🍃❤️🍃
#طنــــزجبهـــه
😂😍(( #رسم_خاص))😍😂
وقتی #شهید پیدا نمیشد یه #رسم_خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی🚜 رویش خاک بریزن اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو #نشون بدهند تا ولش کنیم ...
اون روز هر چه گشتیم #شهیدی پیدا نشد، کلافه شده بودیم، دویدیم و #عباس_صابری رو گرفتیم.
خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه ، #استخوانی پیدا شد.
دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی #عباس بریزیم ...
بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره #شهید! تا دید می خوایم #تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه #فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😂😄
چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!
و کلی خندیدیم ...😄😄😍
خاطره ای از زندگی #شهیدعباس_صابری
📚راوی : #شهیدمجیدپازوکی (شهداےتفحص)
🆔 @loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🍃👆
#شهیدیکهزمانخاکسپاری_زنده_شد
🌸مجروح عملیات مسلمبن عقیل در سال 61 بود، 25 روز به کما رفت و با تصور اینکه شهید شده او را کفن پوشاندند و در آستانه قبر بردند اما مشیت الهی بر این بود که زنده بماند.🌸
«حجتالاسلام محمد صادقی» کسی که در سال 1361 در عملیات مسلم بنعقیل مجروح شد و 25 روز در کما بود و پیامد این جراحتها 82 بار عمل جراحی بود، کسی که همه تصور میکردند شهید شده به همین منظور او را کفن پوشاندند و در آستانه قبر بردند اما مشیت الهی بر زنده بودنش بود.
صادقی در یادواره سه شهید گمنام و پاسداشت 175 شهید غواص در مرکز عالی تربیت جهادی و تکاوری سیدالشهدا (ع) زیباکنار در جمع حدود 5 هزار نفر از خانوادههای معظم شهدا و ایثارگران و مسئولان کشوری و لشکری، بسیجیان، کارکنان شاغل و بازنشستگان این مرکز، نقبی به خاطرات خود در دوران دفاع مقدس زد یعنی زمانی که شناسنامه خود را برای رفتن به جبهه دستکاری کرد.
14 سالگی به جنگ رفتم و 16 سالگی مجروح شدم
شهید زنده در ادامه روایات از دوران دفاع مقدس گفت: برای رفتن به جبهه در سن 14 سالگی شناسنامه خود را دستکاری کردم و در سن 16 سالگی مجروح شدم و 82 بار زیر عمل جراحی قرار گرفتم که آخرین آن 16 آذر سال 92 بود.
صادقی ادامه داد: اوایل که مجروح شدم «سوم آبان سال 61» به مدت 25 روز بیهوش بودم یعنی کما، وقتی بههوش آمدم کسی متوجه این قضیه نشد.
وی با بیان اینکه فضای بیمارستان را بهشت تصور کردم، افزود: خدا را شکر گفتم اما مدتی که گذشت دکترها متوجه شدند و بالای سرم آمدند.
این راوی جنگ گفت: پنج روز از بههوش آمدنم گذشت اما نمیدانستم کجا هستم در پنجم آذر به دلیل خونریزی بازویم را شکافتند اما خون بند نیامد و پس از آن دکترها گفتند دیگه فایدهای ندارد او شهید شده است.
وی از مقدمات تشییع جنازهاش گفت و اظهار کرد: در آن حالت که اعلام کردند شهید شدم همهچیز را احساس میکردم و حرفها را میشنیدم اما قدرت بازگویی و حرکت نداشتم و از آنجا که مرا شهید فرض میکردند توسط متولی حرم امام رضا (ع) کفن شدم و تشییع جنازه برگزار شد.
کفن و تشییع شدم اما پس از 8 ساعت زنده شدم
صادقی در ادامه اضافه کرد: پیرامون من سخنان زیادی بود و بسیجیان و پاسداران میآمدند و میگفتند شهید را از چه کسی باید تحویل بگیریم که پس از هشت ساعت از شهادتم، زنده شدم و پروژه تشییع من ناتمام ماند.
وی تصریح کرد: در عالمی که نمیدانم چه بود شهدای زیادی را دیدم که همه را میشناختم از شهید عباسی پرسیدم اینجا کجاست میگفت جایی است که تو نمیتوانی ببینی و بمانی و موقت آمدی و باید برگردی و من برگشتم.
#ڪرامات_شهدا
🆔 @loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
#همسران_شهدا
💚اگر پشت سرِ هر مرد موفقی یک زن مدیر ایستاده ؛ من یقین دارم پشت هر #شهیدی یک #شهیده ایستاده.....
#دختران_انقلابی
#دختران_زینبی
🆔 @loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
﷽
#شهیدے ڪه خالڪوبے داشت!
#شهیـد مجیـد قربانخانے
پیـش از ساݪ 93 که مجيد به ڪࢪبݪا سفࢪ ڪرد پسࢪ خیـلے شري بود. همیـشہ چاقو دࢪ جیبش بود. خالڪوبي داشت.
خیلے قلــدࢪ بود و همہ ڪوݘڪٺرھا بایـد دوبه حرفش گوش مي دادند.
در ڪࢪبݪا از اِمـام حُسیـن﴿؏﴾ خۅاسټہ بود آدم شـود و ۅقتي بازگَشټہ بود حتی قِليـان ڪشيدن را هم ڪنـاࢪ گـذاشټه بۅد
. شـايد اهݪِ نمـاز نَبۅد اما شـھـادٺ رۅزياش شُد ݘۅن به بچہ یٺیـم ږسیدگے ميڪࢪد و دسـت فقࢪا را ميگـرفٺ و بھ ݐدࢪ و مادࢪ خـیلے اِحټࢪام ميگـذاشت🍃
🍃💟 @loveshohada28
#شهیدی که هیچکس را نداشت تا پیکرش را تحویل بگیرد .
🌱حتی کسی را نداشت که پیکرش را تحویل بگیرد. رفیقاش می گفتند: پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدیم که به هیچ عنوان نمیشد آنرا قطع کرد، چون اگر سیم را قطع میکردیم، سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد!
گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهید رجبعلی غلامی، 19 ساله از افغانستان که در جنگ ایران با عراق به شهادت رسید او همه خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود و هیچ کسی را در این دنیا نداشت.
حتی کسی را نداشت که پیکرش را تحویل بگیرد. رفیقاش می گفتند: پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدیم که به هیچ عنوان نمیشد آنرا قطع کرد، چون اگر سیم را قطع میکردیم، سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد!
در همین حین یک جوان به روی سیم های خاردار خوابید بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند! اون جوون همون رجبعلی بود....
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا⤵️
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6