eitaa logo
شهادت زیباسـت
84.8هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
27 فایل
🔰امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از #شهادت نیست (مقام‌معظم‌رهبری) تبلیغات پربازده👇🏿 https://eitaa.com/joinchat/1455685646C75c4db7174 جهت ارتباط👇🏻 @Mokhles_28
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 @loveshohada28 پـــس ازشروع زندگـے مشترکـماݧ💞یـک میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت کردیم ایݧ اولین مهـمانے بودکہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد😊 اولیـݧ قاشق غـذاراکہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!😖 ازایݧ کہ اولین غذاے میہمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت کشیدم😞سفره راکہ پہݧ کردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینکہ غذاروبخورید،بایدبگویم ایݧ غذادست پخت داماداست☺️ البتہ بایدببخشیدکہ کمے شورشده اسـت😐آݧ وقت کمے ناݧ پنرسرسفره آوردوباخنده ادامہ داد:البتہ اگہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،ناݧ وپنیرهم پیـدامے شـود😉💚 🌺 @Ioveshoada28
@loveshohada28 🌹 رعــــایت اهـل منـزل رازیاد مـــے کرد😊خیلے مقیـدبـودکہ درمناسبت هـاحتـــماهدیہ اے🎁براے اعضاے خانواده بگـیـرد.حتـــے اگـــریک شـاخہ گـل💐بـود💚 🌺 🍃🌹 @Ioveshohada28 🌹🍃
________←←🌹بااین دلم به درد شهادت نمیخورم🌹→→_________ فرق است میان کسی که در انتظار است و آنکس که شهادت🌹 به انتظار اوست!!!! @loveshohada28
🌹 به لالهٔ در خون خفته شهیدِ دست از جان شسته قسم به فریاد آخربه اشک لرزان مادر که راه ما باشد آن راه تو، ای شهید اللهم رزقنا شهادت فی سبیل الله 🌹 @loveshohada28
🌹 بعد از مادری، شغل جدیدی پیدا کرده ام راهش کمی دوراست اما خدا روشکر،راضیم هفته ای یکی دو بار می آیم خانه ی تو و رفقایت را آب و جارو می کنم و می روم.. 💠 @loveshohada28
🌹 هـادے وحسیݧ 2فرزندکوچکـماݧ👦دعوایشان شده بـود😠موهاے هم رامـے کشیدندگفت:آمـاده شاݧ کن ببرمشاݧ بیـرون🙂 یـک ساعـت بعـدکـہ آمـد،دیدم سـردوتاے آن هـاراکچـل کرده اسـت😐😂گفـت:نمـے خـواهم مـݧ کہ نیستم ودرجبهـہ هستـم توحـرص بخـورے.😍💚 💖 @loveshohada28 💖
{ماه عسل پس از 12 سال!} سال 88 سعادت زیارت ضریح شش گوشه ی امام حسین(ع) نصیبمان شد. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم . بچه ها را در آن سفر همراه خود نبردیم. آنها را به پدر و مادر سپردیم و راهی شدیم . یک سفر عاشقانه زیبا..در این سفر از توجه های زیاد جلیل و محبت های فراوانش نسبت به من باعث شد تا تمام افراد کاروان فکر کنند که ما برای ماه عسل به کربلا آمده ایم . خنده ام گرفته بود که بعد از 12 سال زندگی مشترک همه این فکر را می کنند.  🆔 @loveshohada28 ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
♥️ ‍ درست بہ یاد دارم کہ محمود گفت: 🗣 «بالاخرھ هر دخترے خواستہ‌اے دارد خواستہ‌ ے شما چیست؟» 🤔 و من جواب دادم: 👀 «اگر من را خدمت امام خمینے ببرید ڪہ خطبہ ے عقد ما را ایشان بخوانند حتی مهریہ هم نمے‌خواهم»😌 عاقبت من🙋🏻 محمود🙋🏻‍♂ ومادرهمسرم درر برابر امام نشستہ بودیم😍 امام خطبہ‌ے عقدمان را مے‌خواند و این بہ یادماندنے‌ترین خاطره‌ی زندگے مشترڪمان شد💐 ✍ همسر 🆔 @Loveshohada28 ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
#عاشقانه_شهدا 🌹 به لالهٔ در خون خفته شهیدِ دست از جان شسته قسم به فریاد آخربه اشک لرزان مادر که راه ما باشد آن راه تو، ای شهید اللهم رزقنا شهادت فی سبیل الله 🆔 @loveshohada28 #الله_اڪبر
🌹 بعد از مادری، شغل جدیدی پیدا کرده ام راهش کمی دوراست اما خدا روشکر،راضیم هفته ای یکی دو بار می آیم خانه ی تو و رفقایت را آب و جارو می کنم و می روم.. شبتون شهدایی🌺 💠 @loveshohada28 کانال شهادت زیباست🍃👆
💚 ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم🌷 گفت نه منتظر می مونم تا بیای با هم شام بخوریم😍 وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد🤯 گفت: داری چیکار میکنی؟😳 میخوای شرمنده م کنی؟😕 گفتم: نه، آخه خسته ای!😔 سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم❤️ 🆔 @Loveshohada28 کانال شهادت زیباست🍃👆
