M
🍃هوای این روزای من هوای مشهده 🍃کبوتر دلم آقا دوبار پر زده 🎤 رضا شیخی 👌بسیار دلنشین https://eitaa.com/shahid_moezegholami
💚 رو به زائر باز شد شکرِ خدا باز هم صحنِ حرم شد با صفا، شکرِ خدا راه دادی بی گلایه! باز هم شد روبراه عاشقانه هایِ سلطان و گدا، شکرِ خدا مادری جانِ جوادت را قسم داد و گرفت حاجتش را زیرِ ایوان طلا، شکرِ خدا لالِ مادرزاد پایِ تو باز هم با گریه میگیرد شفا، شکرِ خدا با دعای خیر در کنج ضریحت باز هم میشود از عـالَـمی رفع بلا، شکرِ خدا در کنار حالِ خوب زائرانت جان گرفت صحن گوهرشاد شد از غم رها، شکرِ خدا لنگ لنگان دست بر سینه شبانه میرود پیرمردی با براتِ ، شکرِ خدا شد امین الله ذکرِ نابِ بعد از هر نماز روضه خوان آورده باخود روضه را، شکرِخدا حضرت سلطان سلامت ميدهم از راه دور دلخوشم مولا جواب اين گدا را ميدهی 🥀به یاد شهیدمدافع‌حرم سیدیحیی براتی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: يُمتَحَنُ الرّجُلُ بفِعلِهِ لا بِقَولِهِ؛ مرد به كردارش آزموده مى‌شود، نه به گفتارش. غررالحكم: ۱۱۰۲۶ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa