eitaa logo
شهادت زیباسـت
82.6هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5هزار ویدیو
30 فایل
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ پروردگارا این خدمت را از ما قبول فرما که تو شنوا و به اَسرار همه دانایی تبلیغات پربازده👇🏿 https://eitaa.com/joinchat/1455685646C75c4db7174 جهت ارتباط👇🏻 @Mokhles_28
مشاهده در ایتا
دانلود
در چشم‌های حسرتیان خیره مانده‌ای شرم از تـو کُشت‌ِمان ؛ نگهت را نگاه‌دار ... زخمی شده بود و به‌دلیل ضربه به سر قدرت حرف زدن نداشت. زیر بغلش را گرفته بودند تا سوار ماشین کنند و بـه عقب بفرستـند. قـدرت بـدنی‌ اش را از دست داده و تمـام مدت سـرش پایـین بود و برای همین با این‌ که چند عکس گرفتم ، اما صورتش را نتوانستم ثبـت کنم. اما وقتی روی صندلی جلو ماشین نشست ، سـرش را بلـند کــرد و یـک آن نگاهـش در نـگاه مـن گـره خـورد ، ایـن عکس حاصل آن لحظه‌ کـوتاه بود ، چرا که خیلی‌زود دوباره سرش روی‌شانه‌اش خـم شد و بی‌ رمق در خـود فـرو رفـت. این عکس را فروردین۱۳٦۰ در ارتفاعات بازی‌دراز، مشرف به دشت ذهاب گرفتم جایی که عملیات کوچک برای آزادسازی قله‌ی ۱۱۱۰ انجام شده بود . عکاس : سعید صادقی 💠 @bank_aks
به خودشان هم رحم نمی‌کردند ..! این تصویر بعد از «شکست حصر آبادان»، در جاده‌ اهواز - آبادان است، بالاتر از انرژی اتمی سال ۱۳۶۱ بود که خـرمشهر آزاد شده‌ بود ولی آبادان هـنوز در محاصره‌ ی دشمن قرار داشت. خیلی‌سخت بود که‌از خرمشهربه آبادان برویم ولـی شکرخدا پـس از «شکست حصـر آبادان» می‌توانستیم‌ از جاده پائین بهمن‌شیر به آبادان رفت‌وآمد کنیم. این جنازه‌های پوسیده مربوط به عراقیهاست، آنها حتی به نیروهای خودشان هم رحم نکرده و آنهایی را که قصد فرار و پناه آوردن به نیروهای ما را داشتند، به رگبار بسته بودند و جنازه‌هایشان را رها کرده بودند. راوی: رضا شالی منبع : کتاب ماندگاران حسن شکیب زاده 💠 @loveshohada28
پایی که بسته شد ! تا بماند و بایستد و بجنگد ... "علی‌حسن احمدی" رزمنده دلاور کرمانشاهی در عملیات عاشورا ، زمانیکه متوجه می‌شود نیروهای خودی در کمین و محاصره‌ی دشمن قرار گـرفته‌ اند ؛ پـای خود را با سیم تلفن به پایه‌‌ی دوشکا می‌بندد تا بایستد و بجنگد ، تا یا کشته شود یا آتش دشمـن را خاموش کند. از او عکسی در این لحظه ، زمانی که او تنها ۲۱ سال داشت و بـه تازگی ازدواج کرده بود، در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است. مهر ۱۳۶۳ ؛ ایلام منطقه عمومی میمک عکاس: محمد عبدالحسینی 💠 @loveshohada28
شهدا، مرگ را به سخره گرفته‌اند تا ما به حقارت دنیا بخندیم .... سال ۱۳۶۳ در زمان عمليات بدر ؛ ما جزو رزمندگان گردان حضرت‌رسولﷺ از لشكر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بوديم. بچه‌های كادر گردان، از جمله شهيدان امير جوادی و فرمانده گردان، سیدمصطفی حاج سيدجوادی، آماده عزيمت به منطقه برای شناسايی شدند. آن ها هنگام اعزام، سخت همديگر را در آغوش گرفتند. هر دو جزو بچه‌های خنده‌رو، مهربان و صميمی لشکر بودند. هنگام خداحافظی در اصل مرگ را به سخره گرفته بودند !! امير جوادی با خنده گفت: « سيد اگر شهيد شدی كه می‌شوی، ما را در آن دنيا شفاعت كن. » سيدمصطفی هم به امير همين را گفت و امير هم خندید تا رد گم كرده باشد! آن دو نفر خيلی زود به شهادت رسيدند. راوی: سيدابراهيم موسوی منبع: کتاب ماندگاران ،۱۳۹۰ حسن شكيب‌زاده / نشر شاهد 💠 @loveshohada28