💚 ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم🌷 گفت نه منتظر می مونم تا بیای با هم شام بخوریم😍 وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد🤯 گفت: داری چیکار میکنی؟😳 میخوای شرمنده م کنی؟😕 گفتم: نه، آخه خسته ای!😔 سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم❤️ 🆔 @loveshohada28 ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
‍ ‍ 🌹 مهـریـہ همـسر💞 شهید حججـے ۱۲۴ هزار صلوات و حفظ قـرآن با معانـے بود که شهید حججی موفق شده نصف از قرآن را با معنـے حفظ کند.👌🏻🙂💚 🍃💟 @loveshohada28
🌹 چهـل شب با هـم عاشورا خوندیم.😇 گاهـے می رفتیم بالای پشت بوم می خوندیم. دراز می کشید و سرش رو میذاشت روی پام و من صد تا لعن و صد تا سلام رو می گفتم.😊 انگشتامو می بوسید و تشکر می کرد.😍 همه ی حواسـم به منوچهر بود. نمیتونستم خودم رو ببینم و خدا رو. همه رو واسطه می کردم که اون بیشتر بمونه.😔 اون توے دنیای خودش بود و من توی این دنیا با منوچهر.😞 برام مثل روز روشن بود که منوچهر دم از رفتن میزنه، همین موقع هاست....😭 کناره گیر شده بود و کم حرف.😣💚 🌸 @Ioveshohada28
‍ ‍ 🌹 مهـریـہ همـسر💞 شهید حججـے ۱۲۴ هزار صلوات و حفظ قـرآن با معانـے بود که شهید حججی موفق شده نصف از قرآن را با معنـے حفظ کند.👌🏻🙂💚 🍃💟 @loveshohada28
شهادت زیباسـت
شھـــادٺ... نھایٺ آرمان عارفان حقیقے اسٺ و چہ ڪسے عارف تر از شھید... #شهیدرضاکارگربرزے #سالروزشهاد
❤️ من عصمت عزیزیان همسر شهید کارگر برزی هستم، سال 77 دانشگاه آزاد کرج در رشته روانشناسی قبول شدم ، ما در فردیس کرج زندگی میکردیم و تقریبا بیشتر روزهای هفته به دانشگاه می آمدم. آن زمان هنوز دانشگاه تکمیل نشده بود ، کتابخانه دانشگاه تازه داشت شکل میگرفت و یک آقایی مسئول آنجا بود و همه کارهای مربوط به کتابخانه را انجام میداد، من نیز برای کمک کردن به امور مربوط به کتابخانه ، به آنجا میرفتم و تقریبا هروز به آنجا تردد داشتم. به دلیل اینکه کتابخانه هنوز تکمیل نشده بود تعداد محدودی از بچه های دانشگاه کارت عضویت داشتند، و بدون کارت هم به کسی کتاب نمیدادند. 📎نحوه آشنایی من و رضا رضا متولد یکم مرداد سال 58 بود ، رضا اصالتاً کرمانی بود و خانواده ایشان ساکن نظرآباد بودند. رضا دانشجوی الکترونیک همان دانشگاه بود و دو سال از من کوچکتر بود، رضا خیلی به روانشناسی علاقه داشت ، یک روز تصمیم میگیرد برای امانت گرفتن کتابهای روانشناسی به کتابخانه دانشکده ما مراجعه کند، اما به دلیل نداشتن کارت عضویت کتابخانه به وی کتاب نمیدادند، با یکی از خانم های متاهل صحبت کرده بود و چون او هم کارت نداشت به من معرفی اش کرده بود و رضا به من مراجعه کرد و کارت را از من گرفت. این رفت و آمدهای رضا برای گرفتن کارت و کتاب دو سال طول کشید، هیچ بحثی در رابطه با ازدواج در آن موقع بین ما نبود، علی الخصوص که رضا چون دو سال از من کوچکتر بود اصلا به این مسئله فکر نمیکردم. 📎ازدواج بعد از دو سال یکروز رضا بحث ازدواج را پیش کشید، رضا پسر بسیار خوبی بود، با پیشنهادش بسیار غافلگیر شدم ، نمیدانستم چه کار کنم ، وقت خواستم که فکر کنم و با خانواده ام مطرح کنم. خانواده ام بدلایل مختلف از جمله بیکاری رضا و سربازی نرفتنش و اینکه از من کوچکتر بود مخالفت کردند و همینطور هم خانواده رضا مخالف این ازدواج بودند، ولی علی رغم این مخالفتها ما با هم ازدواج کردیم و من عاشق رضا بودم، من عاشقانه و دیوانه وار رضا را دوست داشتم . به رضا گفتم بیا پیش یکی از استادانم که مشاور و روانشناس هستند برویم و راجع به ازدواجمان با ایشان مشورت کنیم، استادم نیز به دلایلی که قبلا گفتم از جمله بیکار بودن رضا و سربازی موافق ازدواج ما نبود و سختی های راه را برایم بازگو کرد، رضا گفت میخواهی استخاره کنیم؟! من موافق استخاره بودم و گفتم هرچه که آمد عمل میکنیم، بسیار جالب بود حاج آقایی که برایمان استخاره کرد به رضا میگفت بسیار خوب و مبارک آمده این سخن را جایی بنویس و در زندگیت به آن عمل کن، رضا نیز چون خط خوبی داشت آن را با خط خوش نوشت و جالب این است که رضا در اکثر جزواتش این متن را مینوشت و همیشه در زندگیمان آنرا به یاد داشتیم. سال 80 ما عقد کردیم ، رضا بیکار بود و هروز با هم برای پیدا کردن کار برای رضا به جاهای مختلف سر میزدیم، پیدا کردن کار خیلی سخت بود، واقعا خسته شده بودم، هرکجا که میرفتیم به نتیجه ای نمیرسیدیم، تا اینکه سال 82 رضا از من پرسید که راضی هستم که به سپاه قدس برود؟! با موافقت من برای استخدام به سپاه قدس رفت و بعد از استخدام، ماموریتها و آموزشهای پشت سرهم او شروع شد، بیشتر موقعها رضا در ماموریت بود. سال 83 ما ازدواج کردیم و در یک اتاق اجاره ای زندگی مشترکمان را شروع کردیم، رضا را خیلی دوست داشتم و علی رغم سختی های زیادی که در زندگی می کشیدم کمترین اعتراضی نمیکردم.. محمدمهدی و محمدحسین دو گل زندگی مشترک ما بودند که الان در کلاس چهارم و دوم ابتدایی مشغول تحصیل هستند، رضا همراه با کار درسش را هم ادامه داد و در رشته ارشد امنیت داخلی دانشگاه امام حسین و همچنین مترجمی زبان پیام نور تحصیلش را ادامه داد. 📎شهادت روز یازدهم مرداد 92 برابر با روز 24 ماه رمضان، که روز قدس هم بود بد جوری حالم به هم ریخت و انگار که میدانستم رضا شهید شده، قلبم گواهی میداد و همان روز ساعت 4 صبح بود که رضا تیر خورده بود و به شهادت رسیده بود. 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 🆔 @loveshohada28
🌹 روزای آخر حملم بود و نزدیک تولد بچه...😍 گفت: ناراحت میشے که برم جبهه...؟🤔😢 گفتم: "آره... ولی نمیخوام مزاحمت بشم😓😔 رفت و دو روز بعد بچه به دنیا اومد... وقتی برگشت بچه رو بوسید و اسمشو گذاشت...❤"هادی"❤ پرسیدم:دوسش داری…؟ گفت: مادرشو بیشتر دوست دارم💚😍 🌸 @Ioveshohada28
🌹 سال 58 با جهـان آرا ازدواج کردم.💍 چند ماه قبـل از آن، با هم در زمینہ مسایل فکری، صحبتهایی داشتیم و احساس می کردیم در مورد مسایل فکری، هماهنگی و تفاهمهایی در ما هست، از این رو ازدواج ما به وقوع پیوست.☺️ معـیار ازدواج من این بود که باید با هدف انـجام گیرد و فردی را که انتخاب می کنم، معیارش اسلام باشد😊 و اصول اسلامی را در عملکردش نشان دهد و معتقد باشد که زندگے💞 ساده و توأم با اهداف اسلام داشته باشد. الحمدللّہ این صفـات را در شهید جهان آرا دیدم😌💚 نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 🆔@loveshohada28 http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
🦋 بِهم می‌گفت: ملیحه... ! ما یِه دیدن داریم، یِه نگاه کردن ! من تو خیابون شایَد ببینم ولی نگاه نمی‌کنم نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
وقتے دریڪے از عملیاتها 💣 ، 💍 شڪست ، رفت و عین همان رڪاب را خریدو دستش ڪرد😯 خندیدم وگفتم:😃 حالا چہ اصرارے دارے ڪہ حتما همین حلقہ باشہ و اینقدر نسبت بہ این حلقہ ؟🤔 گفت : 💕👇 این حلقہ💍 توے ، سایہ ی یک مرد یا یک زنہ...😊 من دوست دارم همیشہ سایہ ی همراهم باشہ ☺ این حلقہ 💍همیشہ در اوج ، تو رو به یادم میاره 😔❤️ ❤️ 💍 نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
پـــس ازشروع زندگـے مشترکـماݧ💞یـک میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت کردیم ایݧ اولین مهـمانے بودکہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد😊 اولیـݧ قاشق غـذاراکہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!😖 ازایݧ کہ اولین غذاے میہمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت کشیدم😞سفره راکہ پہݧ کردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینکہ غذاروبخورید،بایدبگویم ایݧ غذادست پخت داماداست☺️ البتہ بایدببخشیدکہ کمے شورشده اسـت😐آݧ وقت کمے ناݧ پنرسرسفره آوردوباخنده ادامہ داد:البتہ اگہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،ناݧ وپنیرهم پیـدامے شـود😉💚 نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6