eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
465 دنبال‌کننده
16هزار عکس
10.3هزار ویدیو
79 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 با تیر آمدند به تشییع پیکرت خون می گریست درغم‌تو چشم خواهرت عمریست روبه روی تو و چشمهای توست تصویرِ گوشواره ی زخمی مادرت🥀 ای راز دار فاطمه! یادت نمی رود مادر چگونه خورد زمین در برابرت😭 در خانه کاش مَحرَم اسرار داشتی مثل رباب کاش وفا داشت همسرت فرمانده ای غریب تر از تو ندیده ایم از هم گسست با طمع سکه لشکرت معلوم شد از این جگر پاره پاره ات دیگر رسیده است نفسهای آخرت در کربلا اگرچه نبودی خودت ولی پرپر شدند جای تو گلهای پرپرت تاریخ را ورق بزن و آخرش ببین افتاده است در دل صحرا برادرت گاه از و تیر و بدن می گویم گاهی ز بی کفن می گویم در روضه ی هردو آب چون دارد دست با خوردن آب، می گویم 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم مجتبی بختی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
─━━━━━━⊱💞⊰━━━━━━─ ❄️رمان فانتزی، آموزنده و عاشقانه ❄️ 🍂قسمت ۱۱۱ و ۱۱۲ -صد و پنجاه ژول سیاوش دوباره زیر شوک، تکانی خورد و پرده کشیده شد.صدای یکی از پرستارها را شنید: -دکتر کاظمی داره میاد،مریض ارست(ایست) داده تمام بدنش میلرزید، چرخید و پشت به پنجره شیشه ای ایستاد،با دستهای لرزانش گوشی را درآورد و شماره گرفت: -بابا!سیاوش حالش خوب نیست!توروخدا بیاین. و صدایش بین هق‌هق گریه گم شد.یکساعت بعد، خطر برطرف شده بود و دکتر داشت برای پدرها توضیح میداد: -یک سکته قلبی بود، خداروشکر برطرف شد. حال همه خراب بود.حاج یوسف، به دیوار تکیه داده بود،پدر سیاوش روی صندلی نشست و سرش را در میان دستهایش گرفت.راحله نگاهش را روی جمع چرخاند. احساس کرد تحمل این حجم از غم و غصه را ندارد.از جایش بلند شد. -کجا میری مادر؟ - باید برم جایی مامان - با این حالت؟ - خوبم مامان.باید برم.نمیتونم اینجا بمونم مادر که برافروختگی راحله را دید ترجیح داد مخالفت نکند: -پس بگو بابا برسونتت - میخوام تنها باشم.نگران نباشین.جای دوری نمیرم اشکهایش عین باران جاری بود.دیگر جلویش را نمیدید. ماشین را کنار کشید و ایستاد. خاطرات از جلوی چشمش رژه میرفت. سرش را روی دستش روی فرمان گذاشت. صدای گریه و اهنگ مخلوط شده بود.نگاهی به اطراف انداخت تا ببیند کجاست. کنار پل علی بن حمزه.نگاهش ماند روی سر در امامزاده. باورش نمیشد. این امامزاده... یادش آمد به آن روز داشتند قدم میزدند و راحله پیشنهاد داده بود که نمازشان را همینجا بخوانند.و سیاوش نگاهی به در و دیوار امامزاده انداخته بود: -چه جای با حالیه!چندباری سید رو که با رفیقاش اینجا کلاس داشت رسونده بودم اما هیچ وقت داخل نیومده بودم. راحله متعجب پرسیده بود چه کلاسی? - نمیدونم! اخلاق و تفسیر و ... با رفقای هم تیپش.. این سید هم چه جاهایی رو بلده! خیلی اب زیرکاهه! و خندیده بود. نمازشان را خوانده بودند و نشسته بودند به گپ زدن. خادم امامزاده، وقتی فهمیده بود تازه عروس و داماد هستند، برایشان چای آورده بود و چقدر چسبیده بود.. راحله حالا امشب،وسط دلتنگیها،نگرانی ها و غصه‌ها،آمده بود اینجا!یا شاید آورده بودندش!جایی که اولین نمازشان را با هم خوانده بودند!زیارتش را کرد. گوشه ضریح نشست.نگاهش ماند روی تابلوی عکس آویزان به دیوار. به آن مرد خوش قامت سوار بر اسب سفید و کنار نهر آب! به آن اسوه ایثار و مردانگی! تیر بر چشمهایش نشسته بود و دستهایش...حالا که سیاوشش چشمهایش را از دست میداد شاید روضه‌ی عباس را بهتر میفهمید! اشکهایش می‌غلطید.اشک همان اشک، دل همان دل، اما گریه بر حسین عجیب ارامش میبخشدت!راست گفته‌اند:"اصلا ، جنس غمش فرق میکند" آنقدر با نوای زیارت عاشورای مرد غریبه، اشک ریخت تا آرام شد.چشمانش هنوز به آن مرد و اسبش بود! چیزی در ذهنش گذشت...سر بلند کرد به آسمان: - نذر عباس‌ت کردم! قبول کن زیارت دوباره‌ای کرد.میخواست از در بیرون برود که مرد غریبه به حرف آمد: ✨- خوب میشه ان شالله. قبوله ان شالله... راحله تشکری کرد و بیرون آمد. میخواست کفش‌هایش را بپوشد که یکدفعه با خودش فکر کرد از کجا فهمید من مریض دارم؟ نذرمو....اما جمله‌اش را کامل نکرد، برگشت داخل امامزاده ولی کسی نبود...خواب دیده بود؟نه!بیدار بیدار بود.. اما آن مرد که بود؟قطره‌ای باران روی چادرش چکید. چه نشانه خوبی! باران! نوری در دلش روشن شد.. حالا که سیاوش گردنبند طلایش را بخاطر راحله برداشته بود،دوست داشت‌ جایگزینی برایش بگذارد.نگاهش را چرخاند روی گردنبندهای چوبی.پلاکش را عقیق سرخ مستطیل شکل و مسطحی را انتخاب کرد و داد تا چیزی را که دوست داشت رویش بنویسند.آیه‌ای که آن مرد غریبه برایش زمزمه کرده بود:✨"قل لن تصیبنا الا ما کتب الله لنا"✨ همانجا نشست تا آماده شد. پلاک را به گردنبند چوبی وصل کرد. واقعا قشنگ شده بود. جلوی در هال که رسید دو جفت کفش زنانه و مردانه پشت در دید.وارد شد. کیفش از دستش سر خورد. اینها اینجا چه میکردند؟ با دیدن راحله بلند شدند. زنی که چشمهایش از گریه سرخ شده و مردی میانسال و سرافکنده. سلام آرامی کردند. میخواست بی توجه به آنها به سمت اتاق برود که مادرش نهی‌اش کرد: -راحله جان، بیا اینجا مادر این یعنی مهمان هرکه باشد حرمت دارد. بی‌میل برگشت به طرف جمع و کنار مادرش نشست. آنها هم نشستند. همه ساکت بودند.حاج رسول محسنی،به پسر ناخلفی که چطور آبروی چندین و چند ساله‌اش را به باد داده بود و حالا جلوی دخترک چنین سرافکنده شده بود، فکر میکرد.صدایش سکوت را شکست: -میدونم که تو این وضعیت تحمل ما براتون سخته. هرچی بگین حق دارین ولی... ولی چه باید میگفت؟ میگفت پسرم که مسبب همه بدبختی‌هایت شده را ببخش؟ پسری منافقانه جلو آمده بود،حالا شوهرت را.... 🍂ادامه دارد.... به قلم ✍؛ میم مشکات ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💚 عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت اصلا دلیل خلق، تماشای فاطمه ست باشد به زیر سایه ی مهرش تمام خلق هـرذره ای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست هاجر که زمزم از قدم کودکش شکفت در آرزوی بوسه ای از پای فاطمه ست عیسی که مرده از نفسش جان گرفته بود در آرزوی فـیـض نـفـس هـای فـاطـمـه ست موسی که با عصاش دل بحر می شکافت بی بادبان فـتـاده به دریـای فـاطـمه سـت مـریـم کجا و رسیدن بر گرد پای او مریم کنیز زینب کبرای فاطمه ست او زن بُــوَد ولـی بــه خـداونـد تا به ابد مردانگی خلاصه ی معنای فاطمه ست امـا بـه جـز علی که سزاوار مدح اوست؟ آری فقط علیست که همتای فاطمه ست رخسار نیلی و قدِ خم، بازوی كبود اینها همه نشان ز تولای فاطمه ست هرچه دارم همه از عطر لب مادرم است عوض قصّه به بالین سرم گفت 💖 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم سیدطاهر حسینی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💚 عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت اصلا دلیل خلق، تماشای فاطمه ست باشد به زیر سایه ی مهرش تمام خلق هـرذره ای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست هاجر که زمزم از قدم کودکش شکفت در آرزوی بوسه ای از پای فاطمه ست عیسی که مرده از نفسش جان گرفته بود در آرزوی فـیـض نـفـس هـای فـاطـمـه ست موسی که با عصاش دل بحر می شکافت بی بادبان فـتـاده به دریـای فـاطـمه سـت مـریـم کجا و رسیدن بر گرد پای او مریم کنیز زینب کبرای فاطمه ست او زن بُــوَد ولـی بــه خـداونـد تا به ابد مردانگی خلاصه ی معنای فاطمه ست امـا بـه جـز که سزاوار مدح اوست؟ آری فقط علیست که همتای فاطمه ست رخسار نیلی و قدِ خم، بازوی كبود اینها همه نشان ز تولای فاطمه ست هرچه دارم همه از عطر لب مادرم است عوض قصّه به بالین سرم گفت ❤️ 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم سیدطاهر حسینی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
@Maddahionlinمداحی آنلاین - سرود ذکر جهانی - گروه نجم الثاقب.mp3
زمان: حجم: 6.04M
فقط ، آی دنیا این ذکر جهانی شده الحمدالله 🎙 گروه نجم الثاقب (ع)🌺 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💔 گریه های چه خریدن دارد نوکرت تا خود تو شوق رسیدن دارد شده هفتاد و دو سر با سر تو بر نیزه سر بازار شما زجر کشیدن دارد دل من لک زده تا اسم مرا بنویسند به سر بام حرم میل پریدن دارد‍ رخ یوسف اگرم هرچه که زیباست ولی چهره نه ٰ، نام شما دست بریدن دارد من شفا یافته ی دست شما بودم وبس شکر با ذکر قلب تپیدن دارد همه زوار تو بی دل شده بر میگردند که نیازی دلشان بر تو شدیدا دارد هر کجا مینگرم عکس حرم میبینم این در خانه ی عشق است دویدن دارد دم محشر که حسین بن علی وارد شد حال و روز دل عشاق چه دیدن دارد بدنی بی سرو پر زخم فدایش جانها کمر آنجا به خدا جای خمیدن دارد الکی نیست که زینب سر خود میشکند دیدن روی شما سینه دریدن دارد 💔 خواهم که شبی در حرمت پای ضریحت آن قدر به لب ذکر تو گویم که بمیرم 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم سیدجاسم نوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💔 خوشا به حال رفیقی که چشم تر دارد خوشا کسی که هوای حرم به سر دارد همیشه مرغ دل آدمی به پرواز است خوشا دلی که برای تو بال و پر دارد هبوط میکند انسان به غیر زائرتو به زائر حرم تو خدا نظر دارد برای سینه زنت نیست ترسی از دوزخ برای آتش فردای خود سپر دارد دعای هرشبم این است با شما باشم که زندگی بدون تو درد سر دارد نوشته ام بنویسند گوشه ی کفنم نفس کشیدن بی عشق تو ضرر دارد بدا به حال کسی که ز اشک محروم است خوشا دلی که غم عشق بر جگر دارد بیا برو روضه اگر که کسی جوابت کرد بیا به روضه دعا کن دعا اثر دارد کجا دهند جوابی که از تو می گیریم مرام لطف شما را کسی مگر دارد 💔 هرچه دارم همه از لطف پدر بود كه او عوض ِ قِصه به بالين ِ سرم گفت 💔 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم علی‌اصغر شیردل ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💔 السلام ای بدن بی سر گرما دیده السلام ای سرِ مجروح کلیسا دیده با چه وضعی ته گودال کشاندند تو را ما شنیدیم ولی زینب کبری دیده ای به قربان نگاهش که از این دشت بلا هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده زینت دوش نبی بودی و بی وجدان ها سَر بریدند و گرفتند تو را نادیده ای که شد مهریه ی مادر تو آب فرات تَرَک روی لبت را لب دریا دیده؟ خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت به گمانم ته گودال مسیحا دیده ای عزیزی که تنت پیش همه عریان شد بر سر پیرهنت فاطمه دعوا دیده دختری که همه ی دلخوشی اش بابا بود عوض دیدن بابا، سرِ بابا دیده😭 💔 غیر شیعه به حریم تو بسیارند چه بگویم‌ منِ نوکـر که تو راهم بدهی 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم میلاد بدری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💚 من دوست میدارم تو را یک جورِ دیگر اصلا نمیدانم چرا یک جورِ دیگر؟ از خاندانت هرچه که می شد گرفتم اما ز دستان شما یک جورِ دیگر خود را به دارایی زدم در نزد مَردم هستم به عشق تو گدا یک جورِ دیگر القاب تو هر یک به طرزی دلربایند ... نامِ قشنگِ یک جورِ دیگر وقتی که نامت می شود فریادِ عشقم اصلا شود جنس صدا یک جورِ دیگر لطفت همیشه شاملم بوده، ولیکن ای کاش، دریابی مرا یک جورِ دیگر ذاتا کبوتر مَسلَکَم، پرواز کیشم یک بام دارم دو هوا، یک جورِ دیگر در اصل، فرقی با جانت نداری هستی برایم یک جورِ دیگر وقتی که حرفِ آرزوی گنبد توست اصلا شود جنس دعا یک جورِ دیگر آخر برایت صحن می سازیم، آقا مثل همین صحن رضا یک جورِ دیگر عجـم‌ شدم‌ که شوم‌ شیعـه‌ با نگاه‌ حسن که شیعه گشتن‌ ایران‌ کرامت حسن‌ است 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم عباس عبدالهی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💔 غمخوارِ کـربلا، غم عالم نمی‌خورد دنیایِ بی حسین، به دردم نمی‌خورد هرکس که خورد نانِ تو جایی نمی‌رود هرکس که خورد داغِ تو را، غم نمی‌خورد شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار عرشی است این حرفها به چشمه‌ی زمزم نمی‌خورد آنکه به زیر سایه‌ی زهرا نشسته است غمهای روزِ حشرِ مسلم نمی‌خورد آن کس که جای بستر بیماری از غمت آتش گرفت، حسرت عزیزم نمی‌خورد من با مُحَرَّم تو نَفَس می‌زنم هنوز هرچند طعنه، نوکرتان کم نمی‌خورد من حتم دارم از نفسِ گرمِ مادرت این سینه باز داغِ مُحَرَم نمی‌خورد 💔 گفتم به دل که غم مخور از دوری حرم آخر تو را زِ لطف، صدا می‌کند 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم حشمت سهرابی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💔 غمخوارِ کـربلا غم عالم نمی‌خورد دنیایِ بی حسین به دردم نمی‌خورد هرکس که خورد نان تو جایی نمی‌رود هرکس که خورد داغِ تورا غم نمی‌خورد شأنِ دوچشمِ خیسِ عزادارعرشی است این حرفها به چشمه‌ی زمزم نمی‌خورد آنکه به زیر سایه‌ی زهرا نشسته است غمهای روزِ حشر مسلم نمی‌خورد آنکس که جای بستر بیماری، از غمت آتش گرفت حسرت عزیزم نمی‌خورد من با محرم تو نفَس می‌زنم هنوز هرچند طعنه نوکرتان کم نمی‌خورد من حتم دارم از نفسِ گرمِ مادرت این سینه باز داغِ نمی‌خورد 💔 گفتم به دل که غم مخور از دوری حرم آخر تو را زِ لطف صدا می‌کند 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم حشمت سهرابی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
💚 هیچ کس مثل حسن فکر غم ماها نیست دست و دلبازتر از او به همه دنیا نیست در سرایی که کرمخانه و بیت الحسن است منصب حضرت جبریل، فقط دربانی ست با وجودی که بود خانه ی او پُر ز گدا هرگز اینگونه نگفته ست، که دیگر جانیست کل دارایی خود را به گدا می بخشد هرگز اینطور نگوید که "ندارم" یا "نیست" مطمئن باش هر آن چیز که خواهی بدهد درِ این خانه سخن از "اگر" و "اما" نیست ثبت رسمی بکنم، هر چه که دارم از اوست هر چه دارم بخدا جز کرم مولا نیست ما "حرمساز"، حسن نیز "حرم دار" شود زودِ زود است، وقوعش بخدا رویا نیست سر به مُهر است، غمی که به دلش داشت حسن هیچ کس باخبر از غصه ی این آقا نیست همره مادر خود بود، ولی کودک بود داد میزد که نزن ، مادر من تنها نیست داد میزد که نزن، صورت او برگ گل است مگر این را که زدی، انسیة الحورا نیست؟ وای از آن لحظه که فریاد برآورد حسن به روی چادر صدیقه که جای پا نیست باز ، با این همه غصه، به حسینش میگفت هیچ روزی بخداوند، چو عاشورا نیست فکرکردن به غم و غصه ی مادر سخت است خواندن روضه ی در، چند برابر سخت است از این همه اصرار حرف بزن از حسن بغض پی بغض، برادر سخت است 💔🥀😭 🥀 به یاد شهیدمدافع‌حرم سیدسجاد حسینی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa