eitaa logo
🇵🇸⚘کانال کمیل⚘🇮🇷(شهید ابراهیم هادی)🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
144 فایل
مشکل کارمااینه که برای رضای همه کارمیکنیم به جزرضای خدا⚘ حذف آی دی از روی عکس ها وطرح ها مورد رضایت نیست❌ کپی و انتشار مطالب با صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بلا مانع هست✅ خادم کانال👇 @sh_hajahmadkazemi
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 ❤️ 🔹خانم دباغ روایت می‌کند: ‌‏وقتی غذای امام را داخل اتاق می‌بردم وارد اتاق که می‌شدم می‌دیدم قرآن را باز‌‎ ‌‏کرده‌اند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را‌‎ ‌‏مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم: «حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن‌‎ ‌‏عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می‌خوانید؟» 🍃 امام مکثی کردند و فرمودند: «هر کس‌‎ ‌‏بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.‌‏» 📝راوی: ‎مرضیه حدیدچی (دباغ)، پابه‌پای آفتاب، ج ۲، ص۱۵۷ گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊 ╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗ ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے] 🌻|درایـتا https://eitaa.com/m_kanalekomeil 🌻|در واتساپ [‌1] https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df ‌[2] https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM [3] https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE ╚━━━━๑🌱
🌷تقدیم به شهید والامقام شهید حسین یوسف الهی از ارادت عجیب حاج به شهید . . . مرتضی سرهنگی تعریف می کرد: . قرار بود برای کنگره و کرمان کتاب بنویسیم . کتابی هم درباره نوشته بودیم . می دانستم علاقه و دلبستگی خاص به آن دارد . متن آماده شده را برای فرستاد و بعد از مدتی که آن را خواند برایم پس فرستاد . خوب که دقت کردم دیدم روی کتاب کاعذی گذاشته و نوشته است: . اگر بفهمم کسی با خواندن این کتاب بیشتر از من را دوست خواهد داشت، دق می کنم.
🔻یکی دو روز اصلا از او خبری نبود، با او تماس گرفتم اما گوشی اش را خاموش کرده بود روز سوم خودش تماس گرفت گفت: بخاطر تصادف در بیمارستان بستری بوده ام و بخاطر اینکه کسی را به زحمت نیندازم گوشی ام را خاموش کرده ام. بعد از نماز مغرب رفتم خانه شان، در اتاق پذیرایی با پای گچ گرفته دراز کشیده بود از او پرسیدم: چه شده؟! گفت: با موتور داشتم میرفتم که یکدفعه پیرزنی سر راهم ظاهر شد، بخاطر اینکه با او برخورد نکنم فرمان موتور را به سمت بلوار منحرف کردم و زانویم محکم با بلوار برخورد کرد. بنده ی خدا خیلی درد داشت تا اینکه بعد از چند ماه عمل جراحی کرد و خاطرم هست تا یکی دو سال مشکلاتی در دویدن و بلندکردن اجسام سنگین داشت. اکنون که این خاطره را بیان میکنم یاد این جمله ی قشنگ میافتم که "تا آدم در زندگی اش شهید نشود، در جبهه شهید نمیشود" راوی: دوست شهید 🎥شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان سلام بر ابراهیم: 🌸🍃🌸🍃🌸 🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊 ╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗ ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے] 🌻|درایـتا https://eitaa.com/m_kanalekomeil 🌻|در واتساپ [‌1] https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df ‌[2] https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM [3] https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE ╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
📜| مــــرد جــــواݩ پردغــدغــہ› دغدغہ‌هاۍ علی بیشتر براۍ کارهاۍ فرهنگی بود؛ یعنی قبل از اینکہ حتی این اتفاق براش بیفتہ، همیشہ در خانہ صحبت این بود کہ دوست داره بہ بچه‌هاۍ کمتر از سن خودش ڪمڪ کنہ و دوست داشت یہ ساماندهی بخصوص براشون بشہ؛ یہ موقع هایی تو خونہ بهش می‌گفتم: علی انقدر بہ خودت سخت نگیر. حالا شما کہ نمی‌تونی کل دنیا رو عوض کنی؛ بلاخره عوض کردن یکی دو تا از بچہ‌ها هم خوبہ، احتیاجی نیست شما پی جوۍ بچہ‌هاۍ خاک سفید و مدارس و... باشی. علی می‌گفت: مامان شما نمی‌دونی بچہ‌ها چقدر مشکل دارن . . . واقعا دوست داشت یہ تبلیغات خیلی بزرگی براۍ این بچہ‌ها بشہ، یہ فرهنگ سازۍ بزرگ، بزرگ‌تر از آنچہ ما داریم فڪرش می‌کنیم. همیشہ می‌گفت: من انقدر تلاش می‌کنم، انقدر تلاش می‌کنم تا واقعا بتونم این بچہ‌ها رو ڪمڪ کنم. بہ هر طریقی . . . | سلام بر ابراهیم: 🌸🍃🌸🍃🌸 🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊 ╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗ ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے] 🌻|درایـتا https://eitaa.com/m_kanalekomeil 🌻|در واتساپ [‌1] https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df ‌[2] https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM [3] https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE ╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
📜| 🍃🍂🍃🍂 منزل ما نزدیک حوزه ازگُل بود وشبہا موقع برگشتن از باشگاه جودو باهم میرفتیم سوار تاکسی میشدیم. شهید خلیلی نمیذاشت کسی دست تو جیبش کنه، میگفت بزرگ تر اینجاست؛ دست تو جیبت نکن...! خیلی بامرام و مشتـے بود :)) ♥️⃟🔗|⇜ سلام بر ابراهیم: 🌸🍃🌸🍃🌸 🕊گروه فرهنگے شهید ابراهیم هادے🕊 ╔━━━━๑🇮🇷❤️🇮🇷๑━━━━╗ ڪاناݪ ڪمیݪ [شہید ابـراهیم هادے] 🌻|درایـتا https://eitaa.com/m_kanalekomeil 🌻|در واتساپ [‌1] https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df ‌[2] https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM [3] https://chat.whatsapp.com/LAjPbrfSmOsFZUbLgZwGaE ╚━━━━๑🌱❤️🌱๑━━━━╝
17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امر به معروف در 😳 🤯مگه توی این وضعیت میشه به مردم تذکر داد که داشته باشن😨اونم توی سواحل شمال😱 http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda به کانال آمرین بپیوندید👆
✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س)بود، همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س) چه رفتاری داریم... اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید در واقع برخورد جدی میکردن. و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س) مراقب میهمانانش هست شما نگران نباشید.... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم. 📙مالک زمان. خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و مالک اشتر 🏴ویژه همراه ماباشیددرکانال کمیل(شهید ابراهیم هادی)👇 ╔━━๑🇮🇷🏴🇮🇷๑━━╗ https://eitaa.com/m_kanalekomeil ╚━━๑🌱🏴🌱๑━━╝ 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
. 💚بِسْـم‌ِﷲِاَلْـࢪَّحْمٰـن‌‌ِاَلْࢪَّحْیـمـ💚 🌱اومده بود رادیولوژی که از دندان‌هاش عکس بگیره😬 منشی بهش گفت: باید گردنبند و گوشواره‌هات رو دربیاری! نشست و مشغول درآوردن گوشواره‌هاش شد. تو هر گوشش سه تا گوشواره بود! شالش رو کامل باز کرده بود و همه داشتن نگاهش می‌کردند. از جام بلند شدم و روبروش ایستادم که بقیه بهش دید نداشته باشند. - سلام خانم،😊 می‌خواین کمکتون کنم؟ نگاهی بهم انداخت و گفت: - بله اگه میشه، گوشواره‌ ام گیر کرده... کمکش کردم و گوشواره‌ها رو که درآوردیم، نوبت خودم شد، رفتم داخل اتاق رادیولوژی و بعد از عکس‌برداری، زمانی که منتظر گرفتن عکسم بودم، اون خانم هم وارد اتاق عکسبرداری شد... حالا فقط من بودم و اون😊 دیگه وقتش شده بود وظیفه‌ ام رو انجام بدم. لبخند زدم و در همون حین که کمکش می‌کردم تا لباس ضداشعه رو بپوشه، با لحن نرم و آرومی گفتم: - من دیدم شما ساق‌ دست پوشیدین، آرایش هم نکردین، مشخصه که اهل حیاء و عفت هستین، حیف نیست پاتون پیدا باشه؟😞 ساکت نگاهم کرد😶، کم‌کم نگاهش از چشم‌های من پایین‌تر رفت و انگار داشت توی ذهنش خودش رو با حرف‌های من تطبیق می‌داد. لحظه‌ای بعد گفت: - درسته ... بله چشم. و من که واقعا از برخورد شیرینش دلم گرم شده بود، دستم‌و روی شونه‌ اش گذاشتم. - عزیزمی... روز خوبی داشته باشین. از اتاق رادیولوژی که بیرون اومدم، احساس می‌کردم یه کار درست توی زندگیم انجام دادم.🌷🍀 💎 بـه جمـع آمـرین بپیـوندیـد👇 🆔️ @aamerin_ir 🎐   نشر دهید و همراه ما باشید سرباز (عج) باشید مثل👈ابراهیم هادی مثل👈حاج قاسم سلیمانی 🕊 کانال شهیدابراهیم هادی 🕊 🇮🇷••@m_kanalekomeil ••🇮🇷                ࿐🌹⸙🍃🇮🇷🍃⸙🌹࿐
