eitaa logo
❥︎عشق‌بہ‌ࢪسم‌ شهادت❥︎🇵🇸
683 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
25 فایل
❤️پشت سر مرقد مولا، روبرو جاده و صحرا بدرقه با خود حیدر، پیشرو حضرت زهرا اینجا هرکی هرچی داره نظر حسین کرده❤️ ______________________ خوشحالیم که کانال ما رو انتخاب کردید♡
مشاهده در ایتا
دانلود
آیفن زنگ خورد حسن گفت:من میرم حسن:بله؟عه سلام خوبید؟بفرمایید همه جمع:حسینه؟ حسن:نه محسن:کیا؟ حسن:حاجی حاجی وارد شد ناراحتی و شرمندگی و نگرانی از چهرش موج میزد بعد از سلام و احوال پرسی گفتم: علی:حاجی چیزی شده؟ حاجی:چی بگم😔 محسن:اتفاقی افتاده🤨 حاجی خیلی شرمنده لب زد:بله محسن:حسین طوریش شده حاجی مکثی کرد و گفت:بله😔 اشگ چشمای خانما رو گرفت و داشتن بی صدا اشک میریختن علی:ترو خدا حاجی درست بگید چی شده... فاطمه حرفم رو قطع کرد و گفت:حسینم چیشده؟😭😭 بچم کجاست؟😭😭😭 حاجی:حسین... ؟_ ادامش اینجاست لطفا بخونیدش https://eitaa.com/joinchat/975700150Cef45e3943f یه رمان انگیز هست لطفا عضو شوید و مارو خوشحال کنید🙏🏻🙏🏻
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
عروس خانوم عسل دوس ندارن سفارش دادن براشون شکلات بیارن!🙂🤣 انگشتم را اروم در ظرف شکلات چرخاندم... خواستم نزدیک دهنش کنم که یهو عقب راندمش و لب زدم؛ +صبر کن صبر کن...خیلی بیشعوری اگه دستمو کامل لیس بزنی..‌.باشه؟ سرش رو انداخت پایین و زیرزیرکی شروع کرد به خندیدن... +دررررد! جدی گفتممم -باشه بابا انگشتم را اروم جلوی دهنش بردم که به ثانیه نکشید کامل لیسش زد... صورت درهم رفته ام کاملا دیدنی بود؛ +اییییی..چندششششش.... همونطور که انگشتم رو تند تند می‌کشیدم رو یقه کتش کفری لب زدم؛ +این دیگه چه رسم مسخریه اخههه -شما راحت باش +راحتم ناخداگاه نگاهی به کتش کردم که لک شده بود....با ناخونم کمی بهش ور رفتم، لبخند ملیحی زدم و گفتم؛ +خیلی هم بد نشد! ••• اینجا بخونش😌! https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680 عشقی‌گره‍‌خورده‌به‌دستان‌عشق‌ که‌فقط‌به‌‌دستان‌تلخ‌مرگ‌رهایی‌میابد:) ••• برگرفته از شخصیت های اصلی سریال گاندو🕶️!
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
عروس خانوم عسل دوس ندارن سفارش دادن براشون شکلات بیارن!🙂🤣 انگشتم را اروم در ظرف شکلات چرخاندم... خواستم نزدیک دهنش کنم که یهو عقب راندمش و لب زدم؛ +صبر کن صبر کن...خیلی بیشعوری اگه دستمو کامل لیس بزنی..‌.باشه؟ سرش رو انداخت پایین و زیرزیرکی شروع کرد به خندیدن... +دررررد! جدی گفتممم -باشه بابا انگشتم را اروم جلوی دهنش بردم که به ثانیه نکشید کامل لیسش زد... صورت درهم رفته ام کاملا دیدنی بود؛ +اییییی..چندششششش.... همونطور که انگشتم رو تند تند می‌کشیدم رو یقه کتش کفری لب زدم؛ +این دیگه چه رسم مسخریه اخههه -شما راحت باش +راحتم ناخداگاه نگاهی به کتش کردم که لک شده بود....با ناخونم کمی بهش ور رفتم، لبخند ملیحی زدم و گفتم؛ +خیلی هم بد نشد! ••• اینجا بخونش😌! https://eitaa.com/joinchat/2570911907C504cea0680 عشقی‌گره‍‌خورده‌به‌دستان‌عشق‌ که‌فقط‌به‌‌دستان‌تلخ‌مرگ‌رهایی‌میابد:) ••• برگرفته از شخصیت های اصلی سریال گاندو🕶️!
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
آیفن زنگ خورد حسن گفت:من میرم حسن:بله؟عه سلام خوبید؟بفرمایید همه جمع:حسینه؟ حسن:نه محسن:کیه؟ حسن:حاجی حاجی وارد شد ناراحتی و شرمندگی و نگرانی از چهرش موج میزد بعد از سلام و احوال پرسی گفتم: علی:حاجی چیزی شده؟ حاجی:چی بگم😔 محسن:اتفاقی افتاده🤨 حاجی خیلی شرمنده لب زد:بله محسن:حسین طوریش شده حاجی مکثی کرد و گفت:بله😔 اشگ چشمای خانما رو گرفت و داشتن بی صدا اشک میریختن علی:ترو خدا حاجی درست بگید چی شده... فاطمه حرفم رو قطع کرد و گفت:حسینم چیشده؟😭😭 بچم کجاست؟😭😭😭 https://eitaa.com/joinchat/975700150Cef45e3943f
هدایت شده از ••بنرای‌تبادلات‌گسترده 𝐌𝐚𝐡𝐞 𝐛𝐚𝐧𝐨:)✨
آیفن زنگ خورد حسن گفت:من میرم حسن:بله؟عه سلام خوبید؟بفرمایید همه جمع:حسینه؟ حسن:نه محسن:کیه؟ حسن:حاجی حاجی وارد شد ناراحتی و شرمندگی و نگرانی از چهرش موج میزد بعد از سلام و احوال پرسی گفتم: علی:حاجی چیزی شده؟ حاجی:چی بگم😔 محسن:اتفاقی افتاده🤨 حاجی خیلی شرمنده لب زد:بله محسن:حسین طوریش شده حاجی مکثی کرد و گفت:بله😔 اشگ چشمای خانما رو گرفت و داشتن بی صدا اشک میریختن علی:ترو خدا حاجی درست بگید چی شده... فاطمه حرفم رو قطع کرد و گفت:حسینم چیشده؟😭😭 بچم کجاست؟😭😭😭 https://eitaa.com/joinchat/975700150Cef45e3943f