✅ حداقل وظیفه ما برای کمک به جبهه مقاومت و مردم بیگناه غزه و لبنان👇
#تحریم_کالای_صهیونیستی
و #نشر_حداکثری این مطلب
#جهاد_تبیین
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
هدایت شده از تجربه های عالی درمانی
#اطلاعیه
💥🎁 دوره جامع آموزش سبک زندگی و مزاج شناسی با موضوعات زیر تقدیم میشه:
❇️ شناخت انواع مزاج ها و درمان غلبه های مزاجی
🔶 آموزش کامل تهیه نان سالم و روغن و کره محلی و...
❇️ شناسایی و درمان برخی بیماری های مزاجی مثل اوتیسم، پیسی، ضعف حافظه، چاقی شکمی و...
❇️ روایات طبی و معرفی انواع واکسن های طبیعی و هزاران موضوع مفید و کاربردی دیگه...
🔹 ادمین ثبت نام👇
@admin_mezaj_zendegi
📝تجربه های مزاج شناسی👇
https://eitaa.com/joinchat/1953170230Ca03c27ccdc
❌❌ حتی یک دروغ هم به همسرتان نگویید!!!
✍🏻 دروغگویی باعث میشود «احترام» در رابطه از بین برود. زمانی که یک دروغ از یک فرد در رابطه دیده شود، تمام حرفهای دیگرش نیز زیر خط شک میرود.
🔺بهتر است این نکته را به خاطر داشته باشید که دروغگوئی یکی از مهمترین خط قرمزهای رابطه زناشوئی است و شکستن آن، شاید به نابودی یک رابطه محترمانه و پایدار ختم شود!
•● اهمیت «صداقت» در یک ازدواج موفق، شاید بیشتر از آن چیزی است که فکر می کنید.
#همسرداری_مومنانه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♨️ صورت زنان و دختران ایرانی دیگر اصلا دلنشین و خواستنی نیست ‼️
❌ مجله فرانسوی "L'Echo dela Mode " با انتشار عکس هایی، تحلیلی درباره آرایش و ظاهر دختران ایرانی انجام داده که جای تأمل دارد.
❌ صورت زنان و دختران ایرانی دیگر اصلا دلنشین و خواستنی نیست ! آنها سادگی و زیبایی واقعی را پشت نقاب سنگینی از مواد آرایشی و عمل زیبایی مخفی می کنند.
❗️جای تعجب دارد که زنان این کشور علیرغم آموزه های دینیشان خود را شبیه ستاره های فیلم های پورن آمریکایی آرایش می کنند . اینجور صورت ها فقط در فیلم های غیر اخلاقی دیده می شود .ما در خیابان های اروپا به ندرت با چنین مواردی روبه رو می شویم!
بیش از 100هزار زن ایرانی سالانه عمل زیبایی انجام میدهند. در ایران صورت زنان، بیش از آنکه حس خوبی القا کند،...... خرید و فروش کتاب در مقابل لوازم آرایش، بسیار ناچیز است. لوازم آرایش آلوده به مواد سرطان زا که خود عامل اصلی سرطان سینه در زنان ایرانی شده است. آمار سرطان سینه در زنان ایرانی بسیار بالاست. لاک ناخنها و مواد کاشت ناخنی که از عوامل خطرناک ایجاد بیماریهای خاص در زتان ایرانی شده است.. عمل جراحی بینی که آسیبهای جبران ناپذیری به مغز و سلامت زنان ایرانی میزند...
✅ #امربهمعروف_نهیازمنکر برهمگان طبق فتاوای تمامی مراجع واجب است.
پس مومن تامیتونی پیامهای اینچنینی رو انتشاربده .
#بیتفاوت_نباشیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سندروم اردک🦆
♨️ خوش به حال اردک، ببین چه آرامشی داره‼️
🎙 دکتر سعید عزیزی
#بهخودمونبیایم
#شکرگزارباشیم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۱۱۷ و ۱۱۸
راحله هم دم در ایستاده بود و تماشایشان میکرد و میخندید به شوخیهایشان.
