🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود! سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم گفت: نه منتظر میمونم تا بیای با هم شام بخوریم وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد گفت: داری چیکار میکنی؟ میخوای شرمنده م کنی؟ گفتم: نه، آخه خسته ای! سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم!
#شهید_مهدی_زین_الدین
#به_روایت_همسر_شهید
🌷🌷🌷
🌺با ما همراه باشید...🦋👇
✅ #کانال_حجت_الاسلام_خادم
🌸eitaa.com/m_khadem110
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠وقتی میومد خونه نمیذاشت کار کنم. زهرا رو میذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون #غذا میداد. با #مهربونی میگفت: «شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی». #مهمون هم که میومد، پذیرایی با خودش بود. دوستاش به شوخی میگفتند: «مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» میگفت: من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم مگه به حضرت زهرا (س) #کمک نمیکردند؟
🔴 #شهید_آقاسی_زاده
📙شهاب، صفحه۷۴
╔═.🍃.═════╗
@m_khadem110
╚═════.🍃.═╝
🌹#سبک_زندگی_شهدا
💠 وقتی نبود، وقتی منطقه بود و مدتها میشد که من و بچّهها نمیدیدمش، دلم میگرفت. توی خیابان زنها و مردها را میدیدم که دست در دست هم راه میروند، غصّهام میشد. زن، شوهر میخواهد بالای سرش باشد. میگفتم: «تو اصلاً میخواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» میگفت: «پس ما باید بیزن میماندیم؟» میگفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟» میگفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن اجر زحمتهایت را کم کنی، اصلاً پشت پردهی همهی این کارهای من، بودن توست که قدمهایم را محکمتر میکند.» نمیگذاشت اخمم باقی بماند. کاری میکرد که بخندم و آن وقت همهی مشکلاتم تمام میشد.
🌹 #شهید_عباس_بابایی
🆔 https://eitaa.com/m_khadem110