#داستان_شب
۱.آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید:
((تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟))
آهنگر سر به زیر اورد و گفت:
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار...
#داستان_شب
#شب_یازدهم
*مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج)
ایتا
https://eitaa.com/m_a_valiasre_zabol
⚖☫-----------*✨🌹✨*-----------☫⚖
*مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج)
سروش
https://splus.ir/marze_moghadas3
⚖☫-----------*✨🌹✨*-----------☫⚖
*مرزمقدس*مرکزآموزش ولیعصر(عج)
روبیکا
https://rubika.ir/ravabetomomi_m_a_valiasrezabol
⚖☫-----------*✨🌹✨*-----------☫⚖