-میگم بابا خراب نکنی موهامو! چهار راه بندازی وسطش
- اینقد حرف نزن ببینم چکار میکنم
سیاوش زد زیر خنده ولی یکدفعه با دردی که در گوشش احساس کرد تقریبا داد زد:
-بابا گوشمو بریدیا! من کور شدم شما نمیبینی؟
آری،پدر نمیدید،چرا که با وجود لبخندها و شوخیهایش،پرده اشکی که جلوی چشمهایش بود نمیگذاشت ببیند.پسری که تا دیروز درس میخواند،درس میداد، رانندگی میکرد،حالا قرار بود تبدیل شود به آدمی طفیلی که حتی برای راه رفتن محتاج دیگران است.و این جمله اخر سیاوش،تیر خلاص بود.نتوانست تحمل کند.ماشین را خاموش کرد.راحله که میدید پدر چه تلاشی میکند برای اینکه جلوی سیاوش گریه نکند گفت:
-بدین به من بابا! یه بلایی سرش میارم که التماس کنه شما براش بزنین
- خدا به دادم برسه. بذار وصیت کنم اقلا
پدر لبخندی مغموم زد،ماشین را به دست راحله داد و غیبش زد.رفت توی اتاق،سر گذاشت به دیوار و زد زیر گریه...
دکتر برای سیاوش چند جلسه ای فیزیوتراپی نوشته بود.راحله سعی میکرد، برای جلسات فیزیوتراپی و کارهای پزشکی که هنوز لازم بود خودش در کنار سیاوش باشد که یک وقت سیاوش فکر نکند خسته شده یا حس کند سربار دیگران است. هرچه باشد هرکسی با همسرش کمتر رودربایستی دارد.
این کارها، در کنار کلاسهای درس و مراقبتها و کارهای خانگی سیاوش که هنوز به نابیناییاش عادت نکرده بود جسم راحله را خسته میکرد.طوری که گاهی احساس ضعف میکرد و چشمش سیاهی میرفت.با وجود همه اینها خوشحال بود. خوشحال از اینکه سیاوش دوباره به زندگی برگشته.
آن شب، مادر برای تشکر از زحمات سید صادق او و همسرش را برای شام دعوت کرده بود.وقتی آمدند، پسر کوچک دو-سه سالهای هم همراهشان بود.اما تعجب همه وقتی بیشتر شد وه دیدن این آقا حیدر کوچک،زینب را مامان خطاب میکند و سید صادق را پدر! وقتی سیاوش فهمید بچه ای همراه مهمانهاست، راحله را کناری کشید و گفت:
-باید زودتر بهت میگفتم اما پیش نیومد، بعدشم که اون اتفاقا افتاد.یه وقت چیزی نپرسی ازشون،بعدا همه چیز رو برات توضیح میدم. فعلا کاملا عادی رفتار کن
سید کنار سیاوش نشست، دست روی زانویش گذاشت و گفت:
-خب جناب سلمان خان، در چه حالی؟
سیاوش از آن قهقهههایی زد که حال دل راحله را کوک میکرد.سید خوب بلد بود حال سیاوش را سر جایش بیاورد. شوخیهایش حساب شده بود.و سید ادامه داد:
- جان خودت، دفعه بعد خواستی از این هندی بازیا دربیاری،یجوری برو یه سره بشی! دو ماه آزگار مارو علاف خودت کردی اخوی!دیگه نهایت یکی دو روزه پرونده رو جمع کن یا اینوری یا اونوری
بعد رو کرد به پدر سیاوش و گفت:
-البته با اجازه شما!
همه از این حرف سید خنده شان گرفت و سید ادامه داد:
- میدونی از چی خوشم میاد؟ عینهو این فیلما نشدی که وقتی طرف بهوش میاد مغزش اتصالی میکنه و شروع میکنه به زمین و زمان فحش میده! حالا یکی باید بیاد نازشون رو بکشه که سر جدت کوتاه بیا بعد این همه دردسر! نه افسرده شدی نه پرخاشگر،عین یه بچه مودب با وضعیت کنار اومدی.