نگاه به نگاهم که می‌شوی هوای باغ‌های سیب از سرم می‌افتد جاذبه قانون چشم‌های تو بود ... عکاس نوشت : "خردادماه سال ۱۳۶۱ بود که برای بچه‌های خط مقدم یک وانت سیب آورده بودند. چهره‌ٔخاص، کلاه گشاد، معصومیت نگاهِ یکی از رزمنده‌ های جـوان و حالتی که دست‌هایش با گرفتن سیب‌ها پیدا کرده بود، من را تحت تأثیر قرار داد و علاقه‌مند شدم که از او عکس بگیرم این عکس مرا یاد پرتره های نقاشی دوران کلاسیک می‌اندازد انگار کسی به او گفته بود چگونه در مقابل دوربین ژست بگیرد! گویا اینجا استودیوی عکاسی است نه عملیات بیت‌المقدس، آرام و راحت به دوربین نگاه می‌ کند و می‌توانیم از عمق چشمانش داستان های زیادی را بخوانیم" عکاس : مجید دوخته‌چی زاده 💠 @loveshohada28
🌷رزمنده ای که پایش را به تیربار بست "علی‌حسن احمدی" رزمنده دلاور کرمانشاهی در عملیات عاشورا ، زمانیکه متوجه می‌شود نیروهای خودی در کمین و محاصره‌ی دشمن قرار گـرفته‌ اند ؛ پـای خود را با سیم تلفن به پایه‌‌ی دوشکا می‌بندد تا بایستد و بجنگد ، تا یا کشته شود یا آتش دشمـن را خاموش کند. از او عکسی در این لحظه ، زمانی که او تنها ۲۱ سال داشت و بـه تازگی ازدواج کرده بود، در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است. مهر ۱۳۶۳ ؛ ایلام منطقه عمومی میمک عکاس: محمد عبدالحسینی نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷👇🏿 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 🆔@lovemartyr http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
📌 طلبه شهیدی که تکه تکه شد و از او فقط یک کارت شناسایی باقی ماند 🔹️ کسی چه داند که بر حالِ زار ما چه می‌گذرد؟ جامانده‌ایم و حوصلهٔ شرح قصه نیست ■ در عملیات مسلم رزمندگان در چندین چادر قرار داشتند. من هم بهمراه عده‌ای از بچه‌ها در بیرون از چادرها بودیم، که ناگهان در حد فاصل یک پلک به هم زدن صدای «میگ» عراق به گوشمان خورد و چادر و سنگر رزمندگان بمباران شد. □ از رزمندگان داخل سنگر و چادرها نه تنها یک نفر زنده نماند بلکه جنازه‌ها هم تکه‌تکه شده بود. ■ کربلایی به شده بود □ فضا بهم ریخته بود. که ناگهان گریه‌ و فریاد چند نوجوان همه را به خود جلب کرد. جلو رفتم و دیدم تعدادی از بچه‌محل‌ها یکی از دوستانشان را از دست داده بودند و فریاد می‌زدند مگر قرار نبود باهم باشیم؟ باهم شهید شویم؟ چرا تو رفتی؟ ■ کارت شناسایی دوست‌شان را در دست گرفته و ناله می‌کردند. درحالیکه همه منقلب شده بودند من عکاسی میکردم و این عکس به یادگار ماند. ■ این کارت شناسایی متعلق است به "شهید قادر اسدی" طلبه ۱۹ساله که قبل از شروع عملیات در آن بمباران به شهادت رسید و از او فقط همین کارت باقی ماند. [ ۱۲ مهر ۱۳۶۱ سومار ، رودخانه کُنگیر ] عکاس : علی فریدونی نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6