eitaa logo
کانال ‌رسمی شهید محمد اسلامی
967 دنبال‌کننده
593 عکس
442 ویدیو
44 فایل
ولادت‌دست‌خودمان‌نیست‌ولی‌چگونه‌رفتن‌ دست‌خودمان‌است، برای‌یک‌نفر‌وفات‌و‌برای‌دیگری‌شهادت‌می‌نویسند. ولادت: ¹³⁸⁰/²/⁶ شهادت: ¹⁴⁰¹/⁶/² مزارشهید:گلزارشهدای‌شیراز قطعه۳بیت‌المقدس،ردیف ۱۰ راه‌ارتباطی: @deldeh135 کپی؛با‌ذکر‌صلوات هیئت‌مدینة‌النبے‌شیراز
مشاهده در ایتا
دانلود
ویژگی های شهید محمد اسلامی از زبان همسر صبورشان (قسمت چهارم) چند ماه قبل از شهادت آقا محمد بود. یک روز داشتیم درمورد اینکه همسران شهدا وقتی میان بالا سر همسرشون چیکار میکنن‌ صحبت میکردیم که ایشون گفتن...🕊!' 📚 @m_eslami313
ویژگی های شهید محمد اسلامی از زبان همسر صبورشان (قسمت پنجم) بهم گفتن مشکی هم خیلی بهت میادا ولی اگر من شهید شدم مشکی نپوش...🖤!' 📚 @m_eslami313
ویژگی های شهید محمد اسلامی از زبان همسر صبورشان (قسمت ششم) خیلی شغلشون رو دوست داشتند و اهمیت می‌دادند به اینکه سر موقع برسند...🍃!' 📚 @m_eslami313
خاطره‌ی شهید محمد اسلامی از زبان حجت‌الاسلام عبودی ؛ سخنران هیئت‌‌ مدینةالنبی"ص" شیراز (قسمت هفتم) چهره‌اش خیلی درهم و بهم ریخته بود گفتم: آقا محمد چیزی شده؟ نکنه کشتی‌هات غرق شدن مرد مؤمن؟! محمد گفت: نه حاجی جان چیزی نشده... _ با من راحت باش شاید بتونم کمکت کنم +حاجی حقیقتا امروز ...🍃!' 📚 @m_eslami313
ویژگی های شهید محمد اسلامی از زبان مادر بزرگوارشان(قسمت هشتم) محمد کلاس اول بود؛ اوایل مهر وقتی به خونه اومد کیف و کفش رو یه طرف پرت کرد و خیلی عصبانی بود ...🍃!' 📚 @m_eslami313
خاطرات شهید محمد اسلامی از زبان همسر صبورشان (قسمت نهم) آقامحمد علاقه‌ی خاصی به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها داشتند. همیشه با شور و شوق برام تعریف می‌کردند که...🍃!' 📚 @m_eslami313
آقا محمد چندبار پیش من اسم حاج قاسم رو آوردن و اولین بار شب خواستگاری بود که گفتن بعد از امیرالمومنین(ع) و امام خمینی(ره) الگوشون حاج قاسمه... امسال که برای عید رفته بودن مزار حاج قاسم (قبلش خواستگاری من اومده بودن و حرفامون هم زده بودیم) برادرشون برام تعریف می‌کردن که محمد زد روی مزار حاج قاسم و گفت حاجی خودت درستش کن! یکبار هم که راجب شهادت صحبت می‌کردیم ایشون گفتن به قول حاج قاسم باید شهید بود تا شهید شد‌. دیدم که توی دفترچه‌شون نوشته بودن دلتنگ حاج قاسمم و اسم چندتا شهید دیگه هم آورده بودن (آقامحمد علاقه‌ی خاصی هم به شهید بلباسی داشتن و زیاد اسم ایشون رو میاوردن...) هروقت می‌خواستن زیارت عاشورا بخونن یا گوش کنن صوت حاج قاسم رو می‌ذاشتن... یک‌ بار بهم گفتن من یه زیارت عاشورا سراغ دارم خیلی خوبه یه بار می‌ذارم باهم گوش کنیم زیارت عاشورا رو که گذاشتن دیدم صدای حاج قاسم هست. واقعا خیلی قشنگ و دلنشین بود... پشت گوشیشونم برچسب حاج قاسم بود عکس دسته کلیدشونم حاج قاسم بود... (به نقل از همسر بزرگوار شهید) 📚 @m_eslami313
