شیعه میسازد حرم روزی برایت یاحسن
بعد از آن چشم ملائک سوی بابالقاسم است
🆔️ @m_ali_jafari
یه هوندای سیجی ۱۲۵ دیدم صبحی. یه دختر رو باک، دوتا پسر پشت بابا، مامانشونم روی ترک آهنی. هی حرص خوردم چادر زنه نره لای چرخ. سیخ و حشرهای نپره تو چشم دختره. کف پای بچهها نچسبه به اگزوز داغ.
فاز فانتزی برداشتم با خدا. چی میشد یه پول خمسدررفته بیکار ته حسابم بود. بوق میزدم به این بابا میگفتم یه نیش ترمز بزن بیا کنار جدول. شماره شبا میگرفتم میزدم به حسابش میگفتم برو یه وسیله گرم بخر بنداز زیر پات.
فاز فانتزی برداشتم با خدا. چی میشد به این بابا میگفتم این سوویچ رو بگیر برو به این آدرس. تو پارکینگ پوش ماشین رو بکش ریموت رو بزن استارت بکن تو پاچه ماشین و د بگاز!
فاز فانتزی رو پروندم. به خدا گفتم خو چرا لقمه رو بگردونیم دور سر؟ خو چی میشه خودت یه پول لُک و گنده بخوابونی به حسابش؟ چرا تو لوله بخاریش کیسه پول نیفته بیرون؟ چرا تو قرعه کشی بانک قرعه به نامش نمیزنی؟
تو خدایی! من که منجی نیستم! یه فکری بردار خدایی!
بعد به خدا گفتم: خو تو اگه دلت نمیاد، بده من بهش بدم!
واقعا خدا رو درک نمیکنم؛ خودم رو بیشتر!
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
خود را حبس کردهام. چند روز است. گوشی بیصدا. بیپاسخم. برای پروژه جدید. برای سوژه جدید. برای رزق جدید.
فاز رژیم میگیرم. نیمرو نمیپزم. تخممرغها را میگذارم آبپز شود. مینشینم پای لپتاپ. غرق میشوم. قهرمان داستان را میبرم داخل یک ساختمان غریب. حیران و سرگردان. غرق نوشتنم.
پَق. صدای پُکیدن میشنوم. میدوم سمت اجاق. کف قابلمه شوره بسته و پوست تخممرغها زغال شده. ماندهام زردههای سفت و سوخته را چطور فرو دهم. بدون دورچین.
کتری میگذارم روی اجاق. مینشینم پای لپتاپ. نمیفهمم این تخممرغها را چند لقمه کردم. غرق میشوم. مینویسم. قهرمان داستان را بردهام توی کمددیواری گیر انداختهام. یک موش هم انداختهام به جانش. دشمنش هم توی اتاق بغلی.
غرق نوشتنم. تیکتیک میشنوم. ساعت ندارم اینجا! تیکتیکِ فلزی! واو! کتری! میدوم سمت اجاق. تا کمر کتری گداخته شده. کورهای. بلدم باید فقط اجاق را خاموش کنم. بلدم نباید آب بریزم توی کتری تا این گندی که بالا آوردهام را بدترش نکنم!
#روزمرگی_های_یک_نویسنده 😂
#نویسندگی_شغل_نیست 🤦♂️
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
شما دوست دارید پولدار شید گلفروشی و بوتیک و کافه بزنید؟
من دوست دارم پول بیاد دستم هيئت بزنم🥲
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
آدم یه روزایی میگذرونه که براش مهم نیست چند شنبهس، اول برجه یا آخرش، موعد قسط بانک سپه و مهر و رسالت رسیده یا نه، چک شهریه مدرسه و باشگاه بچهها، چک کولرگازی، چکِ طلبِ صالح، چک فروشگاه شیخداد، حق بیمه.
حساب نمیکنی چقدر ته سهمیه بنزین مونده ته کارت و چرا این النود داره صدی نُه میسوزونه؟ تهِ سهمیهای رو نگه دارم یا آزاد بزنم؟ بنزین آخر گرون میشه یا نه؟
چرتکه نمیندازی لاستیک حوالهای بندازی زیر ماشین یا یهجفت کُرهای بخری. چند کیلومتر دیگه باید روغنشو عوض کنی؟ رنگ روکش صندلیها رو مخت نیست، پارگی روکش فرمون!
حرص نمیزنی باز پسر همسایه جرثقیلشو گذاشته جلو پارکینگ. ماشین خانمتو گذاشتی تو سایه؟ زنگ نزدم به مامان! بدقولی ناشر دیوونهت نمیکنه. فحش نمیدی به مدیری که پولتو خورده!
نون داریم برا شام؟ ته کیسه برنج تا چند روز دیگه میره؟ یادم نره کفش سالن حسین رو از کفاشی بگیرم. از کجا باید میلبارفیکس بخرم برا فاطمه؟ کیکسمکسِ توتفرنگی چه کوفتیه باز، مهدی پیله کرده میخواد؟
لپتاپ دور و برت نیست هی فایل پروژه رو چک کنی چند کلمه نوشتی. نگاه نمیکنی به شارژ گوشیت، نمیری توی ایتا و بله و واتساپ و اینستاگرام و تلگرام. دلت بندِ خبر هیچ کانالی نیست. امیدی به پیام خصوصی کسی نداری. تا شب اصلا گوشیتو به شارژ نزدی و هنوز باطریش پنجاهدرصده!
آدم یه روزایی میگذرونه که هیچی براش مهم نیست! هیچی! فقط دغدغه داره بعدِ نماز صبح حرم خلوتتره یا بذارم دوازدهِ شب به بعد برم؟
آخ که اون روزا چقدر قشنگه!
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
چند وقته سِر شدهام. عادی شده. خوشحال میشوم، ولی ذوق نمیکنم. ته دلم قند آب نمیشود. میگویم: خب اینم چاپ شد!
اما امروز فرق داشت...
از صبح شدهام مثل تازهدامادها؛ که توی جمع پیام عاشقانه میآید برایشان، که ناگهان روی صفحهی گوشی میخندند، که چشمهایشان برق میزند.
انگار دنیای نویسندگیام از نو شروع شده، انگار اولین کتابم تازه از چاپ بیرون آمده.
خیلی برای این کتاب استرس کشیدم، خونِ دل خوردم، هزینه دادم و صبر کردم.
و حالا که بالاخره به چاپ رسیده، حس میکنم ارزشش را داشت.
این کتاب برای من فقط چند صفحه کاغذ نیست. سندی است بر اینکه امید اگرچه دیر، اما همیشه میرسد.
امروز سبک شدهام؛ انگار باری سنگین از روی شانههایم برداشته شده.
ایستادهام، نفس عمیق میکشم، و با لبخند میگویم: «این تازه شروع راه است.»
پ.ن: رونمایی از جلد کتاب باشه طلبتون😊
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
محمدعلی جعفری
بعد از جنگ حساب سپهام از مسدودی خارج نشد. پیغام موجودی ناکافی میدهد. یک ماه است میروم و میآیم و
از بانک سپه زنگ زدن. سیمثانیهای حساب رو از مسدودی درآوردن.
محترمانه معذرتخواهی کردن.
گفتم میشه از فالوئرهام هرکی حسابش مسدوده رو هم درستش کنید؟
شماره موبایل دادن. گفتن پیام بدن حل میکنیم.
اگر کسی اینجا حسابش مسدوده، خصوصی بهم پیام بده.
پ.ن: آقایی که زنگ زدی؛ دمت گرم!
در روایتنویسی میگوییم:
از حواس پنجگانه استفاده کنید.
برای همذاتپنداری مخاطب.
که مخاطب خودش را در روایت ببیند.
مخصوصا حس بویایی!
کلیدِ قفلِ گذشته است!
هر بار که عطر حرم را میزنم؛
از بابالقبله سرازیر میشوم،
لای دست و پای عربهای کت و کلفت
میرسم به خنکای مضجع شریف.
زیر قبة این بو میزند زیر دماغم!
مستم میکند و میگویم: #لبیک_یا_حسین!
#عطر_حرم
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
19.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✈️ سال گذشته سفری داشتم به ایالت بلوچستان پاکستان؛ سفری پر از کشف، شگفتی و روایتهای ناب. حالا خوشحالم خبر بدم سفرنامهی اون روزها بالاخره چاپ شد📚✨
📖 #عطر_فلفل برای من فقط یک روایت سفر نیست؛ بخشی از خاطرات، دیدن آدمهای عجیب و ماجراهای شگفتانگیزیست که هیچوقت فراموش نمیکنم.
📚 جزئیات تهیه کتاب رو به زودی میگم.
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200
🌙 ماه خونین امشب…
🌑 در سایه پنهان میشود
💫 اما دوباره میدرخشد
🌌 هیچ تاریکی ابدی نیست…
🌟 روشنایی دوباره برمیگردد
🌕❤️ نور همیشه میماند!
#ماه_گرفتگی
💥کانال محمدعلی جعفری👇
https://eitaa.com/joinchat/143917280C5518173200