♨️اسامی شهدا ترور سیستان و بلوچستان
🔹شهید سرباز علیزاده
🔹شهید سرباز پریشانی
🔹شهیدسرباز نور بخش
🔹شهید سرباز صالحی
🔹شهیدکادر ایمان درویشی
🔹شهید کادرعلیرضا اقاجانی
🔹شهید کادرمهدی خموشی
🔹شهید کادرنعمت نوری
🔹شهید کادر هادی زارع
با آرزوی علو درجات برای این شهدای عزیز
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلایل اهمیت جزایر سه گانه
تنب کوچک، تنب بزرگ، ابوموسی
#جهاد_تبیین
Eitaa.com/efshagari57
#حواسمونباشه
❌عادی سازی نکنیم...
🔹حمله رژیم موقت صهیونیستی به خاک پاک ایران نه ترقه بازی بود و نه به اندازه ی تهدیدات گسترده و پر حرفی هایشان پس از عملیات #وعده_صادق ۲.
🔹الگولی رفتاری رژیم در لبنان این بود که یک سال ادای عدم تمایل به درگیری گسترده را درآورد سپس آرام آرام از خطوط قرمز عبور کرد و در نهایت در یک بازه زمانی مشخص دست به شبیخون زد.
🔹با تائید اصابت برخی نقاط در استان های تهران، خوزستان و ایلام توسط قرارگاه مرکزی پدافند کشور باید بدانیم اگر حجم آسیب ها محدود است در نتیجه تصدی قهرمانانه دلیر مردان پدافند کشور است؛
🔹جریان تخدیر میخواهد حمله رژیم به ستون خیمه مقاومت را عادی سازی کند تا رژیم با خونسردی از خطوط قرمز عبور کند؛ یک پاسخ شدید طراحی دشمن را خنثی میکند.
🔹برخورد جدی با عوامل داخلی دشمن در حوزه امنیت و رسانه جزو اولویت های اصلی چارچوب پاسخ ایران به تجاوز سگ قلاده دریده آمریکاست.
#ایران_قوی 🇮🇷
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️جا داره یبار دیگه اینو ببینیم و حظّ ببریم.
سامانه پدافندی آرمان ببینید چطور شکار میکنه!
رحم نکرد
بگو ماشاالله...
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
جالبه
وقتی میزنیم ، دلار و طلا میاد پایین و بورس سبز میشه
وقتی دفاع میکنیم ، بازم دلار و طلا میاد پایین و بورس سبز میشه
یه پیشنهاد دارم
اقتصاد رو بدید دست سپاه و ارتش
هفته ای یکبار اسرائیل رو بزنن تورم تو کشور یک رقمی میشه 😁
✍️ مهدی اسلامی
#وعده_صادق ۳
Eitaa.com/efshagari57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید:
بخشی از عملکرد فوقالعاده پدافند ایران
#نابودی_اسرائیل
#ایران_قوی 🇮🇷
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
.
♨️ جیش الظلم مسئول حمله به واحد گشت فراجا
🔹گروهک تروریستی جیش الظلم با صدور بیانیهای مسئولیت حمله به واحد گشت فراجا در گوهرکوه سیستان و بلوچستان را برعهده گرفت.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
✍ اگر من ( خدای نکرده ) جای دستگاه امنیتی اسرائیل بودم از سکوت و عدم واکنش رسانه ای سران جمهوری اسلامی تا این وقت شب ، شدیدا نگران می شدم.
شاید این سکوت برای ما کمی مجهول باشد اما قطعا بی معنا نیست.
گاهی صدای سکوت از انفجار ناگهانی با سلاحی اعلام نشده ترسناک تر است.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ افزایش شمار شهدای حمله رژیم صهیونیستی به ۴ نفر
🔹شهدای وطن، مهدی نقوی و سجاد منصوری در راستای دفاع از حریم امنیت ایران زمین و جلوگیری از آسیب به ملت و منافع ایران حین عملیات مقابله با پرتابههای رژیم جنایتکار صهیونیستی به مقام والای شهادت نائل شدند.
شادی روح و علو درجات این دو شهید عزیز صلوات میفرستیم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ تصاویر شهیدان امروز فراجا در تفتان سیستان و بلوچستان
شادی روح این عزیزان والا مقام و همه ی شهدای امنیت صلوات میفرستیم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ اطلاعیۀ ستاد کل نیروهای مسلح در مورد حملۀ رژیم صهیونیستی
🔹به اطلاع ملت شریف و غیور ایران اسلامی میرساند هواپیماهای دشمن صهیونی در تجاوزی آشکار و مغایر با قوانین بینالمللی در بامداد امروز، شنبه ۵ آبانماه، با استفاده از فضای در اختیار ارتش تروریستی آمریکا در عراق در یکصدکیلومتری مرزهای ایران و از راه دور، تعدادی موشک دور بردِ هواپایه که دارای سر جنگی بسیار سبک در حدود یک پنجم کلاهک موشکهای بالستیک ایرانی میباشد را به سمت برخی از رادارهای مرزی در استانهای ایلام، خوزستان و اطراف استان تهران پرتاب نموده که در پی عملکرد به موقع پدافند هوایی کشور، خسارت محدود و کم اثری را وارد و چند سامانه راداری آسیب دیده که تعدادی بلافاصله ترمیم و برخی نیز در حال ترمیم هستند.
🔹در این اقدام نامشروع و غیرقانونی، با آمادگی پدافند هوایی کشور تعداد قابل توجهی از موشکها ردگیری و رهگیری شده و از ورود هواپیماهای دشمن به حریم هوایی کشور جلوگیری به عمل آمده است.
🔹ایران ضمن محفوظ دانستن حق پاسخ قانونی و مشروع خود در وقت مقتضی، برقراری آتشبس پایدار در غزه و لبنان برای جلوگیری از کشتار مردم بیپناه و مظلوم را مورد تأکید قرار میدهد.
🔹به دولت تروریست پرور و جنایتکار امریکا که نقش محوری در حمایت و پشتیبانی همه جانبه از اقدامات مجرمانه رژیم صهیونی در برهم زدن امنیت منطقه دارد، هشدار داده میشود برای جلوگیری از گسترش درگیری و ناامنی در منطقه و کشتار مردم بیگناه به ویژه در غزه و لبنان این رژیم غیرقانونی و نامشروع را مهار نموده و خود و همپیمانانش را در باتلاقی که آن رژیم اشغالگر ایجاد نموده است؛ بیش از این گرفتار ننماید.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ رسانههای عبری زبان: در ۲۴ ساعت گذشته ۶۳ سرباز اسرائیلی زخمی شدهاند؛ ۶۱ نفر از آنها در جبهه شمالی با لبنان و ۲ نفر در داخل نوار غزه مجروح شدهاند
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️بیانیه نیروهای مسلح بطور تقریبی متهمین و مجرمین و شریکان این تجاوز رو مشخص کرده.
بجز رژیم صهیونیستی که هدف اصلی در سیبل حمله ایران است.
پایگاه های امریکایی مستقر در منطقه مجرم این تجاوز هستند.
با توجه به اینکه به فاصله ۱۰۰ کیلومتری از مرز ایران اشاره شده نقش قطعی لجستیکی در مسیر پروازی اثبات میشود.
با این حساب هدف کجاست؟
سرزمین های اشغالی؟
یا کشوری که آسمانش رو در اختیار رژیم جعلی قرار داد؟
یا پایگاههای آمریکایی...؟
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️در واقع آسیب به لجستیک و چشم اصلی از خود سلاح متجاوز مهم تر است.
یک نکته مهم آرام آرام در حال آشکار شدن است.
صهیونیست ها با پرتاب موشک از خارج مرزها و سپس ریزپرنده در تهران خواستند ایمنی سامانه دفاعی را از بین ببرند و سپس حمله اصلی را انجام دهند.
حمله اصلی ورود اف ۳۵ ها به خاک ایران بود.
شک نکنید وقتی در قدم اول شکست خوردند دیگر ادامه ندادند.
با قاطعیت می توان گفت این تجاوز دارای دو مرحله بوده که با توجه به ناکامی و شکست در نیمه راه، نیمه کاره رها شده است.
شک نکنید...
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
قدردان همه بچه های غیور و دلاور نیروهای مسلح کشور عزیزمون هستیم و برای سلامتی و موفقیت همشون ۱۰ بار صلوات میفرستیم.