پسرم همواره مقید بود که در مناسبت‌های مختلف از من و پدرش تشکر کند در روزهای تولد ،روز مادر ، روز معلم با ارسال پیام تبریک و اهداء هدیه همواره سعی داشت که قدردان‌ِ ما باشد. یکسال که برای تبریک روز مادر به منزل مادر بزرگش رفته بودیم؛ زمان زیادی نگذشت که با پسر عمه‌اش آقا رضا در حالی که دو تا سبد گل در دست داشتند وارد شدند. محمد به سمت من آمد و مرا در آغوش کشید و بوسید. سبد گل را به من هدیه کرد ضمن اینکه برای برادر کوچکش هم دسته گلی گرفته بود که آن را به من بدهد حس و حال بسیار زیبایی داشتم وقتی که دیدم فرزندان قدر دان و با محبتی دارم! آنقدر این هدایا برایم ارزشمند بود که تا مدت ها از آن نگهداری کردم. و اما سال گذشته که اولین سالی بود که محمد در سپاه استخدام شده بود از طرف خودش و برادر کوچکش یک پلاک "ان یکاد" همراه با زنجیر طلا برایم خریده بود. به یاد دارم که قبل از اینکه هدیه را به من بدهد در حالی که از رادیو ماشین در مورد مادر صحبت میشد و آهنگ های شاد مناسب روز مادر پخش می‌شد؛ زیر لب گفتم آخی بچه هم بچه های قدیم! که ناگهان همسرم جعبه‌ای که دستبند طلا در آن بود را به طرفم گرفت و گفت بفرما خانم روزت مبارک! پشت سر اون محمد لبخند معنا داری زد و از مابین صندلی عقب سرش را جلو آورد و گفت بفرما مادر اینم کادو ما؛ که همان پلاک و زنجیر طلا بود... خیلی غافلگیر شده بودم و برایم بسیار لذت بخش بود. (به نقل از مادر بزرگوار شهید) 📚 @m_eslami313
-خاطرات شهید محمد اسلامی (قسمت دوازدهم) به روایت از دوست شهید: جان فدای رقیه سلام‌الله‌علیها بود... 📚 @m_eslami313
خاطرات شهید محمد اسلامی از زبان همسر صبورشان (قسمت دهم) یک بار بعد از مراسم بهم گفتند از بعد از ازدواج با ‌شما...🌱!' 📚 @m_eslami313
پسرم همواره مقید بود که در مناسبت‌های مختلف از من و پدرش تشکر کند در روزهای تولد ،روز مادر ، روز معلم با ارسال پیام تبریک و اهداء هدیه همواره سعی داشت که قدردان‌ِ ما باشد. یکسال که برای تبریک روز مادر به منزل مادر بزرگش رفته بودیم؛ زمان زیادی نگذشت که با پسر عمه‌اش آقا رضا در حالی که دو تا سبد گل در دست داشتند وارد شدند. محمد به سمت من آمد و مرا در آغوش کشید و بوسید. سبد گل را به من هدیه کرد ضمن اینکه برای برادر کوچکش هم دسته گلی گرفته بود که آن را به من بدهد حس و حال بسیار زیبایی داشتم وقتی که دیدم فرزندان قدر دان و با محبتی دارم! آنقدر این هدایا برایم ارزشمند بود که تا مدت ها از آن نگهداری کردم. و اما سال گذشته که اولین سالی بود که محمد در سپاه استخدام شده بود از طرف خودش و برادر کوچکش یک پلاک "ان یکاد" همراه با زنجیر طلا برایم خریده بود. به یاد دارم که قبل از اینکه هدیه را به من بدهد در حالی که از رادیو ماشین در مورد مادر صحبت میشد و آهنگ های شاد مناسب روز مادر پخش می‌شد؛ زیر لب گفتم آخی بچه هم بچه های قدیم! که ناگهان همسرم جعبه‌ای که دستبند طلا در آن بود را به طرفم گرفت و گفت بفرما خانم روزت مبارک! پشت سر اون محمد لبخند معنا داری زد و از مابین صندلی عقب سرش را جلو آورد و گفت بفرما مادر اینم کادو ما؛ که همان پلاک و زنجیر طلا بود... خیلی غافلگیر شده بودم و برایم بسیار لذت بخش بود. (به نقل از مادر بزرگوار شهید) 📚 @m_eslami313