با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخان بی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کندهی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه
آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن آدم ست و اشتباه
سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفته اند
"دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه"
✍حامد عسکری | #تغزلات
@m_a_tavallaie
سوی تو بی تاب دویدن خوش است
برقع از آن روی کشیدن خوش است
می زدهان تو کشیدن نکوست
جان زلبان تو مکیدن خوش است
در هوس بوسه لعل لبت
جان به لب کام رسیدن خوش است
گوشهٔ ابروی تو آن ماه نو
بر رخ خورشیدن تو دیدن خوش است
✍️فیض کاشانی
@m_a_tavallaie | #تغزلات