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۴۵ و ۴۶
بنظر میآمد سرایدار خانه باشد.خوشحال شد.چند قدم به طرف در برداشت و در حالیکه سعی میکرد خودش را خونسرد نشان دهد پرسید:
- هیچکس نیست؟ خیلی وقته زنگ میزنم
-نه پسرم.مراسم پسرشون هست رفتن محضر. منم تو حیاط داشتم گلهارو اب میدادم. ببخشید صدای زنگ رو نشنیدم
-ببخشید شما ادرس محضر رو دارید؟
-شما از مهموناشون هستین؟
-بله
-پس چطوری ادرس رو ندارید؟
پیرمرد تیزی بود. سیاوش برای لحظهای گیج ماند و بعد انگار کسی حرف توی دهانش گذاشته باشد گفت:
-اقا نیما برام پیامک کرده بود اشتباهی پاکش کردم
پیرمرد نگاهی به سرتا پای سیاوش انداخت. ظاهر غلطانداز سیاوش با آن ریش عجیب غریب روی چانه اش، زنجیر طلا ، تیشرت قرمز، شلوار جینش و آن کت اسپورت سفید رنگش، هیچ شباهتی به هیچ یک از مهمانهای این خانواده نداشت.
سیاوش که معنای این نگاه را فهمیده بود برای اولین بار در عمرش آرزو کرد کاش ظاهر موجه تری داشت.خواست بگوید استاد نیماست اما فکر کرد این حرف اوضاع را بغرنج تر خواهد کرد. لابد پیرمرد سمج، کارت شناسایی اش را طلب میکرد. برای همین سکوت کرد و خدا خدا کرد تا پیرمرد حرفش را قبول کند.
-من آدرس دقیق ندارم فقط میدونم سمت میدون مطهری بود!
آهه از نهاد سیاوش برآمد. نزدیک میدان مطهری؟ این هم شد ادرس؟
-نمیدونین چه ساعتی نوبت دارن؟
هنوز میترسید که مبادا کار از کار گذشته باشد.
-فکر کنم برای ساعت سه نوبت داشتن
سیاوش نفس بلندی کشید که ابروهای پیرمرد نزدیک بود به کف سرش بچسبد.هر طور بود خودش را به محضر رساند.
اینکه چند تا دوربین را رد کرده بود و چقد جریمه برایش نوشته بودند بعدها معلوم میشد.خداروشکر هنوز خطبه را نخوانده بودند. انگار کوهی را از روی دوشش برداشته باشند. نفس راحتی کشید، روی صندلی ولو شد و از منشی خواست قبل از آنکه دیر شود پدر عروس را صدا بزند.
حالا یک لحظه به این فکر کرد که اگر پدر راحله بپرسد شما چه کاری با راحله دارید؟ یا اصلا چه کارهاید؟ چه جوابی بدهد؟خودش هم هنوز نمیدانست چرا اینقدر به آب و آتش زده بود! حس انسان دوستی؟ من که بعید میدانم هیچکدام از ما اینقدر فداکار و انسان دوست باشیم. باید دلیلی دیگر میداشت! پدر عروس با راهنمایی منشی محضردار، به سمت سیاوش میآمد.
- ببخشید با بنده کاری داشتید؟
سیاوش سرش را بلند کرد.مردی موقر،حدودا پنجاهوچندساله با لبخندی مهربان، جلویش ایستاده بود.میشدفهمید که پدر خانم شکیباست. همان نگاه را داشت، سنگین و معقول.باید از یک جایی شروع میکرد.این همه راه را نیامده بود که بینتیحه برگردد. سلام کرد و گفت:
- ببخشید آقای شکیبا،راستش...راستش من..یعنی چطوری بگم.. میخواستم بگم...
نفسش را بیرون داد، سعی کرد آرام باشد و بعد ادامه داد:
-این وصلت نباید سر بگیره
لبخند پدر محو شد:
-چرا؟
-فکر میکنم شما باید یکم بیشتر تحقیق کنین!
پدر داشت اخمهایش در هم میرفت.همانقدر که صورتش با آن لبخند گرم به سیاوش دلگرمی میداد همانقدر هم این ابرو های سگرمه شده باعث وحشتش میشد.پدر پرسید:
-میشه بپرسم شما؟
سیاوش خودش را معرفی کرد اما متوجه لبخند کوچکی که با شنیدن اسم او برای لحظهای روی لبهای پدر آمد و رفت نشد. پدر دوباره پرسید:
-خب میتونم بپرسم دلیلتون چیه؟
سیاوش میدانست حرفش پر رویی تمام است اما خودش هم نمیدانست چرا امروز اینقدر احمق شده است. گفت:
-میشه خود راحله خانم هم باشن؟
و بعد از این حرف برای ثانیهای در چشمان پدر خیره شد.با خودش فکر کرد الاناست که مشتی سنگین حواله چانهاش شود. حقش هم بود! آخر به تو چه پسره فضول؟ سر پیازی یا ته آن؟ خجالت نمیکشی؟اما پدر فقط نگاهش را به زمین دوخت،دانههایی از تسبیح فیروزهایاش را انداخت،دستی به محاسنش کشید و گفت:
-لطفا توی اون اتاق منتظر باشید.میدونید که جلوی مهمونها....
سیاوش که اصلا توقع همچین برخوردی را نداشت سری تکان داد،بله البتهای گفت و به طرف اتاقی که پدر نشان داده بود رفت.
بنظر میآمد اتاق بایگانی باشد.آنقدر مضطرب بود که نمیتوانست بنشیند.که ضربهای به در خورد و در باز شد. اول پدر و بعد راحله در چادری سفید و مخملی وارد شدند. طبق معمول رویش را محکم گرفته بود. حتی بسته تر از همیشه-شاید بخاطر آرایش کمرنگ- نگاهش را پایین انداخت.
-استاد پارسا؟ پدر گفتن که شما اومدین و میخواین چیزی بگین
سیاوش موبایلش را از جیب درآورد:
-بله راستش...نمیدونم چطوری بگم..یعنی گفتنش سخته
راحله که بنظر میآمد داشت نگران میشد گفت:
-اقای پارسا، الان همه منتظر من هستند، لطفا اگر مطلب مهمی هست بفرمایین وگرنه بذارید برای بعد مراسم اینجوری اصلا وجه خوبی نداره
-بله.بله میفهمم.اما مطلبی که میخوام بگم سخته...راستش من فکر میکنم این ازدواج به صلاح نیست.
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۴۷ و ۴۸
راحله نگاهی به پدر که او هم به نظر نگران میآمد کرد و بعد نگاهی به سیاوش..
-یعنی چی؟
سیاوش موبایلش را به سمت راحله دراز کرد.پدر هم جلوتر آمد. راحله موبایل را گرفت و عکسها و فیلمهایی را که سیاوش گرفته بود دید.عکس نیما کنار دخترهای آنچنانی..مهمانیهای مختلط..رقص مستانه نیما...یکی دو تا نبودند که راحله فکر کند فوتوشاپ است یا هر چیز دیگر..
اصلا چه لزومی داشت سیاوش بخواهد این کار را بکند؟ یکدفعه یاد چند برخودی که از نیما دیده بود افتاد...برخوردش با بهاره... برخود آن روزش در رستوران با دخترک نه چندان موجه پشت صندوق...
احساس کرد تمام بدنش خشک شده است.چطور یکنفر میتوانست اینقدر رذل باشد که دل و زندگیاش را اینگونه بازیچه خودش کند؟چند لحظه ای مات تصویرهای موبایل شد، بعد یکدفعه سر بلند کرد!
نگاهی به پدرش انداخت.غم چهره پدر هم به غم خودش اضافه شد. پدر گوشی را از دست راحله گرفت تا دوباره فیلمها را ببیند... و راحله، گفت:
-اینا چیه!؟؟
سیاوش که دوباره غرق در خودش شده بود گفت:
-یعنی این آدم اونی که نشون میده نیست.
این چشم در چشم شدن فقط چند لحظه طول کشید.بعد از چند وقت بالاخره حقیقت کشف شد:این چهره معصوم، ساده و پاک این دختری که روبرویش ایستاده بود، برایش مهم بود...
راحله قطره اشکش را که پایین افتاده بود پاک کرد و با چهره جدی و گر گرفته از اتاق خارج شد..پدر هم از سیاوش پرسید که میتواند فیلمها را برایش نگه دارد برای روز مبادا اگر لازم شد و سیاوش قول داد که حتما..پدر تشکر کرد و رفت.
سیاوش روی صندلی نشست.رازی را که کشف کرده بود سنگین بود و شیرین. به هم خوردن مراسم و چرا و چی شد هایی که از هر طرف بلند بود...از درز در میدید که مهمانها شوکه و پکر از محضر خارج میشدند...
صبح شنبه، سیاوش کاملا مرتب و رسمی سر کلاس میرفت.صادق که وسواس سیاوش در مدل دادن موهایش را میدید خنده اش گرفت و با لحنی موذیانه گفت:
-اصلا از کجا معلوم از این مدل موهای تو خوشش بیاد؟ این تیپ دخترا موهای ساده رو ترجیح میدن.
ّسیاوش بیخیال گفت:
-این تیپ و اون تیپ نداره.همه دخترا خوش تیپی رو دوس دارن. تو اصلا....
اما یکدفعه ساکت شد. خودش را لو داده بود. وحشت زده به طرف سید برگشت:
-منظورت چی بود؟ کدوم تیپ؟
صادق خنده ای کرد و گفت:
-منظور من یا تو؟
سیاوش سعی کرد خودش را نبازد:
-من همیشه به خودم میرسم. اونم کلی گفتم
و بعد دوباره به طرف آینه برگشت و عصبانی به خودش در آینه خیره شد.هنوز که هنوز بود از سید خجالت میکشید. دوست نداشت به این راحتی دستش رو شده باشد.اما صادق انگار بدش نمیآمد کمی سیاوش را قلقلک بدهد:
-تو که راست میگی..اصلا هم تابلو نیستی با اون خنده معنیدار که از دیروز تا حالا که مراسمو به هم زدی رو لبت مونده! حالا شاید با مدل مو و اون ریش لنگریت کاری نداشته باشه اما قطعا از اون زنجیر طلای مبارک خوششون نمیاد! از ما گفتن بود، خود دانی!
سیاوش نگاهی به زنجیرش کرد. چون یادگار مادرش بود دوستش داشت و به گردن انداخته بود.ظریف بود که خیلی هم توی چشم نبود ولی به قول صادق هر چقدر هم ظریف باشد، طلا بود.کمی فکر کرد و بعد، درحالیکه کیفش را برمیداشت گفت:
-از لج تو هم که شده با همین زنجیر میرم که مطمئن بشی خبری نیست
و به سمت در رفت که صادق با بدجنسی ترکش آخر را هم پرت کرد:
-اون حلقه رو هم برای اینکه خبری نیست از دستت درآوردی؟
سیاوش با انگشت جای حلقه ای "که از شرش خلاص شده بود را" لمس کرد، پیشانیاش عرق کرد اما خوشبختانه پشتش به سید بود.بدون اینکه سر برگرداند گفت:
-نمیدونم کجا گذاشتمش..همین!
و قبل از اینکه سید حرف دیگری بزند از در بیرون رفت.که البته بیشتر شبیه بیرون پریدن بود تا بیرون رفتن. صادق همانطور که قاه قاه میخندید نگاهی به حلقهطلایی لب طاقچه کرد، و بلند گفت:
-عاقبت خیاط در کوزه افتاد.فکر کنم دیگه وقتش شده کت و دامن بپوشم.
و دوباره زد زیر خنده...سیاوش که پشت در ایستاده بود صدای صادق را شنید.نفسش را با پوفی طولانی بیرون داد. دروغ چرا؟ از این حس جدید خوشش آمده بود.لبخندی زد و راه افتاد.در اتاق کارش، جلوی آینه ایستاده بود و به خودش در آینه خیره شده بود.
دستی به زنجیر طلایش کشید،بعد از کمی مکث بازش کرد،بوسیدش و درون جعبهای کوچک گذاشت و در کیف جایش داد.همه اماده نشسته بودند.نگاهی به صندلی خالی گوشه کلاس انداخت.انتظار فایده نداشت.خانم شکیبا اگر میخواست بیاید تا الان آمده بود.درس را شروع کرد.
نه آن روز و نه تمام روزهای هفته هیچ خبری خانم شکیبا نشد.به این فکر میکرد نکند کار اشتباهی کرده است؟!نکند دچار مشکلی شده باشد؟ اما نه، راحله از آن تیپ دخترهایی نبود که با این قسم مشکلات خودش را ببازد.!
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🚨پیامی از وزارت خارجه ایران
نیروهای مسلح ایران با استناد به ماده ۵۱ منشور بین المللی بدون هماهنگی با سازمان های بین المللی به اسرائیل حمله خواهند کرد....
#وعده_صادق ۳
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
برق غضبی که چشم رهبـر دارد
گویـا که بنـای فتـح خیبــر دارد
دور و بَر این دیـــار پرسه نــزنید
این مملکتِ فـاطمه حیـدر دارد
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲
#ایران_قوی 🇮🇷
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴 من ضامن ایرانم
مرحوم آیت الله میرزا مهدی آشتیانی رضوان الله علیه نقل میکنند:
در حدود سالهای 1320 که اوج بههمریختگی کشور و تسلط کمونیستها بر شمال ایران بود، به بیماری سختی دچار شدم. معالجات اثری نبخشید و بهناچار بهقصد استشفاء، با کاروانی عازم مشهد شدم. در بین راه حالتی برایم پیش آمد که همراهان گمان کردند مشکل قلبی پیدا کردهام. بنابراین اتوبوس را متوقف کرده، مشغول درمان من شدند. اما در واقع، من در آن حالت خود را در صحرای عرفات میدیدم. مشاهده میکردم که نور آن صحرا بهسمت آسمان درحالانتشار است و مردم حیران و مشعوف مشغول تماشای نور آن صحرا هستند.
سؤال کردم، چه خبر است؟ گفتند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به صحرای عرفات آمدهاند! ناگهان چهارده خیمهٔ متصلبههم را مقابل خود دیدم که بزرگترین و اولین آنها متعلق به رسول گرامی اسلام بود. به حضورشان شرفیاب شدم. سلام کردم. به گرمی پاسخ فرمودند. همین که تصمیم گرفتم حاجات خود را بیان کنم، فرمودند: چون زائر فرزندم «رضا» هستی، به نزد ایشان برو و حاجت بخواه. عازم خیمهٔ حضرت رضا (علیه السلام) شدم و پس از سلام و ادب، سه حاجت خود را مطرح کردم:
1⃣ مولای من! شفای خود را از این بیماری میخواهم
🔺خداوند مقدر فرموده است تا آخر عمر چنین باشی
2⃣ بدهی قابلتوجهی دارم که مستحضر میباشید
🔺 بهزودی ادا میکنیم
3⃣ نگران فتنهٔ کمونیستهایی مانند... برای ایران هستم.
🔺 من ضامن ایرانم. ایرانیان تا وقتی با ما هستند، به زیارت ما میآیند و در مجالس عزای ما شرکت میکنند، در امانند.
#صلیاللهعليڪیـاعــلیبنموسیالرضـــا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌷#متن بند ۳۳ استغفار🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
۳۳-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ كَتَبْتَهُ عَلَيَّ بِسَبَبِ عُجْبٍ كَانَ مِنِّي بِنَفْسِي أَوْ رِيَاءٍ أَوْ سُمْعَةٍ أَوْ خُيَلَاءَ أَوْ فَرَحٍ أَوْ حِقْدٍ أَوْ مَرَحٍ أَوْ أَشَرٍ أَوْ بَطَرٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ أَوْ رِضاً أَوْ سَخَطٍ أَوْ شُحٍّ أَوْ سَخَاءٍ أَوْ ظُلْمٍ أَوْ خِيَانَةٍ أَوْ سَرِقَةٍ أَوْ كَذِبٍ أَوْ نَمِيمَةٍ أَوْ لَعِبٍ أَوْ نَوْعٍ مِمَّا يُكْتَسَبُ بِمِثْلِهِ الذُّنُوبُ وَ يَكُونُ فِي اجْتِرَاحِهِ الْعَطَبُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند ۳۳: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که بر من نوشته ای به جهت خود پسندی ای که در من به وجود آمده، یا خود نمایی، یا خودستایی(با رساندن عمل خود به گوش دیگران)، یا تکبّر، یا شادمانی، یا کینه، یا خوشی، یا بخشندگی، یا بخل، یا ظلم، یا خیانت، یا دزدی، یا دروغ، یا سخن چینی، یا لهو و لعب، یا هرنوع کاری که با آن مرتکب گناه میشوند و هر که آن را انجام دهد خود را به هلاکت اندازد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
#استغفار۷۰بندی
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
❤السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)
❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
.
🌱چگونه سرکنم بدون عشق،صبح و شام را
چه علتی بیاورم ندیدن مدام را؟
🌱شلوغ شد دل من از بروبیای هرکسی
ولی دوباره یادِ تو شکست ازدحام را...
سلاممحبوبدلها♥
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa