| هو الحَکَم
در یک دستش اسلحه است و در دست دیگرش، تکهای کاغذ؛ صدای انفجار خمپارهای از دور، پرده گوشش را میلرزاند. قدمش اما نمیلرزد! درحالیکه کاغذ را چون ناموسش در دست گرفته، قدمهایش را محکمتر برمیدارد؛
مقصد اما اینبار بیتالمقدس نیست! کربلا و نجف و شامات هم نیست...! مقصد اینبار صندوقیست که تنها چند قدم با او فاصله دارد؛ چند قدمی که حاصل همه خونهاییست که از محراب مسجد کوفه تا کوچه پس کوچههای خرمشهر را گلگون کرده است...
قدمهایش را محکمتر برمیدارد؛
نگاه سنگین یک تاریخ را به خود احساس میکند. نگاه همهٔ انبیایی که رویای حاکمیت حکومت توحیدی را در سر میپروراندند؛ نگاه همهٔ اوصیایی که در آرزوی نجات حیات سیاسی بشر بودند؛ نگاه همه مردانی که برای برپایی عدالت علوی، تمام عمر را جنگیدند. و حال خود را میبیند که از برکت خمینی در حال تحققبخشی به این رویای دیرینه است...
قدمهایش را محکمتر برمیدارد؛
یاد سبط پیغمبر میافتد، آن هنگام که فرمود: «من برای اصلاح امت جدم خروج کردم»؛ خوب میداند که امت ، اصلاح نخواهد شد مگر به اصلاح زمامدارانش و زمامدارانش اصلاح نخواهند شد مگر به اثر جوهری که او بر روی کاغذ در دستش آورده..
قدمهایش را محکمتر برمیدارد؛
من میایم به یاد همه شهدا
#شهدایمدافعحرم
#شهدایجنگتحمیلی
🌹 @love_shahid 🌹