شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور، غزل های فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید، هراسان باشد
مگر اعجاز، جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز چنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
✍ #حمیدرضا_برقعی
@m_amin_rezai