✍بیت الزهرا که خادم بودیم اون شبایی که مراسم حضرت زهرا (س) بود همیشه حاج قاسم میومدن بهمون سر میزدن که ببینن با میهمانان حضرت زهرا (س) چه رفتاری داریم... اصلا اجازه ی تفتیش نمیدادن، همیشه میگفتن به هیچ عنوان حق تفتیش ندارید. میهمانای حضرت زهرا (س) رو اذیت نکنید. در واقع برخورد جدی میکردن و ما که میگفتیم برای امنیت خودشون هست، ناراحت میشدن و میگفتن حضرت زهرا (س) مراقب میهمانانش هست، شما نگران نباشید... همیشه دور از چشم حاج قاسم این کار رو میکردیم. 🏴ایام شهادت حضرت زهرا (س) تسلیت باد 📙مالک زمان. خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی و مالک اشتر 🌱سرباز امام زمان(عج)باشید. 🍃نشر دهید وباما همراه باشید. ┏⊰✾🇮🇷✾⊱━━━━━━┓ ڪانـاݪ شـہـید ابـراهـیم هـادے @m_kanalekomeil ┗━━━━━━⊰✾🏴✾⊱┛
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر پدر داشت روزهای پایانی را می‌گذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار می‌بردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و به‌تدریج به بدن تزریق می‌شد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند. این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو می‌برد؛ حالتی اغماء گونه ... از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بی‌هوش و هوشیار در نیمه‌های شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه می‌کنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظاره‌گر واقعه‌‎ای بوده که من از آن بی خبرم. می‌گویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمی‌گرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز می‌شود. از شلیک اولین موشک‌ها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره می‌گوید «علی بیا!». اشاره می‌کند که «سرت را جلو بیار». سرم را می‌چسبانم به دهانش. باصدای بی‌جوهره‌ای می‌گوید: «انشالله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ می‌شود. می‌گویم «انشالله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او می‌کنم و عبور میکنم ... تا این‌روزها که اولین موشک‌ها با جسارتی وصف‌ناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگه‌ای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک می‌کشد برای همه کشتی‌های اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صف‌آرایی و آبروداری می‌کند. باز صدای پدر را می‌شنوم: «یمن را دریاب ...!»
🔰 | اهل خودسازی 📝 «من شهید عزیزمان محمود کاوه را از بچگی‌اش می‌شناختم. پدر این شهید جزو اصحاب و ملازمین همیشگی علیه‌السلام بود که بنده آن‌جا نماز می‌خواندم و سخنرانی می‌کردم. دست این بچه را هم می‌گرفت با خودش می‌آورد. این جوان جزو عناصر کم‌نظیری بود که من او را در صدد خودسازی یافتم. حقیقتاً اهل خودسازی بود. در یکی از عملیات‌ها دستش مجروح شده بود، تهران آمد سراغ من. من دیدم دستش متورّم است. پرسیدم دستت درد می‌کند گفت که نه. بعد من اطلاع پیدا کردم، برادرهایی که آن‌جا بودند گفتند دستش شدید درد می‌کند، این همه درد را کتمان می‌کرد و نمی‌گفت. این مستحب است که انسان حتی‌المقدور درد را کتمان کند و به دیگران نگوید. یک چنین حالت خودسازی ایشان داشت.» ۱۳۶۶/۰۵/۲۷ ➕ به مناسبت ۱۰ شهریورماه، سالروز شهادت شهید محمود
یه روز با چند نفر از رفقا و آرمان داشتیم در خیابان راه می‌رفتیم، که دیدیم یک آقایی دارد به مقدسات اهل سنت توهین می‌کند... آرمان سریعا جلویش را گرفت و گفت: « حضرت آقا فرمودن که توهین به مقدسات اهل سنت کار درستی نیست.» آن زمان با خودم گفتم که با اینکه آنجا کسی از اهل سنت نیست و احتمال دعوا هم وجود دارد، عجب شجاعتی دارد که از حرف حق دفاع میکند؛ اما الان میبینم که حاضری جان بدهی، اما از عشقت به ولایت لحظه ای کوتاه نیایی...