بعد خودش هم از این حرفش خنده اش گرفت.موقع شام که شد،زینب خانم رفت توی آشپزخانه تا به مادر راحله تعارفی بزند برای کمک.شیما هم که به بهانه درس جیم شده بود توی اتاق تا از زیر کار در برود!پدر راحله داشت با تلفن حرف میزد و بابا ایرج هم که عاشق بچه بود، حیدر کوچولو را روی پایش نشانده بود و داشت باهاش بازی میکرد.
صادق به سیاوش کمک کرد تا بلند شود، دستش را گرفت و به سمت میز شام برد.و راحله احساس کرد برای اولین بار در عمرش حسودیاش شده!به سیاوش!که چنین رفیق خوبی داشت! رفیقی که برای سلامتی سیاوش نذر کرده بود. اینکه بعد از اتمام دوره اش،هفتهای یک عمل رایگان داشته باشد حتی اگر آن عمل تنها عمل تمام هفته باشد!لابد خدا خیلی خاطرش را میخواهد که چنین رفیق خوبی برایش دست و پا کرده است.
نیمههای شب بود که راحله با صدایی بیدار شد.این مدت خوابش خیلی سبک شده بود و با کوچکترین حرکتی یا صدایی بیدار میشد.فکر کرد لابد سیاوش باز در حال کابوس دیدن است. از جایش بلند شد تا سیاوش را بیدار کند که فهمید اشتباه کرده است.سیاوش کابوس نمیدید، داشت گریه میکرد!!کنار تختش نشست:
-بیداری سیاوشم؟
سیاوش که متوجه بیدار شدن راحله نشده بود سریع اشکهایش را پاک کرد:
-آره، خوابم نمیبره!
راحله دلش گرفت.پسری که تا دیروز باید به زور پارچ آب بیدارش میکردی حالا چنان بهم ریخته بود که ساعت سه نصف شب هنوز بیدار بود:
-چرا عزیزدلم؟درد داری؟
-نه زیاد! فکرم مشغوله
-برای همین گریه کردی؟
راحله میدانست سیاوش دوست ندارد بفهمد اما حس کرد لازم است به رویش بیاورد.بارها دیده بود این اشکهای...
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─
❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه
❄️ #باد_برمیخیزد
🍂قسمت ۱۱۹ و ۱۲۰
این اشکهای نیمهشبانه را اما به رویش نیاورده بود ولی این بار لازم بود.میخواست بشکند این غربت و تنهایی همسرش را!وقتی سیاوش جواب نداد راحله گفت:
-میدونم که برای یه مرد سخته همسرش گریهش رو ببینه اما برای یه زن هم سخته که بدونه همسرش غصهای داره و ازش پنهان میکنه. ما قراره شریک زندگی هم باشیم. چرا با من حرف نمیزنی سیاوشم؟ فکرمیکنی نمیتونم درکت کنم؟
-آخه تو خودت به انداره کافی مشکلات داری.گفتن این حرفها جز اینکه ناراحتت کنه چه سودی داره؟
-چه سودی از این بیشتر که تورو آروم کنه.مشکلات زیاده، نمیخوام الکی بگم نه، مشکلی نیست اما اگه دلمون به هم گرم باشه و بتونیم به هم تکیه کنیممیشه بهتر با مشکلات کنار اومد، نه؟
سیاوش حس کرد دیگر نمیتواند از ناراحتیهایش با کسی حرف نزند. باید چیزی میگفت:
-الان کجایی؟یعنی صورتت کجاست؟درسته که نمیبینمت ولی دوس دارن موقع حرف زدن روبروت باشن.
کمی جابجا شد و گفت:
-درست روبروتم!
-این کوری برای من واقعا سنگین بود!اون هفته اول واقعا داشتم دیوونه میشدم. اصلا باورم نمیشد که دیگه نمیتونم ببینم. وقتی به این فکر میکردم که آیندم با این کوری چه شکلیه از زندگی سیر میشدم. گاهی آرزو میکردم کاش مرده بودم! از روز دوم تقریبا دیگه همه چی یادم اومده یود اما از عمد خودم رو میزدم به فراموشی. نمیدونم چرا.شاید چون زمان میخواستم که بتونم فکر کنم.شایدم چون میخواستم همه چیز،حتی خودم رو هم فراموش کنم.سید گفت من عاقلانه رفتار کردم اما اصلا اینطور نیست. من تمام اون پرخاشگری ها و افسردگی هارو داشتم اما در درونم. چون آدم تو داریام بروز ندادم ولی درونم آشفته بود.مطمئنم سید هم میفهمید حالم رو..اون یک هفته به همه چیز فکر کردم،از به هم زدن رابطهمون گرفته تا خودکشی!..من تبدیل شدم به یه آدم به درد نخور، دیگه حتی نمیتونم یه نونوایی ساده برم! چقدر باید طول بکشه که بتونم عادت کنم کارهای شخصیم رو بکنم...وقتی به این چیزا فکر میکردم دوست داشتم بزنم زمین و زمان رو به هم بریزم. اون روزی که اومدی پیشم قصد داشتم سرو صدا راه بندازم و کاری کنم که بری. میخواستم بزنم به سیم آخر. دیگه طاقتم طاق شده بود اما میدونی چی جلوم رو گرفت؟
راحله لبخند دردناکی زد و پرسید:
-چی؟
-تو! تو راحی! اون یک هفته تو مرتب می اومدی و با وجود سردی من بازم با شور و علاقه باهام رفتار میکردی.انگارنهانگار که من یه ادم کور و بیمصرفم.وقتی برای اولین بار دستات رو گرفتم اونقدر گرم بود که قلبم رو گرم کرد.انگار همه غصه هام رو از بین برد.چطور میتونستم تورو از خودم برونم؟عشقی که به تو داشتم، و تا اون لحظه زیرخاکستر بود،تمام فکرهام رو پاک کرد.اما حالا،بازم فکر و خیال ولم نمیکنه!نمیدونم چکار باید بکنم.شبها اونقدر فکر میکنم که خواب از سرم میپره یا تا صبح کابوس میبینم!سر دوراهی گیر کردم!!
- چه دو راهی سیاوش من؟
سیاوش که دنبال دستهای راحله میگشت و بعد از کمی جستجو پیدایشان کرد گفت:
-تو راحی، تو! اگه بخوام نگهت دارم آیندت با یکی مث من تباه میشه و اگه بخوام از خودم برونمت دلم رو چکار کنم؟ من بدون تو یک روزم دووم نمیارم و تو با من همه زندگیت از بین میره.نمیدونم چکار کنم راحله،نمیدونم
سیاوش این را گفت، دستهای راحله را بوسید و به تلخی گریست.و این بند دل راحله بود که پاره میشد با این اشکهای جاری از چشمان سیاوش!این مرد گریان، درمانده و مستاصل همان سیاوش مغرور و شاداب او بود؟خودش هم بغض کرده بود با دیدن این اشکها...سیاوش کمی آرامتر شد. راحله پرسید:
-گفتی از روز دوم همه چیز یادت اومد؟
-تقریبا!
- پس صحنه تصادف هم رو هم یادت بود؟
- این تنها چیزی بود که از لحظه اول یادم بود.
همانطور که نگاهش را در صورت سیاوش میچرخاند گفت:
-اون لحظه ای که تصمیم گرفتی من رو از تصادف نجات بدی یادته؟اون لحظه به چی فکر میکردی؟به اینکه چه بلایی ممکنه سرت بیاد یا اینکه جونت به خطر میافته؟
- نه، اصلا!
- اگه فرصت کافی برای فکر کردن داشتی و این تنها راه نجات من بود باز هم همین انتخاب رو میکردی؟
-حتما!
-چرا؟
-چون دوستت داشتم و میخواستم بهت کمک کنم...
- و بابت این کاری که کردی پشیمونی؟
-اصلا راحله!!چرا اینو میپرسی؟
راحله لبخندی زد، صورت سیاوش را میان دستهایش گرفت و گفت:
- پس حالا حال منو میفهمی.بهم حق بده که الان برای کمک به تو کنارت بمونم.برای من این مهمه که چطوری به تو کمک کنم، اینکه در آینده چی پیش بیاد مهم نیست. هرگز هم پشیمون نمیشم چون منم دوست دارم!
سیاوش چند لحظه ای ساکت ماند، بعد کمکم لبخندی روی لبش آمد. چقدر آرام شده بود. کاش زودتر حرف زده بود.چرا فراموش کرده بود که این دختر خوب بلد است آرامش کند؟راحله ادامه داد:
🍂ادامه دارد....
به قلم ✍؛ میم مشکات
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♨️ گاز ترکمنستان به ایران نرسید
🔹قطعی چند ساعتۀ برق و افت فشار در سرشاخههای شبکۀ گازرسانی به استانهای شمال ایران در حالی اتفاق میافتد که ۳ ماه سرد زمستان هنوز فرا نرسیده است.
🔹در شرایطی که یک متر مکعب گاز برای شبکه کشور غنیمت است، قرارداد واردات گاز ایران از ترکمنستان هنوز تعیینتکلیف نشده؛ گاز وارداتی برای جلوگیری از قطعی گاز صنایع و ضرر ۱۵ میلیارد دلاری به اقتصاد کشور کافی است.
🔹واردات گاز ایران از ترکمنستان بهدلیل بدهی ۳۰۰ میلیون دلاری ایران متوقف شده است.
🔹آخرین بار در جلسه ۱۴ آذر با حضور رئیس سازمان برنامه، معاون اجرایی رئیسجمهور و وزرای نفت، نیرو و صمت در محل دیسپاچینگ گاز بنا بود تا با تماس تلفنی رئیسجمهور با رئیسجمهور ترکمنستان، واردات گاز از سر گرفته شود.
🔹رئیسجمهور دیروز با اشاره به شرایط نابهسامان گاز در کشور خواستار کاهش دو درجهای دمای وسایل گرمایشی منازل شده بود.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️دبیری معاون پارلمانی پزشکیان:
در رابطه با آخرین وضعیت طرح قانونی عفاف و حجاب
🔹ما درخواست کردیم فعلاً این قانون ابلاغ نشود و یک لایحه اصلاحی به مجلس ارسال میکنیم تا این موضوع فعلاً متوقف شود و سپس بررسیهای بیشتر را انجام دهیم.
🔹در حال آماده کردن لایحه اصلاحی قانون عفاف و حجاب برای ارسال به مجلس هستیم.
✍مشکل از وقتی شروع شد که نام این لایحه نصفه و نیمه را "حجاب و عفاف اسلامی" گذاشتند و علاوه بر تنزل شان این واجب الهی، بهانه به دست مخالفین احکام شریعت دادند.
اگر نام لایحه، متناسب با واقعیت درون آن "حداقل پوشش اجتماعی" انتخاب میشد که در تمام کشورها متناسب با سطح فرهنگی هر کشوری وجود دارد، امکان سنگ اندازی هم از بین میرفت.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️ امیرحسین بانکیپور، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس:
🔹لایحه عفاف و حجاب در شورای نگهبان تایید و به قانون تبدیل شده و دولت اگر لایحه اصلاحی هم قرار باشد بدهد، باید شش ماه پس از اجرای قانون باشد.
اخلاقی امیری، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس:
🔹قانون عفاف و حجاب قرار بود در اواخر آذر ابلاغ شود اما به دلیل تعطیلی این هفته مجلس این قانون در ابتدای هفته آینده یعنی اول دی به دولت ابلاغ خواهد شد.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari