#پارت_آینده
#پارت_67
آیفن زنگ خورد حسن گفت:من میرم
حسن:بله؟عه سلام خوبید؟بفرمایید
همه جمع:حسینه؟
حسن:نه
محسن:کیا؟
حسن:حاجی
حاجی وارد شد ناراحتی و شرمندگی و نگرانی از چهرش موج میزد بعد از سلام و احوال پرسی گفتم:
علی:حاجی چیزی شده؟
حاجی:چی بگم😔
محسن:اتفاقی افتاده🤨
حاجی خیلی شرمنده لب زد:بله
محسن:حسین طوریش شده حاجی مکثی کرد و گفت:بله😔
اشگ چشمای خانما رو گرفت و داشتن بی صدا اشک میریختن
علی:ترو خدا حاجی درست بگید چی شده...
فاطمه حرفم رو قطع کرد و گفت:حسینم چیشده؟😭😭
بچم کجاست؟😭😭😭
حاجی:حسین...
#به_نظرت_حسین_چش_شده؟_
ادامش اینجاست لطفا بخونیدش
https://eitaa.com/joinchat/975700150Cef45e3943f
یه رمان #طنز #عاشقانه #هیجان انگیز
#مذهبی هست لطفا عضو شوید و مارو خوشحال کنید🙏🏻🙏🏻
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
عروس خانوم عسل دوس ندارن سفارش دادن براشون شکلات بیارن!🙂🤣
#پارت_آینده
انگشتم را اروم در ظرف شکلات چرخاندم...
خواستم نزدیک دهنش کنم که یهو عقب راندمش و لب زدم؛
+صبر کن صبر کن...خیلی بیشعوری اگه دستمو کامل لیس بزنی...باشه؟
سرش رو انداخت پایین و زیرزیرکی شروع کرد به خندیدن...
+دررررد! جدی گفتممم
-باشه بابا
انگشتم را اروم جلوی دهنش بردم که به ثانیه نکشید کامل لیسش زد...
صورت درهم رفته ام کاملا دیدنی بود؛
+اییییی..چندششششش....
همونطور که انگشتم رو تند تند میکشیدم رو یقه کتش کفری لب زدم؛
+این دیگه چه رسم مسخریه اخههه
-شما راحت باش
+راحتم
ناخداگاه نگاهی به کتش کردم که لک شده بود....با ناخونم کمی بهش ور رفتم، لبخند ملیحی زدم و گفتم؛
+خیلی هم بد نشد!
•••
اینجا بخونش😌!
https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680
عشقیگرهخوردهبهدستانعشق
کهفقطبهدستانتلخمرگرهاییمیابد:)
•••
برگرفته از شخصیت های اصلی سریال گاندو🕶️!
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
عروس خانوم عسل دوس ندارن سفارش دادن براشون شکلات بیارن!🙂🤣
#پارت_آینده
انگشتم را اروم در ظرف شکلات چرخاندم...
خواستم نزدیک دهنش کنم که یهو عقب راندمش و لب زدم؛
+صبر کن صبر کن...خیلی بیشعوری اگه دستمو کامل لیس بزنی...باشه؟
سرش رو انداخت پایین و زیرزیرکی شروع کرد به خندیدن...
+دررررد! جدی گفتممم
-باشه بابا
انگشتم را اروم جلوی دهنش بردم که به ثانیه نکشید کامل لیسش زد...
صورت درهم رفته ام کاملا دیدنی بود؛
+اییییی..چندششششش....
همونطور که انگشتم رو تند تند میکشیدم رو یقه کتش کفری لب زدم؛
+این دیگه چه رسم مسخریه اخههه
-شما راحت باش
+راحتم
ناخداگاه نگاهی به کتش کردم که لک شده بود....با ناخونم کمی بهش ور رفتم، لبخند ملیحی زدم و گفتم؛
+خیلی هم بد نشد!
•••
اینجا بخونش😌!
https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680
عشقیگرهخوردهبهدستانعشق
کهفقطبهدستانتلخمرگرهاییمیابد:)
•••
برگرفته از شخصیت های اصلی سریال گاندو🕶️!
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#پارت_آینده
#پارت_67
آیفن زنگ خورد حسن گفت:من میرم
حسن:بله؟عه سلام خوبید؟بفرمایید
همه جمع:حسینه؟
حسن:نه
محسن:کیه؟
حسن:حاجی
حاجی وارد شد ناراحتی و شرمندگی و نگرانی از چهرش موج میزد بعد از سلام و احوال پرسی گفتم:
علی:حاجی چیزی شده؟
حاجی:چی بگم😔
محسن:اتفاقی افتاده🤨
حاجی خیلی شرمنده لب زد:بله
محسن:حسین طوریش شده حاجی مکثی کرد و گفت:بله😔
اشگ چشمای خانما رو گرفت و داشتن بی صدا اشک میریختن
علی:ترو خدا حاجی درست بگید چی شده...
فاطمه حرفم رو قطع کرد و گفت:حسینم چیشده؟😭😭
بچم کجاست؟😭😭😭
https://eitaa.com/joinchat/975700150Cef45e3943f
هدایت شده از ••بنرایتبادلاتگسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
#پارت_آینده
#پارت_67
آیفن زنگ خورد حسن گفت:من میرم
حسن:بله؟عه سلام خوبید؟بفرمایید
همه جمع:حسینه؟
حسن:نه
محسن:کیه؟
حسن:حاجی
حاجی وارد شد ناراحتی و شرمندگی و نگرانی از چهرش موج میزد بعد از سلام و احوال پرسی گفتم:
علی:حاجی چیزی شده؟
حاجی:چی بگم😔
محسن:اتفاقی افتاده🤨
حاجی خیلی شرمنده لب زد:بله
محسن:حسین طوریش شده حاجی مکثی کرد و گفت:بله😔
اشگ چشمای خانما رو گرفت و داشتن بی صدا اشک میریختن
علی:ترو خدا حاجی درست بگید چی شده...
فاطمه حرفم رو قطع کرد و گفت:حسینم چیشده؟😭😭
بچم کجاست؟😭😭😭
https://eitaa.com/joinchat/975700150Cef45e3943f