فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غوغای شاعر اهل بیت حاج احمد بابایی درجواب صوت #ظریف
حاج قاسم به خون خود آموخت
فقط «مرد میدان» شهید خواهد شد
ذلت کدخدا پرستی هم نکته های «ظریف» میطلبد
من تعجب نمیکنم که هنوز «حاج قاسم» ، حریف میطلبد
#حاج_قاسم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌴یا رب دل مردهے مرا احیا ڪن
🍂بر روے گداے نیمہ شب در وا ڪن
🌴سوگند بہ قطره قطرهے خون علے
🍂پرونده ے اعمال مرا امضا ڪن
#شب_نوزدهم_ماه_رمضان🌙
#شب_ضربٺ_خوردن🥀
#شب_قدر🌙
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✨🕯✨
🕊گفتم : دعا چیست⁉️
🌷گفتند : طلب نیاز از بی نیاز
🕊گفتم : التماس دعاچیست⁉️
🌷گفتند : خوبان را در درگاه خدا واسطه قرار دادن
🕊پس باافتخار می گویم :
ای خوبان خدا 😊
😔التماس دعا✋
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
1_990302284.mp3
1.8M
چه کنیم #شب_قدر را درک کنیم؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#شب_قدر
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
میگوینددر #شب_قدر
تقدیریمان نوشته میشود
بیاییددعاڪنیم ڪه امسال
ظهورمهدے فاطمه(س)در
سرنوشت مانوشته شود
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الْفَرَج
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✨﷽✨
تو هم امشب را اوج بگير؛✨
بگذار ســـــرنوشتت را به اين خاكــــ پست گره نزند خـــــدايى كه دستش را از آسمـــان برايت دراز كرده؛
تا بلندت كند و گرد خستگى از تنـــــت بتكاند.💛🔆
امشب را طورى اوج بگير كه معناى " #فَتَبـــارَكَ_الله..." گفتنــش باشى🍃🌸
و به خاطر بياور از ميـــــان نام هايش كه " #خَبيـــــر " است و " #غَفـــــور " است و " #رَحيـــــم "...
كسى كه "آگـــــاهانه" ، "مى آمـــــرزد" تماى گناهانت را و بودنش "رحمـــــتى" است براى زندگيت🍃💚🕋
فقط يكــــ امشب را اوج بگيـــر؛ بگــــذار يك بار ديگر به آفريـــــده اش ببالد |•
#شب_قدر 🌙✨
به_رسم_دوستى_ما_رو_هم_دعا_كنيد
#شبتونمملوازعطرخدا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍃🌸به نامت و باتوڪّل بہ اسم اعظمت💕
میگشایم
دفترامروزم را
باشد کہ پایان روز
مُهر تایید بندگی زینت
دفترم باشد🌸
#بسماللهالرّحمنالرّحیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
❤السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)
❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
❣ #سلام_امام_زمانم❣
قربان لبـان روزه دارت آقـا
بی یار غریبانه کجا میگردی؟
سـردار و امیر آسمانی آقـا
تنهـا و طرید در کجا میگردی؟
#آجرکالله_یاصاحبالزمان🥀
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⚫️ فضیلت و ثواب روز نوزدهم #ماه_مبارک_رمضان
برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم :
🌺 روز نوزدهم، هیچ فرشته اى در آسمانها و زمین باقى نمى ماند، مگر آنکه از پروردگارش اجازه مى گیرد که هر روز به زیارت قبر شما بیاید و با هر فرشته اى هدیه و شربتى است.
📚 امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص۴۹
#ثواب_هرروز_ماهمبارکرمضان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
1_990839145.mp3
3.87M
#امام_زمان
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت نوزدهم وظایف منتظران
🔵 راهکارهای عملی یاد امام زمان(عج)
🎙️#ابراهیم_افشاری
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍃
عشق يعنی مشکلی اسان کني
دردی از در مانده ای درمان کنی
در ميان اين همه غوغا و شر
عشق يعني کاهش رنج بشر
عشق يعني گل به جاي خار باش
پل به جاي اين همه ديوار باش
عشق يعني تشنه اي خود نيز اگر
واگذاري اب را ، بر تشنه تر
عشق يعني دشت گل کاري شده
در کويري چشمه اي جاري شده
عشق يعني ترش را شيرين کني
عشق يعني نيش را نوشين کني
هر کجا عشق آيد و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود🍃
#مهربانباشیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
بر روح تمام شیعیان تیغ زدند
بر مردترین مرد جهان تیغ زدند
خورشیدبه سینه، ماه برسر می زد
انگاربه فرق آسمان تیغ زدند.
شهادت #امام_علی تسلیت باد🥀
#آجرکالله_یاصاحبالزمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
💚دل را ز علی
🥀اگر بگیرم چه کنم
💚بی مهر علی
🥀اگر بمیرم چه کنم
💚فردا که کسی را
🥀به کسی کاری نیست
💚دامان علی اگر نگیرم چه کنم
🕯ایام سوگواری
مولای متقیان علی تسلیت باد 🏴
#آجرکالله_یاصاحبالزمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌹
◾️به علی فاتح خیبرصلوات
◾️به علی شافع محشرصلوات
◾️به علی همسر والای بتول
◾️به علی ساقی کوثرصلوات
#اللَّهُمَّصَلِّعَلَىمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍁لطفِ خدا🍁
🌹 ◾️به علی فاتح خیبرصلوات ◾️به علی شافع محشرصلوات ◾️به علی همسر والای بتول ◾️به علی ساقی کوثرصلوات
#ختم_صلوات
به نیابت از صاحب الزمان، هدیه به روح مطهر
امیرالمؤمنین #امام_علی علیه السلام
لطفا تعداد صلوات اهدایی خودتون رو به آیدی
@E_D_60
اطلاع بدین
#اللَّهُمَّصَلِّعَلَىمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت37
چند دقیقه بعد صدف زنگ زد و گفت که در مسیر محل کار و خانهشان میخواهد سری هم به من بزند.
–صدف جان هر چی فکر میکنم خونهی ما توی مسیرت نیستا.
نوچ نوچیکرد و گفت:
–رفیقم رفیقای قدیم میخوای نیام؟
–اتفاقا بیا بریم بیرون یه هوایی بخوریم.
–نه بابا بیرون چیکار داریم، همونجا تو خونتون خوبه دیگه.
–صدف تو مطمئنی واسه دیدن من میای؟
مکثی کرد و پرسید:
–وا! پس واسه دیدن کی میام؟
–مامانم و امیر محسن.
–خب اونام هستن. برای دیدن همتون میام.
–صدف مشکوک میزنیا.
از حرفم به هول و ولا افتاد و آسمان ریسمان بافت.
سکوت کردم.
کمی مِن و مِن کرد و بعد ادامه داد:
–راستش حرفهای امیر محسن خیلی روم تاثیر میزاره. ماشالا با اطلاعاته، خوش صحبتم هست. الانم چندتا سوال دارم میخوام ازش بپرسم.
–صدف من از این حرف زدن و دیدارها میترسم. نکنه یه وقت...
حرفم را نصفه گذاشتم.
–یه وقت چی؟
–خودت میدونی چی؟
– اُسوه خیلی وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم.
–چی؟
–چیزه...چطوری بگم؟ من...من...
–تو چی؟ بگو دیگه جون به لبم کردی.
–من به امیرمحسن فکر میکنم.
گنگ پرسیدم:
–بهش فکر میکنی؟ یعنی چی؟ فکر کردن که کار خوبیه.
–ای بابا تو چرا نمیگیری؟
هین بلندی کشیدم.
–چی گفتی؟
تو، تو، یعنی تو دوسش داری؟
فریاد زدم.
–با توام صدف؟
–چرا داد میزنی؟
–چرا داد میزنم؟ صدف تو شرایط امیرمحسن رو نمیبینی؟
–یه جوری برخورد میکنی انگار گناه کبیره انجام دادم.
–چه ربطی داره. مگه الکیه، اصلا میفهمی...
حرفم را برید.
–همه چی رو خیلی خوب میدونم. همهی شرایطی که من دلم میخواد همسر آیندم داشته باشه رو اون داره.
فهمیده نیست که هست. صبور نیست که هست. کار نداره که داره. حرفهای قشنگ نمیزنه که میزنه. مهربون و با محبتم که هست، مگه یه دختر چه انتظاری از همسر آیندش داره؟
از حرفش خندهام گرفت.
–همسر آینده؟ صدف جان خیلی تند رفتیا، اونوقت این همه اطلاعات رو یهو چطوری به دست آوردی؟
من تازه میخواستم بگم زیاد با هم حشر و نشر نداشته باشید یه وقت...
فوری گفت:
–دیر گفتی اُسوه، من دوسش دارم.
– صدف چرا خودت رو زدی به اون راه. چشمهای برادر من...
–خودم میشم چشمهاش، این موضوع اصلا برام مهم نیست.
–چی میگی صدف؟ اینطورا هم که تو میگی نیست، خیلی مشکلات داره، خانوادت چی میشن؟
–من با مادرم صحبت کردم که با پدرم در میون بزاره، من مطمئنم اگه اونا امیر محسن رو ببینن و باهاش حرف بزنن نظر من رو تایید میکنن. در ضمن امیرمحسن خودش همهی مشکلات رو برام توضیح داده، من کاملا متوجه هستم که چیکار میکنم.
مبهوت به حرفهایش گوش میکردم.
–شما با هم در این مورد حرف زدید؟
آرام گفت:
–اهوم. با هم بیرون رفتیم و حرف زدیم. البته به در خواست من. اون هنوزم مخالفه، اتفاقا میخواستم همین روزا بهت بگم. ولی دیدم خیلی درگیری، گفتم صبر کنم تا یه کم سرت خلوت بشه و موقعیتش پیش بیاد.
–صدف تو جو گیر شدی. یادته پارسال خواستگار به اون خوبی داشتی همهی شرایطش خوب بود فقط ده سال از تو بزرگتر بود قبولش نکردی گفتی مردم میگن ازدواج نکرد نکرد آخرش رفت با یه پیرمرد ازدواج کرد.
–پارسال رو ول کن اُسوه، اون موقع کم عقل بودم که حرف مردم برام مهم بود. الان به کارم ایمان دارم، حرف مردمم برام بیاهمیته.
حرصم گرفته بود.
–آخه مگه میشه آدم یهو اینقدر عوض بشه اونم اینقدر زیرپوستی؟ جالبه که نه تو نه امیر محسن یه کلمه به من نگفتید.
با ناراحتی تماس را قطع کردم. تاملی کردم و بعد به طرف گوشهی دنج امیر محسن در سالن رفتم.
روی کاناپه دراز کشیده بود و دستش را روی موبایلش سُر میداد. بالای سرش ایستادم و هندزفری را از گوشش درآوردم و روی گوشم گذاشتم، گوینده تند تند مطلبی را که امیرمحسن سرچ کرده بود را میخواند. موضوع جستجویش در مورد رستورانداری و این چیزها بود.
هندزفری را پرت کردم و طلبکار گفتم:
–آره دیگه، دیگه داری عیالوار میشی، باید دنبال کسب درآمد بیشتر باشی. منم اینجا هویجم چه ارزشی برات دارم.
بلند شد نشست.
با ابروهای بالا رفته گفت:
–چی میگی تو؟
کنارش نشستم.
–من باید از صدف ماجرای شما رو بشنوم.
امیر محسن اشارهایی به آشپزخانه که مادر در حال کار بود کرد و گفت:
–هیس، چه ماجرایی؟ من به اونم گفتم، به توام میگم، هیچ ماجرایی نیست، اون واسه خودش بزرگش میکنه.
اخم کردم.
–یعنی میخوای بگی بهش علاقه نداری؟
نفسش را بیرون داد و حرفی نزد.
آرامتر گفتم:
–اون که معلومه عاشقته و تازه بریده و دوخته، بعد بغض کردم.
–انگار مد شده کلا پسرا کلاس بزارن و دخترا...
حرفم را برید.
#بهوقترمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت38
–اگه دخترا جایگاه خودشون رو حفظ کنن، خیاط خودش میبره و میدوزه. من اصلا نمیفهمم صدف چرا اینارو بهت گفته، چون قرار بود تا به نتیجه نرسیدیم به کسی حرفی نزنیم
–من که کسی نیستم. بعدشم من خودم تو یه شرایطی قرارش دادم که مجبور شد بگه
نفس عمیقی کشید
–تا چند جلسه دیگه باهاش حرف نزنم نمیتونم هیچ نظری بدم
آرام ضربهایی روی دستش زدم
–دیگه توام خودت رو نگیر، الان اون باید راضی باشه نه تو.
–موضوع اصلا این چیزا نیست. باید بسنجمش ببینم اصلا میتونه با شرایط سخت من کنار بیاد یا در گیر احساس شده. میخوام ببینم عقل کجای زندگیشه
لبم را به دندان گرفتم
–نگو امیر محسن، اتفاقا صدف دختر عاقلیه، حداقل از من عاقلتره
راستی معیار تو چیه برای ازدواج؟
–همین عقل
–یعنی چی؟ معیارت عقل طرفه؟
–اهوم. اگر عقل داشته باشه و ازش استفاده کنه ما مشکلی نخواهیم داشت
–یعنی زیبایی، هیکل..
حرفم را برید
–زنی که عاقل باشه زیبا میشه، زیبایی میشه که برای دیدنش نیاز به چشم نیست. این عقلِ که انسان رو کامل میکنه. البته عقلم طبقه بندیهایی داره. من کلی گفتم. مثلا ممکنه یه نفر عاقل باشه ولی زمینهایی برای رشدش نداشته که به حرکتش در بیاره که معمولا با کوچکترین حرف و سخنی که جایی میشنوه به فکر میره یا در موردش تحقیق میکنه، گاهی یه تلنگر باعث رشد بیش از حد یه نفر میشه. اینایی که یه شبه ره صد ساله میرن. یا بعضیها عقل دارن ولی ازش استفاده نمیکنن یعنی اونقدر به بُعد نفس درونیشون پرداختن که نفس تونسته عقل رو توی مشت خودش بگیره و اجازهی حرکتی بهش نده
–منظورت همون آک بند موندن عقله؟
خندید
–خب استفاده از عقل سختی داره.
–یه چیزی در مورد صدف بگم
سرش را تکان داد
–راستش صدف خیلی خوشگله. خواستگارم زیاد داره ولی همش ردشون میکنه، میگه به دلم نمیشینه. برام عجیبه چه طور تو رو انتخاب کرده، بعد خندیدم و ادامه دادم:
–به نظرت عقلش آکبند نیست؟
–زیباترین زنهای عالم هم توی زندگی وقتی بیعقلی میکنن شوهراشون ازشون بیزار میشن و اون زن براشون زشت میشه. یعنی دیگه زیبایی زنشون رو نمیبینن. اخلاق خوب باعث زیبایی آدما میشه نه صرفا ظاهر
حالا باید دلیل همین که میگه به دلم نمیشینه رو هم ازش بپرسم. اصلا چه جور دلی داره که برای توش نشستن یه فرد شرایط خاصی باید داشته باشه. گاهی دل ما عیب و ایراد داره ولی این ایراد رو تو دل دیگران میبینیم
لبهایم را بیرون دادم
–منظورت رو نمیفهمم، پس این که میگن طرف به دلم ننشست یعنی درست نیست؟ صدف که همچین دختر مذهبی هم نیست که بخواد طرفش شرایط خاص مذهبی داشته باشه. البته بیاعتقاد نیستا فقط..
–آره متوجه شدم چطوریه، یه باری که با هم صحبت کردیم از حرفهاش یه چیزهایی دستگیرم شده. باید دید به بلوغ شخصیتی هم رسیده یا نه. فعلا باید صبر کرد
–دیگه تو این سن میخواستی نرسه
– این چیزها ربطی به سن نداره، بعضیها تو هفتاد سالگی هم به این بلوغ نمیرسن. بعضیها تو سن هفده سالگی بهش میرسن
روانشناسها برای تشخیص این که کسی دارای شخصیت رشد کرده ای است و به بلوغ شخصیتی رسیده یا نه راهکارهایی دارن، مثل "کامروایی درنگیده." اگر انسان تونست کامروایی خودش رو عقب بندازه و نیازی که داره رو در لحظه برآورده نکنه و اون رو مدتی فاصله بندازه، این آدم دارای شخصیت رشد کردست. یعنی به تاخیر افتادن خواستش عصبی و پریشونش نکنه
یکی از نشانههای بزرگ نشدن آدمها همینه، مثل بچهها که اگر چیزی خواستند همان لحظه باید به دستش بیاورند وگرنه زمین و زمان رو به هم میدوزن. این از علامتهای بچگی و عدم رشد کافیه
لبم را گاز گرفتم:
–یعنی منم اینجوریم؟ آخه تو گاهی به من میگی بزرگ شو منظورت اینه؟
–خب توام صبرت کمه، ولی خب ویژگیهای خوب دیگه هم داری
مادر از آشپزخانه گفت:
–اُسوه به جای این که اینقدر اونجا بشینی و حرف بزنی پاشو بیا به من کمک کن و یه کاری انجام بده، فردا پس فردا شوهر کردی میخوای نفرین مادر شوهرت دامنم رو بگیره؟
همانطور که بلند میشدم گفتم:
–مامان از وقتی یادمه شما این حرفها رو میزدید، نمیدونم چرا این فردا پس فردایی که این همه ساله میگید نمیاد. میترسم آخر آرزوی نفرین شنیدن از مادر شوهرم تو دلتون بمونه
مادر در چشمانم براق شد
–با این زبونت هر جا بری برگشت میخوری. تا وقتی بهانههای بنیاسرائیلی واسه خواستگارات میاری بیخ ریش مایی. خواستگار به اون خوبی رو رد کردی. میخوای سر خونه زندگیت هم بری؟ دیگه کی میاد از اون بهتر مگه این که خواب ببینی. واقعا که خلایق هر چه لایق. بعد دلخور رویش را برگرداند
عصبی گفتم:
–آره اصلا من لیاقت ندارم
امیر محسن بلند شد و کنار گوشم گفت:
–نمیشد حالا زبونت رو نگه میداشتی؟الان فقط باید میگفتی، چشم مامان. بعد آرام از من دور شد
#بهوقترمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#پارت39
در جا از حرفم پشیمان شدم.
"آقاجان گفته بود که باید زبونم رو تربیت کنم. انگار این زبونم تربیت پذیر نیست.
مادر با اخم نگاهم کرد.
دست از خیالات برداشتم و سر به زیروارد آشپزخانه شدم. خودم را پشیمان نشان دادم و مظلومانه شروع به سرخکردن بادمجانهایی شدم که مادر پوست کنده بود و کنار اجاق گاز گذاشته بود.
سرم را بالا گرفتم.
"ای خدای غافلگیر کننده رحم کن."
سرخ کردن بادمجانها که تمام شد.
آن معجزه رخ داد.
مادر کنارم ایستاد و گفت:
–دستت درد نکنه. بیا این پیازها رو هم سرخ کن.
تا به حال مادر از من تشکر نکرده بود.
–خواهش میکنم مامان جان، وظیفمه، این حرفها چیه.
"ای خدای غافلگیر کننده پس تو اینجوری واسه آدم میترکونی. خیلی باهالی."
مادرحق به جانب روبرویم ایستاد.
–خب پس تو که میدونی وظیفته قبل از این که من بگم بیا کمک کن دیگه، باید حتما یه تشر بهت بزنم.
نگاه مبهوتم را به طرف سقف سُر دادم و گفتم:
–چشم.
سر سفرهی شام پدر رو به امیر محسن کرد و گفت:
–دیگه کمکم باید گوشت رو آزاد بخریم. کمکم سهمیهایی رو دارن جمع میکنن.
امیر محسن گفت:
–بهتر آقاجان، اینجوری که نمیشه، همهی وقتتون توی صف گوشت هدر بره.
پدر گفت:
–دلم میسوزه، آخه مردم از کجا بیارن یهو قیمت کباب سه برابر بشه.
مادر گفت:
–خیر نبینن اونایی که این بلا رو سر ملت میارن. کاش فقط گوشت بود، فوقش آدم نمیخره، همه چی رو گرون کردن. خدا خودش سزاشون رو بده.
امیر محسن گفت:
–خودمون رای دادیم مامان جان، خدا چیکار کنه.
پدر گفت:
–ما که رای ندادیم ولی خب، خشک و تر با هم میسوزه.
–ما میتونستیم بیشتر روشنگری کنیم. خوب کار نکردیم، باید یه جوری سعی میکردیم از این دو قطبی بازیا دور باشیم. هر یه نفر ما فقط یه نفر رو قانع میکرد، الان اوضاع این نبود. ما یه جورایی باهاشون لج کردیم، نخواستیم متحد باشیم. دلسوزی نکردیم آقا جان. مهربون نبودیم. باید بیشتر میگفتیم، ما دنبال برنده شدن بودیم. الانم بدمون نیومده که حرفهای ما درست از آب درامده و اونا شرمنده شدن.
پدر به دهان امیر محسن زل زده بود.
–حرفت درسته ولی نشدنی، من خودم با چندتاشون صحبت کردم، بعد اسم چند نفر را نام برد و ادامه داد:
–یادت نیست چه حرفهایی میزدن، اونقدر با اطمینان حرف میزدن که من رو هم به شک انداخته بودن. البته الان دیگه حرفی نمیزنن. وقتی از دور من رو میبینن راهشون رو کج میکنن و از اونور میرن. این دو قطبی و این حرفها رو هم خودشون به وجود آوردن دیگه.
مادر گفت:
–حالا بگیم #انتخابات رو اشتباه کردن یا هر چی، گذشته و رفته، الان چرا اینجوری میکنن؟ من نمیدونم مردم چشون شده به هم دیگه رحم ندارن. رفتم بادمجون بخرم، آقا نادر کلی کشیده رو قیمت، میگم چرا اینقدر گرونش کردی؟ میگه خانم قیمت دلار خیلی رفته بالا،
–بهش گفتم خب رفته باشه، انصافم چیز خوبیه.
میگه انصاف رو ببر در مغازه ببین چیزی میتونی باهاش بخری.
پدر و امیر محسن سرشان را به علامت تاسف تکان دادند. من سکوت کرده بودم و از این بالا رفتن قیمت دلار و غیره فقط حرص میخوردم. چون فقط به این موضوع فکر میکردم که این گرانیها چه ضربهی سختی به ازدواج جوانها میزند و خواستگاریها چقدر کمتر و کمتر خواهد شد. یاد حرف عمه افتادم که میگفت، این که ازدواج کردن جوونها روز به روز کمتر میشه، اکثرش به خاطر اوضاع بد اقتصادی نیست. دلیلش تغییر کردن ذائقهها و سبک زندگیهاست.
رو به امیر محسن گفتم:
–عمه میگفت بیشتر از این که نگران گرونی و انتخاب باشیم باید نگران تغییر ذائقهی مردم باشیم. اگه اون درست بشه، بقیش خودش حل میشه. مادر گفت:
–وا! یعنی چی؟ وقتی نون نباشه دیگه...
امیرمحسن گفت:
–منظور سلیقس مامان، این حرف هم درسته، یعنی آدمها الان اولویتش همون خوب خوردن و راحت زندگی کردنه، رای و انتخابشون هم در راستای رسیدن به همین هدفشونه، دشمن سالهاست داره کار میکنه و خب موفق هم بوده. ما تازه کمکم داریم از خواب پامیشیم.
مادر و امیرمحسن تا جمع شدن سفره حرف زدند. ولی من دیگر سکوت کردم. ترسیدم مادر دوباره حرفی بزند و مرا ضایع کند.
موقع شستن ظرفها امیر محسن کنارم ایستاد و شروع به آب کشیدن ظرفها کرد و گفت:
–روزه سکوت گرفتی؟
–چی بگم؟ هر چی بگم مامان همچین با "موشک سجیل" میزنه که...
–عه، اُسوه؟ تو اینقدر کینهایی نبودی.
با تشر گفتم:
–اصلا از دست توام ناراحتم. من همهی حرفهام رو به تو میزنم ولی تو تا مرحلهی بیرون حرف زدن با صدف رفتی و به من بروز ندادی. وقتی بهت میگم زیادیم میگی...
–الان اون چه ربطی...
حرفش را خورد و ادامه داد:
–باشه، معذرت میخوام. باید قضیهی صدف رو بهت میگفتم. نگفتم چون هنوز خبر خاصی نیست.
–حالا به جز یه جلسه که حرف زدید تو این مدتم کم و بیش ازش شناخت داشتی دیگه، نظرت چیه؟
–اول تو بگو که دیگه ناراحت نیستی.
لبخند زدم و او دنبالهی حرفش را گرفت.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔹وضع روزه خواری در تهران و بعضی مناطق دیگر کشور به شکلی درآمده که آدم تردید میکند آیا در یک مملکت اسلامی زندگی میکند یا نه؟ واقعیت این است که بیحرمتی به #ماه_مبارک_رمضان و روزهخواری گستاخانه و بیشرم و حیا، هر سال بدتر از سال پیش شده و بدبختی اینجاست که این فاجعه در کشوری رخ میدهد که دهها هزار جوان برومند آن برای تحقق اسلام و احکام آن به خون خود غلطیدهاند!
🔹بدون تردید بیاعتنایی مسئولین به این وضعیت و سکوت آن دربرابر بیحرمتی به احکام الهی از جمله علل بروز چنین وضعیتی است و بدون تعارف پدیده بیخیالی به شریعت و نادیده گرفتن آن در میان جماعت موسوم به حزباللهی نیز رایج شده است!!
🔹 پس از انتشار مصاحبه #ظریف، حرکتی کمنظیر در میان نیروهای انقلابی برای پاسخگویی به اظهارات ظریف درباره #حاج_قاسم ، شکل گرفت و از نماینده مجلس تا امام جمعه و دانشجو و فعال فرهنگی و ... با شور و حرارت در این خصوص احساس وظیفه کرده و ظریف را از سخنانش پشیمان کردند و این در حالی است که افتخار حاج قاسم این بود که سرباز اسلام است!
نکته اینجاست که چرا این جماعت برای دفاع از یک سرباز اسلام، چنین پرشور و خودجوش وارد عمل شدند اما یک صدم چنین غیرت و حساسیتی را نسبت به بیحرمتی به ماه رمضان نشان نداده و نمیدهند؟ واقعا در این ماه مبارک چند درصد از نیروهای حزباللهی فعال در فضای مجازی، نسبت به عادی شدن روزهخواری در تنها حکومت دینی جهان، اعتراض و انتقاد کردند؟ مگر نه این است که هزاران همرزم حاج قاسم به خاک افتادند تا احکام الهی در این مملکت جاری و حاکم شود؟
و بماند که اگر کسی حرف از اجرای حد شرعی روزهخواری به میان بیاورد بعضی از همین جماعت حزباللهی فتوا به تحجرش میدهند و بلایی بدتر از ظریف به سرش خواهند آورد! چرا که به فتوای این جماعت فعلا و تا اطلاع ثانوی هر گونه اعتراض به بیحجابی و روزهخواری و ... نشانه جهالت و تحجر است و مرتکب باید بایکوت و مطرود و ... شود!
سکولاریسم یعنی این که در جامعه، روزهداری و روزهخواری، بی حجابی و رعایت حجاب و پایبندی به احکام الهی و زیرپا گذاردن آن، امری شخصی باشد و کسی نسبت به اجرای احکام دین در جامعه حساسیت نشان ندهد و تمام اهتمام متولیان امور، سیاست و اقتصاد و امور دنیوی باشد.
✍دکتر کوشکی
#ماه_مبارک_رمضان
#امربهمعروف_نهیازمنکر
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa